لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

ملکه انگلیس و قداست کاندوم

برای انگلیسی ها که هنوز در دوره استعمار سیر می کنند از این که می بینند کشور کوچکی که تا چندی پیش حتی نامی از آن در روی نقشه هم نبود - اکوادر- رو در روی آن ها می ایستد و یک افشاگر را که به فراموش خانه های آن ها رخنه کرده را با سفارت خود راه داده - آن هم بدون اجازه اعلیحضرت قدر قدرتی که تقش در آمده- روزهای سختی است. برای همین پلیس احمق آن به دستور نخست وزیر احمق ترش دور سفارت اکوادر صف می کشد تا به دورن آن نفوذ کند. ولی از همه جالب تر واکنش مردمی است به این اقدام مشهشهانه امپراتوری انگلیس. برای آن که از این پس در ممالک فخیمه از این اتفاق ها نیفتد بهتر نیست مقادیر معتنابهی کاندوم فرد اعلا به مرکز عالم فرستاده شود!

مقاله را در ادامه بخوانید.

ادامه مطلب ...

ورود چه گوارا به لندن ممنوع

هنوز غوغاهایی را که غربی ها در باره برگزاری بازی های جام فوتبال اروپا راه اندخته بودند یادمان نرفته. خانم مرکل برای فشار وارد کردن به اکراین برای آزادی سارق مسلحی که قرار بود اکراین را یک جا به آلمانی ها ببخشد و حالا در زندان است آن چنان سر و صدا و کولی بازی راه انداخت که حتی حاضر نشد برای مراسم گشایش بازی ها به اکراین برود. چه اتهام های نژاد پرستانه و نبودن امنیت و چه و چه که راه نینداختند  و حتی حاضر بودند به قیمت شکست پروژه برگزاری بازی ها در دو کشور نیمه مستعمره لهستان و اکراین که آزادی و استقلال و عدالت شان را در پای بت های سرمایه داری فدا کرده بودند این دو کشور را منکوب کنند. بعد از آن ژست های آزادی خواهانه اکنون نوبت برگزاری المپیک لندن است که با چه سرو صدا و غوغایی قرار است لندنی ها فیل هوا کنند. ولی دوباره دم خروس ازادی خواهی لندنی ها و غیر سیاسی بودن بازی ها از زیر قبای مندرس سیاستمدران ضد بشری انگلیس بیرون زده است و ورود چه به ورزشگاه ها ممنوع کرده اند!


انتخابات اروپا، گردش به راست ممنوع

ظاهرا همه امور از کانال صندوق های رای می گذرد. حساسیت انتخاب ریاست جمهوری در کشورهای گوناگون از شرق تا غرب و و جنوب اروپا نه تنها نشان دهنده اهمیت این شکل انتخابات است بلکه ضعف جامعه مدنی در همه کشورهای با ظاهر دمکراسی حزبی مبتنی بر انتخابات را می رساند. چه اگر جامعه مدنی در هر کشوری قدرت داشته باشد طبیعتا نبایستی این قدر رئیس قوه مجریه با ارزش و اهمیت باشد.

امروز روز رای گیری در فرانسه در قلب اروپا، کشوری که هنوز از گزند ویرانگر بحران اقتصادی تا حدود زیادی دور مانده گرچه سیاست‌های راست روانه سارکوزی به اندازه کافی برای بازار کار و طبقه مزدبگیر خرابی به بار آورده است-.  اما همین سیاست‌های راست روانه سارکوزی در مرحله اول انتخابات در رای منفی مردم به وی خود را نشان داد. امروز مردم دوباره بر سر صندوق های رای رفته اند تا از میان سارکوزی با سیاست های ریاکارانه راست روانه خود و فرانسوا اولاند سوسیالیست یکی را برگزینند. انتخابی که پس از سال ها رکود سیاسی مردم بسیاری را- به ویژه از میان اکثریت خاموش- پای صندوق های رای کشانده است. اما مهم این است که کمتر کسانی هستند که به برنامه های اولاند رای داده باشند بلکه از بیزاری از برنامه های سارکوزی و این که مبادا ناچار شوند برای 5 سال دیگر سارکوزی را بر مسند ریاست جمهوری یکی از پرمایه ترین و قدیمی ترین جمهری های دنیا تحمل کنند دست به انتخاب اولاند زده اند. اولاند هیچ برنامه ای برای تغییر سیستم موجود ندارد. او در نهایت ممکن است تعدیلی در سیاست های راست افراطی سارکوزی ایجاد کند و دوباره در انتخابات بعدی مسند ریاست جمهوری را به یک راست افراطی تر از قماش خانم لوپن تحویل دهد.

در ایتالیا انتخابات شورای شهر نیر برگزار می شود که می تواند نسبت مخالفت مردم با سیاست های راست گرایانه دولت بحران زده ایتالیا را محک بزند. 

اما در یونان بحران زده نیز امروز انتخاباتی در کار است. این بار مردم یونان هیچ یک از دو حزب اصلی سوسیالیست و محافظه کاری را که این بلا را بر سر مردم یونان آورده اند نمی خواهند بلکه به دنبال احزابی هستند که مخالفت آشکار خود را با سیاست های کنونی دولت یونان و اتحادیه اروپا اعلام کرده اند. سخت است که فضای انتخاباتی کشور یونان از زیر سیطره چندین ساله دو حزب راست که یکی لقب بی مسمای سوسیالیست را یدک می کشد بیرون بیاید. اما این بار قرار است در یونان اتفاقی بیفتد. اتفاقی که ممکن است رخنه در پیکره اتحادیه اروپای بحران زده با سیاست های شبه  استعماری اش بیندازد.

باید ماند و دید! همه در اروپا چشم به راه تغییر هستند. تغییری که صندوق های رای را با اعتراض های خیابانی و اعتصاب ها پیوند داده است.

جنایت کابوی نیمه شب

چندی پیش در بگرام- همان پایگاهی که در زمان حکومت مردمی افغانستان یکی از مرکزهای مجاهدین دست ساخته آمریکا بود- آتش زدن قرآن توسط سربازان اشغال گر آمریکایی موجب بروز درگیری های شدیدی شد که هر طور که به این ماجرا نگاه کنیم گذشته از کشته شدن چند تن دیگر از مردم بخت برگشته افعانستان موجب پر و بال دادن به تندروهای مرتجع به اصطلاح مسلمان نداشت.

حالا پس از چند روز از آن غوغا، ماجرای کشتار کودکان و مردم بی گناه در یک روستا در نیمه های شب و در خواب به وحشیانه ترین شکل توسط یک سرباز آمریکایی نشان می دهد تخم کینی که امپریالیست ها برای لشکرکشی به افغانستان کاشتند این روزها شاهد به بار نشستن آن هستیم.

بدتر از همه بی تفاوتی جامعه جهانی نسبت به این جنایت های هولناک کابوی نیمه شب است. لابد جان چندین افغانی مثل واحد پول شان ارزش چندانی ندارد که برای شان  تظاهرات به راه اندخته شود.

 فرمانده ناتو که نگران سرنوشت ماموریت آدمکش های چندملیتی مستقر در افغانستان است و اوباما به شکلی احمقانه قول تعقیب کابوی نیمه شب را داده است.

خیلی ها که این خبرها را می شنوند و تا حدودی علاقمند به سرنوشت انسان- صرف نظر از ملیت و قومیت آن هستند- از خود و از ما می پرسند مگر این افغان ها چه گناهی کرده اند که مستوجب این همه تاوان هستند؟ شاید خدا این ها را خیلی دوست دارد و می خواهد سزای عمل زشت شان را که بی تفاوتی در برابر کشته شدن ببرک و نجیب الله یکی از آن ها بوده است- در همین دنیا به آن ها نشان دهد. الله و العلم!

حمله اسرائیل به ایران یا فریاد در تاریکی

این روز ها وحشت سقوط دولت های سرمایه سالار را احاطه کرده است و از یونان تا مجارستان و از ایتالیا تا اسپانیا و ایرلند و آمریکا بانک ها به اخاذی و تاراج آخرین بازمانده های رمق مردم مشغولند. در این میان کوبیدن بر طبل جنگ برای همه طرفین دعوا بهانه خوبی است که مردم را برای دمی هم که شده از مشکلات روزمره باداشته و با زدن از بودجه آموزش، بهداشت و بازنشستگی افکار عمومی را از بودجه های کلان نظامی که جز نیستی و نابودی منابع و انسان ها و دستاوردهای بشری نتیجه دیگری نداشته و نخواهد داشت باز دارند. در ایم میان ما را با کسانی که بی شرمانه در آن سوی مرزها یا حتی در درون مرزها از حمله نظامی به وجد آمده و دلشان برای دمکراسی خونین به سبک لیبی پر پر می زند کاری نیست. امروز مطلبی را در دوستان لوموند خواندم از نویسنده ای اسرائیلی که حیفم امد شما را در لذت خواندن این مطلب هوشمندانه با خود شریک نکنم. پس این شما و این هم لینک مطلب که در این جا می گذارم. http://dostan.mondediplo.com/spip.php?article307

دمکراسی با طعم خون

دستپخت ناتو

دمکراسی با طعم خون

موضع گیری امریکا در قبال انقلاب‌های عربی را باید در ارتباط با موضوع جهانی سازی و اهمیت آن برای آمریکا که منجر به گسترش هژمونی و شیوه زندگی آمریکایی در سایر کشورهایی که تا کنون دور از دسترس جریان سرمایه داری جهانی بوده‌اند یا در خطر کناره گرفتن از این شیوه و احیانا رودر رویی با آن بوده‌اند تحلیل کرد. پرسش این جا است که چرا غرب و به طور عمده آمریکا با اسلام‌گرایی که از طریق قیام‌های دمکراسی‌خواهی و حق طلبانه نشانه‌های آن در شمال آفریقا و خاورمیانه دیده می‌شود نه تنها مقابله نمی‌کند بلکه خود را در کنار و همراه آنان نشان می‌دهد؟

آمریکا در ارتباط با قیام مردم مصر با یک عمل انجام شده رو به رو شد. با مردمی که بر خواسته بودند و از تحقیر، بی حقی و فساد و ناکارآمدی بوروکراسی به تنگ آمده بودند. ایالات متحده به جای این که در برابر این جریان که می توانست توازن قوا را به زیان آن کشور و شریک راهبردی اش اسرائیل تغییر دهد بایستد خود را تا حدودی در کنار آن قرار داد. و حتی به نظر می رسد همکاری با اسلام گرایانی مانند اخوان مسلمین را بر همکاری با نیروهای سکولار و لائیک که موضع شفاف تری نسبت به حقوق مدنی ملت دارند ترجیح می‌دهد. نمونه‌هایی از دو سو یکی در جریان یورش اعتراضی مردم مصر به سفارت اسرائیل و دیگری یورش بی رحمانه نیروهای امنیتی و کشتار مسیحیان در خیابان های قاهره  شاهد آن‌ها بودیم و از سوی اخوان مسلمین محکوم شد. این می تواند نشانه‌ای باشد بر علاقه این گروه بر همکاری با آمریکا برای شرکت در حکومت و جلوگیری از رشد جریان‌های اسلام گرای افراطی و ضد امریکایی حاضر در منطقه.

آتش نشان‌ها و جنگل‌بان‌ها در مواردی برای جلوگیری از بروز آتش سوزی گسترده در طبیعت آتش سوزی عمدی ولی تحت کنترل ایجاد می‌کنند تا آتش سوزی را مهار و در مواردی با پیش بینی به موقع آن از بروز آن جلوگیری کنند. به نظر می‌رسد انگیزه آمریکا در همکاری با نیروهای اسلامی در مصر، لیبی و حتی سوریه، و در گذشته دورتر در عراق و افغانستان در عمل ضمن جلوگیری از گسترش و ژرفش قیام مردم این کشورها، هم توده مردم مسلمان را از افتادن در دام؟ اسلام گرایی بر کنار دارد و هم در نهایت جبهه جدیدی را بدون خطر خونریزی و لشگر کشی علیه موج اسلام گرایی که خاورمیانه و شمال آفریقا را در برگرفته است ایجاد کند. البته این موضوع در هریک از کشورهای بالا با تفاوت‌ها ولی با شباهت‌های بسیاری دنبال می‌شود.

یکی دیگر از دلیل‌های استقبال نسبی آمریکا و غرب از سقوط دولت‌های عربی شمال آفریقا را بایستی در ایجاد تحرک اقتصادی این جامعه‌ها با ایحاد دمکراسی‌های نیم بند و کنترل شده  دانست. در این صورت دولت‌های غربی  می‌توانند با ایجاد تحرک اقتصادی در این حامعه‌ها ضمن بسترسازی برای انتقال امن سرمایه‌های سرگردان سرمایه‌داران و شرکت‌های بزرگ این هدف مهم جهانی سازی را  که همانا سرعت بخشی به جریان آزاد سرمایه در سراسر جهان است شکل داده و با این کار و انتقال سرمایه و کارخانه‌ها به مکان‌های امن این کشورها و استفاده از کارگرانی با دستمزد اندک و نبود فشارهای سندیکایی و قانونی و همچنین دور از دسترس گروه‌های طرفدار محیط زیست آسوده خاطر به انباشت سرمایه و تولید ارزش افزوده دست بزنند و در نهایت از فشار مهاجران برای ورود به کشورهای اروپایی بکاهند. برای این فهرستی که برشمردم می‌توان ده‌ها نمونه به دست داد که با این فرض که خوانندگان این یادداشت خود مسایل این کشورها را دنبال می‌کنند از آن‌ها در می‌گذرم.

اما موضوع بسیار مهم دیگر تسلط دولت‌های غربی بر جریان انرژی است. موضوع تسلط آمریکا بر جریان انرژی در جهان از موضوعاتی است که به شدت و از زمان زمامداری جرج دبلیو بوش به عنوان یکی از راهبردهای آمریکا در دکترین سیاسی این کشور درج گردیده و از سال 2000 تا کنون نیز به شدت دنبال می‌شود.

به رسمیت شناختن شتابزده و بسیار عجولانه شورای انتقالی لیبی در شورای امنیت سازمان ملل و باز کردن حساب‌های مسدود شده لیبی به سود شورای انتقالی در حالی که هنوز در لیبی دولتی وجود ندارد (طبق گزارش خبرگزاری ها به نقل از مقام های دولتی اروپایی این مبالغ 5 برابر بودجه سالانه کشور لیبی می‌باشد) و حتی طرفداران سرهنگ فراری در نقاط مهمی از کشور بدون هیچ گونه امکانات ابتدایی انسانی در برابر نیروهای زیر حمایت غرب مقاومت می کنند در برابر چشم فروبستن بر جنایت‌های دهشتبار علی عبدالله صالح در یمن و سرکوب مردم بحرین با کمک عربستان جز تلاش و شتاب غرب برای تسلط بر کشوری بدون دولت و بدون ملت با تکیه بر گروه‌هایی از شورشیان چه معنی دیگری می‌تواند داشته باشد. دیدن فیلم‌ها و تصویرهای شورشیان لیبیایی سوار بر خودروهای گران قیمت که از آن‌ها برای حمل تیربار و توپ‌های کالیبر کوچک استفاده می‌شود یا حرکت ستون های منظم تانک‌ها و نفربرها و توپخانه سنگین به سوی شهرهای تسخیر نشده هیچ شباهتی با پیشینه ذهنی ما از قیام‌های مردمی ندارد. این موضوع در کنار پرواز مداوم و منظم هواپیماهای ناتو بر فراز خاک این کشور و بمباران بی رحمانه شهرهای سرت و سایر نقاط تخت کنترل طرفداران قذافی، زیر کردن معترضان در خیابان های قاهره با تانک (در حالی که مبارک با شتر مردم را زیر می گرفت) دمکراسی با طعم تلخ بمب‌های ناتو را می‌دهد.

بی بی سی و خس و خاشاک انگلیسی

خس و خاشاک انگلیسی و بی بی سی

موج اعتراض‌های خیابانی اگر چه با اعتراض های خیابانی کشورهای عربی و حتی اعتراض های چند ماه گذشته در یونان، اسپانیا، ایرلند و دانشجویان انگلیسی تفاوت ماهوی دارد، اما آن چه جالب توجه است موضع گیری بی بی سی و تکیه آن بر دزدی، ایجاد آتش سوزی، غارت فروشگاه ها و حتی کیف زنی با نشان دادن پیاپی فیلم و خبر و زیرنویس است. از سوی دیگر مجری محترم مرتب روی این نکته پافشاری و تاکید می کند که چنین موجی از آشوب در انگلیس سابقه نداشته است. و چرا پلیس در برابر آشوب طلبان واکنش تند نشان نمی دهد.

در این نوشتار قصدم بررسی و ریشه یابی جریان اعتراضی اخیر در انگلیس نیست و آن را به وقت دیگری موکول می کنم. اما در این جا اشاره به چند نکته را لازم می دانم.

1-     چنین درگیری‌هایی در انگلیس اتفاقا مسبوق به سابقه است. در سال 1981که دامنه آن گسترده تر از اکنون بود و به منطقه های بریکستون، بیرمنگام، لیدز، چاپلتون ولیورپول و چند منطقه دیگر نیز رسید. در سال  1989 درگیری های شدیدی در منطقه های انگلیس در اعتراض به سیاست های ریاضت کشانه تحمیلی خانم تاچر نخست وزیر وقت بریتانیا اتفاق افتاد. در این درگیری ها صدها فروشگاه و ساختمان غارت شد و به آتش کشیده شد همچنین خودروهای پلیس و دولتی نیز طعمه آتش شد.

2-     تکیه روی سهل انگاری پلیس. ماجرا از زمانی آغاز شد که یک جوان سیاهپوست توسط پلیس کشته شد. الف) برنامه سازان بی بی سی حتی یک بار از خودشان نمی پرسند اگر پلیس در برابر تظاهر کنندگان آسان گیری می کند پس قتل یک جوان بی گناه را چگونه توجیه می کند. اگر قتل خشونت نیست پس چیست. ب) از سوی دیگر پس از کشته شدن جوان سیاه پوست به دست پلیس، پلیس شروع به پرونده سازی برای جوان بی گناه کرده و او را متهم به تیراندازی به پلیس کرد. در حالی‌که مشخص شد گلوله‌ای که به بیسیم یک پلیس اصابت کرده متعلق به نیروی پلیس بوده، این هم از صداقت پلیس بیگناه انگلیس. پ) پس از اجتماع اعتراض آمیز مردم محله فقیر نشین تاتنهام در برابر یکی از مقرهای پلیس در این محله، بنا بر خبر گاردین چاپ لندن برخورد شدید و خشونت آمیز پلیس باعث گسترش خشم مردم شده و در پی آن چندین خودرو پلیس به آتش کشیده شد. پس از ادامه درگیری‌ها، دامنه آن به فروشگاه ها و سایر منطقه های شهر کشیده شد.

3-     ریشه یابی بروز درگیری های اشوب طلبانه کنونی لندن و زمینه یابی گسترش سریع آن به سایر محله ها در این مجال نمی گنجد. اما یادآوری اتفاقی که همین اخیرا و در نروژ رخ داد می تواند نشان دهنده عمق و دامنه افکار نژاد پرستانه در کشورهای اروپایی باشد. رویداد حمله یک مرد نروژی از نژاد پاک آریایی به صدها تن از نروژی‌ها با این دست آویز که بایستی اروپا را از نجاست مهاجران و مارکسیست ها پاک کرد نشان دهنده گستره و شدت تبلغات بیگانه ستیزانه احزاب راست افراطی در اروپا می باشد. همچنین اذعان انگلا مرکل، سارکوزی و دیوید کامرون سردامداران حکومت های آلمان، فرانسه و بریتانیا در روز ها و ماه های اخیر مبنی بر شکست جامعه چند صدایی در این کشورها محمل مناسب برای رشد بیگانه ستیزی و نژاد پرستی در جامعه اروپایی را فراهم آورد. البته یک بخش ماجرا نیز  مربوط به اجرای سیاست های اقتصادی و سیاسی نولیبرال ها است که دستاوردی جز گسترش فقر، بی کاری، کاهش خدمات عمومی و نفرت اجتماعی و سیاسی نداشته است. اما نولیبرال‌ها نتیجه اقدامات خود را معمولا به گردن مهاجران و اقتصادهای نوظهور چین و هند و برزیل می اندازند و زمینه را برای بروز خشونت‌های اجتماعی و سیاسی فراهم می کنند. یادآوری یک رویداد مشابه دیگر که سال گذشته در فرانسه و عمدتا در میان حاشیه نشین ها روی داد تا  می‌تواند تا حدودی ما را نسبت به چرایی شدت اعمال خشونت ها از سوی معترضان رهنمون باشد. به نظر می رسد در جامعه ای که حتی فرزندان نسل دوم مهاجران هنوز در جامعه هضم نشده و هنوز به آن ها به چشم میهمانان ناخوانده نگاه می شود تنها راه برای رساندن صدای خود به دنیا اعمال خشونت بی مورد باشد. همان گونه که معترضان حاشیه نشین پاریس شب ها به خیابان ها ریخته و صدها خودرو شهروندان را به آتش می کشیدند. این عمل با خود سوزی یک فرد به جان رسیده در برابر چشمان دیگران یا بالا رفتن از یک برج به قصد خود کشی تفاوت چندانی ندارد.

 

ما و جنبش های مدنی در خاورمیانه

چند گاهی است که توفان غران و پیچان جنبش های مدنی یک به یک کشورهای خاورمیانه را در نوریدیده است. متاسفانه در ایران آن چنان که باید و شاید به این مهم پرداخته نشده است. شاید یکی از علت های آن(با کمال شرمساری)  عرب ستیزی و خود برتر بینی کاذبی است که دامن ایرانی ها را گرفته است و بایستی اذعان کرد با نوعی حسادت به جریان جنبش های مترقی منطقه و خاورمیانه عربی می نگرند. برای اینکه بیش از این حسرت نخوریم و باد بیهوده به گلو نیفکنیم بایستی خود را به دور از نخوت و غرور کاذب به سلاح دانش مجهز کنیم. 

سه مطلب در وبلاگ در همین زمینه گذاشتم که با کمال شگفتی بازتاب درخوری ندیدم. دامنه خوانندگان این وبلاگ گرچه محدود است اما  اقرار کنم که انتظار چنین برخورد سردی با این دو سه مطلب آخری که اتفاقا مطالب اعراب پیشگامان دمکراسی یکی از یادداشت های تحلیل بسیار جالب در این زمینه است را نداشتم.

به هر حال با توجه به ضرورت پرداختن به موضوع تحولات در کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه عربی بایستی بیش از این ها به این موضوع پرداخت. متاسفانه در یادداشتی که درباره لیبی نوشتم سرنوشت شوم انقلاب لیبی را به نوعی پیش بینی کردم که با کمال تاسف این پیش بینی به وقوع پیوست. مطلب زیر بررسی کوتاهی است در زمینه جنبش های مدنی و ویژگی ها و تفاوت های آن با جنبش طبقاتی.

ادامه مطلب ...

لیبی، گام برداشتن در تاریکی

قصد داشتم در باره موضوعی که وعده آن را داده بودم مطلبی بنویسم. ولی شدت خونریزی و تحولات دردناک لیبی مرا بر آن داشت که توضیحی هر چند کوتاه در باره لیبی و مسایل آن بنویسم که در ادامه می خوانید. 

مرزهای صاف و بدون اعوجاج کشورهای افریقایی همچون لیبی، مراکش، تونس و مصر و غیره یکی از نشانههای استعمار زدگی این کشورها است. لیبی که در گذشته مرکز تجاری یونانیها و فینیقیها بود همواره مورد طمع دولت های قوی  بوده است. این سرزمین در سال های دور زیر اشغال امپراطوری روم و بیزانس قرار داشت و بعدها هم چون سایر کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا به اشغال عثمانی در آمد و سال ها توسط والیئی که از سوی خلیفه به آن ولایت گماشته می شد کنترل می گردید. پس از قیام محمد علی در مصر و لشگرکشی غلامان از مصر به سایر مستملکات عثمانی این امپراتوری رو به ضعف نهاد و سرزمین های زیر کنترل آن امپراتوری فرتوت که از شرق و جنوب اروپا تا مرزهای ایران گسترده بود در میان رقبای استعماری آن دوره مانند بریتانیا، روسیه، اتریش، پروس و فرانسه و ایتالیا دست به دست گشت. لیبی کنونی که در آن دوره سرزمینی خشک و بی حاصل بود و هنوز در آن نفتی کشف نشده بود به عنوان سرپلی برای زیر فشار گذاشتن بریتانیا که در تونس خیمه زده بود از سوی ایتالیا مورد حمله قرار گرفت. اما قبیله هایی که در تریپولی می زیستند دلیرانه در برابر حمله ناوهای ایتالیایی ایستادگی کردند به طوری که پس از سه ماه از یورش نیروی دریایی ایتالیا این کشور نتوانسته بود موفق به استقرار در خشکی بشود. امپراتوری عثمانی که تا پیش از این به علت زد و بندهای میان استعمارگران و هم چنین چنگ و دندان نشان دادن آن هابه یک دیگر توانسته بود سر پا بماند در این زمان به علت ترس روسیه و آلمان از قدرت گیری بریتانیا دست ایتالیا را جهت اشغال لیبی کنونی که در آن زمان بخشی از اتحاد سه گانه تریپولی، سرت و فزان بود باز گذاشت تا این که سرزمین لیبی سرانجام در سال 1912 به اشغال ایتالیا در آمد. در جنگ دوم جهانی و شکست قدرت های استعماری ایتالیا و بریتانیا کشورهای شمال آفریقا همراه لبنان، سوریه و عراق اعلام استقلال کردند. لیبی که به ایتالیایی به سرزمین های شمال آفریقا در کرانه مدیترانه 

ادامه مطلب ...

باز هم تیرماه دیگر و یادی از قیام 30 تیر

تاریخ ایران سراسر مشحون است از رویدادهای خونین و دشوار که کام گروهی از مردم ایران را که زندانی و شهید داده اند تلخ کرده تا یادگاری شیرین و غرور آفرین از ایستادگی در برابر ظلم، زیاده خواهی، سلطه طلبی و دروغ و ریا کاری باقی بماند. در این سرزمین بلا خیز  شدت ایستادگی ارتجاع و ستم در برابر پیشرفت و تمدن آن چنان بوده که گذشته ایران و ایرانیان با این گونه رویدادها عجین شده است.  

بدون شک یکی از این یادگارهای ارزشمند برای نسل جوان ایران رویداد قیام 30 تیر است. سال گذشته در سالگرد قیام 30 تیر مطلب کوتاهی را در این وبلاگ گذاشتم ولی از آن جا که در سال گذشته در چنین روزهایی که مملو بود از بیم و امید و ملت ایران تجربه نوینی را از حق خواهی و ایستادگی در برابر ارتش دروغ و ریا در پیشگاه جهانیان به نمایش گذاشته بودند شاید فرصت چندانی برای مطالعه این یادداشت نبود. از این رو دوباره شما را به همان مطلب حواله می کنم. فکر نمی کنم چندان کهنه شده باشد که ارزش خواندن نداشته باشد. این یادداشت را می توانید در این جا بخوانید.