قحط الرجال
من نمیدانم در دورههای گذشته به جز سیاستمداران خوش نام و احیانا چهرههای برجسته دولتی کسان دیگری در مراسم تنفیذ دعوت میشدند یا نه ولی امسال گویا همه چیز روال دیگری گرفته است. از دادن حکم تنفیذ توسط بادی گارد تا حضور هنرمندان سرشناس و ورزشکاران برجسته !؟ چون:
محمدرضا شریفینیا، مجید مظفری، احمد نجفی، محمد صالحعلاء، احمدرضا معتمدی،جواد شمقدری، جهانگیر الماسی، ابوالقاسم طالبی، محمداقبال واحدی، فرج الله سلحشور، جمال شورجه، آرش مجیدی از هنرمندان برجسته؟!
و علی کفاشیان؛ رئیس فدراسیون فوتبال، مهدی تاج؛ نایب رئیس فدراسیون فوتبال، افشین قطبی؛ سرمربی تیم ملی فوتبال، محمد مایلی کهن؛ سرمربی تیم فوتبال سایپا؟ محمدرضا ساکت؛ مدیرعامل باشگاه سپاهان، حسین رضازاده؛ مدیر تیمهلی ملی وزنه برداری، محمود خسروی وفا؛ رئیس فدراسیون جانبازان و معلولین از مسئولان ورزش کشور.
هشدار: اسامی بالا به نقل از خبرگزاری فارس آورده شده است.
هشدار: کسانی که احیانا تصویرشان در تلویزیون نمایش داده شده است بعدا نمی توانند حضورشان را در این نشست کتمان کنند.
این ترانه نمیدانم از کیست ولی خواننده آن فرهاد است که خود نیز مدتی به جرم عشق به خوبیها در زندان بود و سالها از سوی حکومت تحریم بود. شعر ترانهاش را در این جا می گذارم که این روزها می تواند پاسخ گوی بسیاری از پرسشهای بی پاسخ باشد.
کیست که بتواند آتش بر کف دست نهد
و با یاد کوه های پر برف قفقاز خود را سرگرم کند!
یا تیغ تیز گرسنگی را با یاد سفره های رنگارنگ کُند کند؟
یا برهنه در برف دی ماه فرو غلتد و به آفتاب تموز بیاندیشد...!؟
نه، هیچکس! هیچکس چنین خطری را به چنان خاطره ای
تاب نیاورد
از آنکه خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست
بلکه صد چندان بر زشتی آنها می افزاید
oh...who can hold the fire on his hand
by thinking on the frosty cocuses
or cloy the
hungry edge of
the time
by bare
imagination of a feast
or wallow naked
in december snow
by thinking on
fantastic summer's heat
دیشب مثل خیلی از مردم ایران پای تلویزیون نشستیم تا دادگاه ابطحی و بقیه اصلاح طلبها را ببینیم. دادگاه انقلابیون مخملی که یک دفعه اسمش به کودتاگران مخملی تغییر کرد ظاهرا قرار بود درسی باشد برای اصلاح طلبها و خس و خاشاکی که این روزها خیلی گرد و خاک به پا می کنند. ولی معلوم نبود چرا تا این حد این نمایش جدی و عبوس مضحکه از آب درآمد؟ شاید از عجله بود یا از ناشیگری. الحق رئیس دولت حق دارد هر روز دو سه تا از وزیر ها را از کابینه بیرون بیندازد و گوش چندتایی را بپیچاند! آخر وزیر اطلاعات با این همه امکانات و دست باز اگر نتواند یک دادگاه برپا کند و ساعتی هم برنامه تلویزیون را پر کند که به چه درد می خورد! من هم با دیدن این دادگاه حق را به رئیس دولت می دهم که همه این دست و پا چلفتی را از سقف آویزان کند.
ما که انواع دادگاهها و برنامهها تلویزیونی طاق و جفت را از انقلابیون سرخ مثل خسرو گلسرخی و پرویز قلیچ خانی گرفته تا طاغوتی هایی مثل فردوست کودتاچی هایی مثل به آذین هفتاد و چند ساله تا کیانوری و احسان طبری و مرحوم سعیدی سیرجانی و تا این اواخر رامین جهان بگلو و هاله اسفندیاری و و و نمایش به این خنده داری ندیده بودیم.
اما بعد:
در این باره حرف و سخن بسیار است. در برخی از وبلاگ ها خواندم که از این به بعد در تجمعها همراه عکس شهدای جنبش عکس های اعتراف کنندههایی مانند ابطحی و عطریانفر را همراه خودشان بیاورند.
ابطحی که از 26 خرداد وب نوشتش تعطیل است
اما من از ابطحی که بیش از 40 روز است که ننوشته می خواهم هر چه زودتر از هتل اوین بیرون بیاید و وب نوشتش را که از 26 خرداد به روز نشده به روز کند.
ما منتظریم سید خندان!
امیدواریم هر چه زودتر پیش خانواده برگردد
این روزها رسانههای دولتی تلاش دارند این باور را به برخی از کاسبکاران به قبولانند که مشکلات عظیم اقتصادی کنونی و رکود شدید حاکم بر بازار کسب و کار مربوط به ناارامی های اخیر و زیر سر موسوی است. البته این در حالی است که همین رئیس دولت در تلویزیون ادعا کرد که کسانی که به نتیجه انتخابات اعتراض دارند حتی به اندازه یک صندوق رای نیز نیستند. من در این جا در صدد پاسخ دادن به این گونه ادعا ها نیستم و اصولا من نمی توانم طرف صحبت رئیس دولت باشم ولی این نوشته بسیار کوتاه و ساده در پاسخ کسانی است که تلاش می کنند نتیجه فضاحت بار مدیریت جهانی و ماوراء طبیعی خود را به اندک گرد و خاک خس و خاشاکها در خیابانها نسبت دهند.
برپایه گزارش تابناک یک جانباز به علت بیکاری و مشکلات مالی و بی توجهی مسولان بیناد جانبازان قم دست به خودسوزی زد و هم اکنون به علت شدت سوختگی در بخش CUU بیمارستان نکویی قم بستری است.
شاید این خبر کمی کهنه شده باشد. البته در ایران که اتفاقات مثل برق و باد روی می دهد این امری طبیعی است. ولی به علت مهم بودن موضوع به نظرم از آن به راحتی نمی توان گذشت.
ماجرا از این قرار است که ماه گذشته یک کامیون حامل 20 تن شمش طلا و 7.5 میلیارد دلار پول نقد جمعا به مبلغ ۱۸/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰ تومان (از خواندن این همه صفر سرتان گیج رفت ؟) از مسیر قونیه به سمت آنکارا در گمرک آنکارا کشف و ضبط می شود. اردوغان هم که از این موضوع به وجد آمده بود کشف این همه دلار را امداد غیبی برای اقتصاد نا به سامان ترکیه می خواند. اکنون پس از گذشت یک ماه صاحب پول که یک تاجر ایرانی است (مشخصات او را در اینجا می توانید ببنید) پیدا شده و ادعای آن را می کند. حال سوال اینجاست که
آیااین همه پول می تواند ثروت شخصی یک نفر باشد؟
آیا این همه پول را بدون تشریفات گمرکی و قانونی می توان از کشور خارج کرد؟
آیا این همه طلا و دلار را اساسا می توان از کشور خارج کرد؟
مقصد این ثروت عظیم کجا بوده است؟
آیا خروج این همه پول و طلا به انتخابات و رویدادهای آن ربط پیدا می کند؟
هنگام نوشتن این مطلب یاد شعری از ملک اشعرا بهار افتادم که در ماجراهای دردناک پس از انقلاب مشروطیت سروده بود:
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به تاراج همه سیم و زر ایران
انگار تاریخ برای این سرزمین بلا کشیده همچنان در حال تکرار است و تکرار و تکرار، تا کی این دور تسلسل متوقف شود صبر و تحمل باید!
در حالی که چند روزی از موضوع تقلب محرابیان و دزدی آشکار اختراع اتاق امن و رای محکومیت وی در دادگاه میگذرد، ظاهرا مجلس محترم آن قدر درگیر موضوعات مهمتر مثل ، " تقدیر از هیات رییسه مجلس" و " تقدیر از ولایتمداری و خدمات محسنی اژه ای وزیر سابق اطلاعات" هست که حتی اشارهای به این موضوع هم چه در جلسه علنی و چه در سخنرانی های پیش و در حین دستور نیز به این مضوع نشده است. به دولت محترم هم که حرجی نیست و اساسا در ایران و دولت فخیمه کنونی از این رسمهای لوس غربی ها نیست که مثلا وزیر مربوطه به علت چنین تقلب آشکاری استعفا کند! به رئیس دولت هم که اختراع خودش را به دستیار محترمش بخشیده که نباید به خاطر چاپ یک کتاب ناقابل خرده گرفت می ماند آمارهای شرکت نیمه ورشکسته ایران خودرو و گمرک محترم به نقل از سایت اصولگرای حامی دولت جهان نیوز!
از قدیم گفتهاند:
نگاه به دست ننه کن مثله ننه غربیله کن
یکی از دستاوردهای فناوری ارتباطات جلوگیری از ضعف حافظه است. امکانات ارتباطی پدید امده باعث می شود به سرعت هر اتفاقی در هر کوره دهاتی در سرتاسر دنیا دیده و شنیده شود. این موضوع شاید در باره رویدادهای قدیمی تر صدق نکند ولی دست کم در باره رویدادهای دهه و حتی سده کنونی صدق می کند.
کار زیبایی از مجموعه سنگ، کاغذ، قیچی خانم ژینوس تقیزاده که به مناسبت سیامین سال انقلاب تهیه شده است برای تان انتخاب کردم که در اینجا می بینید. همان گونه که می بینید از روزنامه کیهان است. حال این صفحه شما را به یاد چه جیزی میاندازد؟
ایران سرزمین شگفتیهاست. نه این که هر شگفتی خوب است. تاریخ ایران مشحون از مستبدهایی است که از کشته پشته ساختهاند. از کله مردم بی نوا مناره ساختهاند و آنقدر چشم درآوردهاند که شهری را کور کردهاند. ایران سرزمین شگفتیها ست. برای نمونه بد نیست به گوشهای از تاریخ بنگریم. این پاره را از کتاب تاریخ عالم آرای عباسی نوشته اسکندر بیگ ترکمان برگزیدهام و گمان کنم هر آن چه لازم است از این نوشته درمییابید و لازم به سخن اضافه نیست.
...از بدو خلقت طینت آن حضرت( شاه عباس) به جباری و قهاری سرشته شده در سیاست مجرمان واجب السیاسه به فرمان قهرمان طبیعت عمل نموده، اصلاً در عقوبت گنهکاران و بی دولتان که جزو اعظم سپهداری و رعیت پروری است، به اغراض دنیوی و ملاحظه خاطر ارباب عزت و غیره مسامحه و تاخیر جایز ندانسته و نمیداند. این معنی در آغاز دولت فواید کلی بخشید و آوازهی سطوت و صلابتش در اطراف و جوانب منتشر و دست ارباب تعدی از جان و مال زیر دستان کوتاه گردید....
...به هر کس خدمتی رجوع فرمایند، یارای آن ندارد که لحظهای در آن تاخیر نماید. مثلا اگر به پدری حکم قتل پسر میفرماید، همان لحظه فرمان قضا و قدر به امضا میرسد، و اگر پدر از روی شفقت ابوت تاخیر در قتل پسر جایز دارد، حکم برعکس آن میفرماید، و اگر او نیز تعلل نماید، دیگری به قتل هر دو میپردازد، و به دین جهت نفاذ امرش مرتبه اعلی یافته، احدی را زهره ی آن نیست که لحظهای از فرمان قضا جریانش تخلف تواند کرد...
برای این که خیالتان از هر جهت آسوده شود و بدانید که بهترین پادشاهان ما که ایضا ممکن است باعث افتخار ما ایرانیان نیز باشند یک تکه از روضه الصفا هم چاشنی این پست میکنم. البته مسئولیت هر گونه نتیجه گیری و قیاس این آدمخواران با خودتان است.
...و زمرهای دیگر ازین قبیل که در فرمان جارچی باشی به سر میبردند، مسمی به چگین یعنی گوشت خام خوار،و آن فرقه نیز آلت سیاست و غضب بودند، که گنهکاران واجبالتعذیر را از یکدیگر می ربودند و انف و اذن ایشان را به دندان قطع نموده، بلع میفرمودند، و همچنین بقیه اعضا ایشان را به دندان انفصال داده، میخوردند، تا حیات از آن گروه مسلوب میگشت، و این جماعت لباس مخصوص داشتند، جهت امتیاز. بدین طریق که تاجهای بی عمامهی ضخیم به قدر یک ذرع بر سر میگذاشتند و اطراف آن را به اتاغهای پر کلنگ و بوم میآراستند، و اکثر این گروه که خاص به جهت سیاست گناهکاران منصوب بودند، مردمان قوی هیکل کریهالمنظر طویل القامه بودند...
مقامات وقت شهرداری تهران، پس از ثبت اختراع سلیمی به نام خود، کتابی با همین عنوان (اتاق امن) نیز منتشر کرده و این اختراع را تحت آن معرفی کردند.و....
تا این جای قضیه ظاهرا وزیر محترم صنایع و شخص دیگری این اختراع را به نام خودشان ثبت کردهاند ولی ظاهرا یک چیز در این جا از قلم افتاده به روی جلد کتاب اتاق امن دوباره نگاهی بندازید تا ببینید نام چه کسی از قلم افتاده است؟