لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

دو پرسش انقلابی و یک پاسخ مدنی

جنبش مدنی و دفاع از انقلاب!

سیر حوادث با چنان سرعت خیره کننده‌ای در جریان است که هر شاهد و ناظری را که کنشگر این رویدادها نباشد در بهت و حیرت فرو می برد و امکان تحلیل اوضاع و شرایط را آن او سلب می‌کند. دو واقعه‌ای که در یکی دو هفته اخیر در پی هم در جامعه ایران روی داد یکی پاره کردن عکس بنیادگذار جمهوری اسلامی و دیگری درگذشت ناگهانی یکی از رهبران اصلی و بنیادگذاران نظام و منتقد بعدی نظام بود. اولی یک حادثه سیاسی و دیگر رویدادی طبیعی بدون دخالت انسان‌ها.

در گرماگرم مبارزه دانشجویان که هر سال در چنین روزهایی فضای سیاسی ایران را در بر می‌گیرد ناگهان با نمایش تصاویری از اهانت به عکس آیت الله خمینی و جار و جنجال فراوان پیرامون آن جامعه مدنی با یک علامت سئوال  بزرگ و یک تردید جدی روبرو شد. پذیرش مسئولیت پاره کردن عکس از سوی جنبش مدنی جدا از نحوه اقدام بعدی دولت پذیرفتن تغییر روش و غلتیدن به سوی نوعی عمل انقلابی به شمار می‌آمد و در برابر شرکت در یک راهپیمایی برای برائت از این عمل (در حالی که مجوز آن از سوی دولت داده می شد) دفاع از یک عالم دینی در قامت یک انقلابی بزرگ بود.

رویداد بعدی درگذشت آیت الله منتظری یکی از بنیادگذاران جمهوری اسلامی و از تئوریسین های ولایت فقیه بود که گذشته از بهت و حیرت نخستین برای هوادارن جنبش سبز و اوج درد و ناگواری برای دوستداران وی راهکار درست و منطقبق با مبارزه مدنی را به جنبش سبز داد. این جنبش با هواداری از آیت الله مرحوم و با شرکت در مراسم خاکسپاری وی ضمن احترام به بنیادگذار جمهوری اسلامی آیت الله خمینی به منش و روش آزادی خواهانه و مسالمت جویانه منتظری ادای احترام کرده و به بهترین وجه و کمترین هزینه خود را پیرو روش های مدنی در مبارزه برای استقرار جامعه مدنی نشان داد.

مرگ آقای منتظری و مرگ سلاطین رسانه!

مرگ آقای منتظری و مرگ سلاطین رسانه!

حتما تا کنون همه این خبر بهت انگیز را شنیده یا خوانده اید. آیت الله منتظری شخصی بود که که با وارستگی و علم به قدرت، مقام و شهرت پشت پا زد. از این که سال ها به طور سازمان یافته سوژه جوک و طنز باشد دم بر نیاورد. از این که او را در حد یک آخوند بی سواد پایین بیاورند، غصه به خود راه نداد. شکیبایی و متانت آن گوهری است که او به همه یاد داد. آموزه های او را نمی توان آموزه های دینی صرف دانست بلکه بسی فراتر از آن بود. عصاره سده ها گوشه نشینی، عزلت و فراق و فقر مادی عالمان، دانشمندان و عرفای  بخت برگشته ای بود که در زیر ظلم جابران و جائرانی که به نام شاه و حاکم و سلطان بر این سرزمین ظلم رانده‌اند و می رانند زندگی کرده و می‌کنند. پشت پا زدن به قدرت در اوج قدرت، بی توجهی به مال دنیا در حالی که می توانی بر خزانه ملت تکیه بزنی این ها همه آن چیزی نبود که منتظری به آن ها بی اعتنایی کرد. او به همه نامهربانی ها، تهمت ها و مسخره بازی های قدرت بی اعتنایی کرد تا روزی چون امروز پس از سال ها نسلی که حتی نام او را هم نشنیده بود به خود آید و در اوج بایکوت خبری رسانه حکومتی سراسر کشور را غرق در اخبار لحظه به لحظه درگذشت این نامور گمنام کند. درگذشت منتظری برای ما ایرانی ها درس استوار بودن و پایمردی در هدف را به یادگار گذاشت و برای سلاطین رسانه های خبری دنیا این پیام را داشت که پایان دوره سلطه اطلاعاتی  فرارسیده. بدرود آقای منتظری و بدرود سلاطین دروغین رسانه و انحصار اطلاعات!

درد مشترک و برزین اذرمهر

به تازگی ایمیلی دریافت کردم از شخصی به نام مستعار برزین اذر مهر در باره شعر زیبای درد مشترک یا همان همراه شو رفیق که بسیار شنیده ایم. بدون هیچ توضیح دیگری به متن نامه توجه کنید.

تاریخ ارسال

یکشنبه 22 آذر ماه سال 1388 ساعت 23:48

ارسال کننده

برزین آذرمهر  <j.marz@free.fr>

عنوان نامه

کوششی در رفع یک سوء تفاهم

متن نامه


نوشته زیر را که تا کنون برای شماری از رسانه ها فرستاده ام،برایتان ارسال می دارم ،به این امید که شما نیز با انتشار آن،مرا درغبارزدایی از این سوء تفاهم یاری نمائید.

 بادرود و سپاس.جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)


شعر"رزم مشترک"(همراه شورفیق) از جمله شعرهای مجموعه ی"بپا خیز ایران من" سروده ی" برزین آذرمهر" جعفر مرزوقی است که نخستین بار در سال۱۳۵۵ به همت انتشارات ارانی ،در خارج از کشور،وبعد ها،در سال ۱۳۵۸توسط "نشر صلح "به سر پرستی آقای ناصرموذن در ایران منتشر گردید.این شعر همان زمان ها، البته بی آن که من در جریان آن قرار بگیرم، به ابتکار هنرمند چیره دست پرویز مشکاتیان و با هنرمندی استاد شجریان به صورت سرود رزمی در آمد و امروز شاهد اجراهای دیگری نیز از آن هستیم. علاوه بر آن شعر "محبوب من وطن" با آواز شهرام ناظری وشعر دیگری نیز از همین مجموعه، آن گونه که در سایت رسمی زنده یاد مشکاتیان آمده است، برای تنظم آهنگ "پیروزی"مورد استفاده ی استاد قرار گرفته است .
 

از آنجا که شعر"رزم مشترک" و اساسا خود مجمو عه ی"بپا خیز ایران من "تا مدتها به شاعر پر آوازه ی ما سیاوش کسرایی ،نسبت داده می شد،و حتی این جا وآن جا به نام او به چاپ هم رسید، بنا به توصیه ی برخی دوستان، بهتر دیدم یادداشت کوتاهی همراه این شعر کنم و بدین ترتیب بکوشم تا شاید به این توهم سرسخت ،ریشه دار و حتی گاه آزار دهنده که هنوز که هنوز است پایداری نشان میدهد،پایان بدهم.
 

به گمان من شما هم همچون من، بر این باورید که به هیچ وجه گوارا نیست که شاعر اثری،هر بارخود را در وضعیتی بیابد که مجبور باشد دلیل و مدرک بیاورد تا ثابت کند،شعری که خود او سروده ،متعلق به دیگری نیست و تازه همیشه موفق هم نباشد!
بی شک شما بهتر از من می دانید که در افتادن با توهمی که بر اثرنفوذ برخی از رسانه ها گروهی،جا باز کرده و گسترش یافته، کارچندان ساده ای نیست،مگر آن که با سلاح برابر به جنگ آن رفت.دلیل رویکرد من به شما این است.

درضمن به آن هایی که شک و یقین شان در این مورد، نیرومند تر ازآن است که آماده ی پذیرش چیزی غیر آن باشند ،پیشنهاد می کنم، دست کم به فهرست مجموعه ی کامل شعرهای زنده یاد سیاوش کسرایی ،از انتشارات،"نشر کتاب نادر" سال ۱۳۸۴، مراجعه کنند و اگر در آن، اثری از مجموعه شعر"بپا خیز ایران من"و یا شعر هایی که از این مجموعه به آن شاعر پر آوازه ،نسبت داده می شود ،یافتند ،بر باور خود اصرار ورزند!
با احترام و سپاس.جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)


رزم مشترک


همراه شو رفیق!
تنها
ممان به درد!

کین درد مشترک
هرگز جدا جدا
درمان نمی شود!

دشوار زندگی

هرگز برای ما
بی رزم مشترک
آسان نمی شود!

تنها
ممان به درد!
همراه شو رفیق!
 

تیر ماه ۱۳۵۲
برزین آذرمهر


ودر پایان این شعر را نیز می افزایم که هنوز در مجموعه ای نیامده است.


به مرغان ِ شب شکن!


بر صخره ها،
غریو پلنگان تیز چنگ،
بر گرده ها،
کبودی شلا ق های باد...

بگذار
چابکانه بتازم به دره ها ،
در چشمه های ژرف،
بشویم ملال راه!

اندوه آهوانه ی دیرین
 
رها کنم!
پر شور،
نعره های پلنگانه،
سر دهم!

در د یولاخ شب
هربند،
بگسلم!

خرسنگ های سخت
پر خشم
بشکنم!

از تیغه های کوه
رهوار،
برشوم!

ماننده ی عقاب
پر خاشگر
شوم!

تا اوج بر کشم
 
تن خونین و
زنده را!
 

تا از فراز قله ی مغرور
بنگرم،
صبح دمند ه را!
 

برزین آذرمهر

 

درباره جنبش مدنی

جنبش مدنی موضوع ناشناخته ای نیست ولی قرائت های گوناگونی از آن در جهان و ایران وجود دارد. اگر خواستید در این باره چیزی بخوانید می توانید به یادداشت کوتاه من به نام ما و جنبش مدنی در وب سایت البرز در این جا بروید.

سبز تویی که سبز می بینم

سبز تویی که سبز می بینم

سبز تویی که سبز می خونم

تو چون شور و شوق پرواز                             

بال ها را به یاد می آری

هم چو تیر آرش با خود

کوله باری از امید و آرزو داری

گل می کنه گیاه سیاوشان

وقتی از ته دل گریه می کنی

لبات پر سیمرغه

نوشداروست برای زخم سهراب                                                 نوشداروی زخم سهراب

این بخش های از ترانه خواننده و ترانه سرای معروف خرم آبادی است. من هنوز کلیپ بهتری از این ترانه ندیده ام ولی فعلا این کلیپ را در این جا ببینید چون با زیر نویس فارسی است.

شب و دلتنگی ها

همین دی روز و دی شب بود انگار،

 شب هایی که به سحر دوخته می شد،

 با سوزن هراس و نخ درد و انتظار!

شب هایی که با پچ پچه درد و انتظار

به صدای هر پایی و در انتظار هر

تق قه ای

به در!

صبح می شد و

سحر!

گرمی دستی اگر بود...؟

گرمی هر نفسی اگر بود...؟

هرم نفسی اگر بود...!

هی...هات. اگر بود!

ترانه غمی بود

                 طعم گسی بود

                                     طعم سرب و

                                                     سیانور

                                                             و

                                                             انتظار

و ترانه ... گالیا!                          

 

 

دیراست گالیا
 در گوش من فسانه دلدادگی مخوان
 دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه
دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان
عشق من و تو ؟ آه
این هم حکایتی است
اما درین زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب
 دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست
 شاد و شکفته در شب جشن تولدت
تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک
امشب هزار دختر هم سال تو ولی
خوابیده اند گرسنه و لخت روی خاک
زیباست
رقص و ناز سرانگشت های تو
بر پرده های ساز
اما هزار دختر بافنده این زمان
 با چرک وخون زخم سرانگشت های شان
جان می کنند در قفس تنگ کارگاه
 از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن
پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا
وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست
 از خون و
زندگانی انسان گرفته رنگ
در تار و پود هر خط و خالش هزار رنج
در آب و رنگ هر گل و برگش هزار ننگ
این جا به خاک خفته هزار آرزوی پاک
این جا به باد رفته هزار آتش جوان
دست هزار کودک شیرین بی گناه
 چشم هزار دختر بیمار ناتوان
دیر است گالیا
هنگام بوسه و غزل عاشقانه
نیست
هرچیز رنگ آتش و خون دارد این زمان
 هنگامه رهایی لب ها ودست هاست
عصیان زندگی ست
در روی من مخند
 شیرینی نگاه تو بر من حرام باد
بر من حرام باد ازین پس شراب و عشق
 بر من حرام باد تپش های قلب شاد
 یاران من به بند
 در دخمه های تیره و نمناک
باغشاه
در عزلت تب آور تبعیدگاه خارک
 در هر کنار و گوشه این دوزخ سیاه
 زود است گالیا
در گوش من فسانه دلداگی مخوان
 اکنون ز من ترانه شوریدگی مخواه
زود است گالیا ! نرسیده ست کاروان
 روزی که بازوان بلورین صبحدم
 برداشت تیغ و پرده تاریک شب شکافت
 روزی که آفتاب
از هرچه دریچه تافت
 روزی که گونه و لب یاران هم نبرد
رنگ نشاط و خنده گم گشته بازیافت
من نیز باز خواهم گردید آن زمان
سوی ترانه ها و غزل ها و بوسه ها
 سوی بهارهای دل انگیز گل فشان
 سوی تو
 عشق من              (ه.ا.سایه)

قرن گم شده، بی حقی عمومی و ترس همگانی شده

کتاب قرن گم شده اثر ارزشمند دکتر احمد سیف در سال 1387 در تهران به چاپ رسیده پژوهشی است جالب و در خور تعمق نه تنها برای علاقه مندان به اقتصاد بلکه اثری است با اهمیت برای تاریخ نگاران ایران. این نقد و معرفی را که پیش تر در مجله اینترنتی مهرگان منتشر شده برای علاقه مندان در ادامه می آورم. 

نویسنده و پژوهشگر ارجمند دکتر احمد سیف در پیشگفتار خود بر کتاب "قرن گمشده، اقتصاد و جامعه ایران در قرن نوزدهم"  مطالعه تاریخ اقتصادی ایران در سده نوزدهم را برای درک علل عقب ماندگی ایران در دوران کنونی لازم دانسته است. وی تا کنون سه کتاب با مضمون تاریخ اقتصاد ایران در سده نوزدهم  به چاپ رسانده است که کتاب نامبرده سومین کتاب از این مجموعه است. 

ادامه مطلب ...

مادر ما زمین

نشست کپنهاک و بی خبری ما از زمین زیر پای مان

این روزها در کپنهاک نشست سالانه جهانی محیط زیست در جریان است. رسانه های گوناگون تلاش می کنند در این چند روزه نظر مردم و همچنین سیاست مداران کشورها را به این موضوع مهم جلب کنند. کشور ما که متاسفانه دارای محیط زیست شکننده ای است بیش ترین آسیب ها را نیز در زمینه محیط زیست دیده است. چه در سال های پیش از انقلاب و چه در سال های پس از انقلاب کم ترین توجهی به محیط زیست در فعالیت های اقتصادی ایران نشده است و تا پیش از دولت اصلاحات اساسا سازمان محیط زیست یک سازمان تزیینی بود که به هیچ کاری نمی آمد. در دوران اصلاحات سازمان محیط زیست تا حدودی تلاش کرد تا در سیاست های دولتی و ملی جایگاهی برای خود دست و پا کند. این فعالیت ها در نظر تولید کنندگان صنعتی و سیاست مداران حتی در خود دولت مزاحم و دست و پا گیر بود که در دولت نهم این سازمان مزاحم سر جای خودش نشانده شد و دوباره شد همان سازمان تزیینی و دکوری برای بازدید کنندگان خارجی که ما هم بله سازمان محیط زیست داریم. دولت هم ماشالله آن قدر در مدیریت جهان غرق شده که دیگر فرصتی برای حفظ محیط زیست نمی کند.در ادامه اگر حوصله داشتید توضیح کوتاهی در باره محیط زیست ایران و مشکلات جهانی داده ام. موضوع می تواند بسیار گسترده تر از این باز شود که در حوصله این وبلاگ نیست ولی تا همین جا هم می تواند برای جلب توجه خواننده به مقوله  محیط زیست کافی باشد. در این داغی اوضاع و احوال سیاسی کشور این تنها یک تلنگر است باقی را خودتان می توانید دنبالش باشید. گروه های طرفدار محیط زیست هم که الحمدالله کم نیست و می تواند عضو شوید. مبارزه  فقط مبارزه سیاسی و فقط در خیابان ها نیست مبارزه برای حفظ محیط زیست هم از واجبات است. ادامه

ادامه مطلب ...

دمکراسی مال احمق هاست

گمان کردم شاید شما این مطلب را نخوانده باشید. دلم نیامد شما را بی نصیب بگذارم. خواندن و دوبار خواندنش را به همه توصیه می کنم. به نقل از حاشیه در این جا بخوانید.

سود ما در همراهی با جهان است نه دشمنی با جهان

بنی آدم اعضای یکدیگرند

آقای احمدی نژاد در گفتار تلویزیونی خود در شب گذشته صحبت های بسیاری داشت از برتری ایران بر جهان و مدیریت جهان که عنقریب در کف با کفایت ما قرار خواهد گرفت. ایشان همچنین در مورد تحریم ایران توسط آمریکا و اروپا و منزوی ساختن ایران سخنانی مطرح کرد که بسیار مفصل بود و از حوصله من بیننده خارج! برای همین به بخش کوچکی از این سخنان می پردازم. لب مطلب ایشان این بود که که دنیا به ایران نیاز دارد نه ایران به دنیا. البته فقط به نفت ایران چون صحبتی از سایر نیازهای اقتصادی دنیا به ما مطرح نشد. و دیگر این که ایران در شاهراه جهانی قرار دارد و در منطقه نفت خیز خاورمیانه به همین جهت اروپا و آمریکا نمی توانند ایران را منزوی و تحریم کند.

اتفاقا بحث بر سر این است که ایران به چه قیمتی بایستی تاوان تحریم های دنیای غرب و انزوای سیاسی و اقتصادی را بپردازد و این که چه قدر تحریم و انزاوی ایران امکان پذیر است. در گذشته های دور چنین بحث هایی می توانست محلی از اعراب داشته باشد. زیرا به لحاظ فناوری و تکنولوژیک این امکان برای قدرت های بزرگ وجود نداشت تا ایران را تحریم کنند زیرا ایران در منطقه ژئوپلیتیک جهان قرار دارد. اما این ژئوپولیتیک بودن اینک چقدر برای غرب اهمیت دارد. واقعیت این است که تا حدود 30 سال پیش اکثر هواپیماهای دورپرواز که از غرب به سوی شرق دور رفت و آمد می کردند برای سوخت گیری و دسترسی به برخی امکانات در فرودگاه های ایران فرود می آمدند و به فضای ایران برای عبور نیاز داشتند. البته از این رهگذر سال ها میلیون ها دلار نصیب ایران می شد. یعنی ایران از این نعمت خدادی استفاده می کرد و درآمد ایجاد می کرد اما اینک سال هاست از برکت سیاست های تکروانه و برخی لجاجت های ایران و البته کشورهای غربی این امکان از ایران گرفته شده و حکومت ایران توانسته است سالانه میلیون ها دلار ثروت بادآورده نصیب امارات و ترکیه بکند. زیرا هواپیماها به جای فرود در فرودگاه های ایران ترجیح می دهند از میهمان نوازی و سخاوتمندی های امارات و ترکیه استفاده کنند و از بد اخمی های مسئولان ایرانی صرفنظر کنند. در زمینه نفت و گاز ایران سال هاست از معادلات انرژی منطقه دور نگه داشته شده است. ( به مقاله خط لوله نابوکو نوشته اینجانب در همین وبلاگ مراجعه کنید.)مسئولان ایرانی نمی توانند به این موضوع افتخار و مباهات کنند که با همین خوش خیالی ها باعث محرومیت ایران از سالانه میلیاردها دلار حق ترانزیت عبور لوله های نفت و گاز کشورهای همسایه شمالی به سمت غرب شده اند که می توانست از خاک ایران بگذرد و اینک با دور زدن ایران از خاک ترکیه می گذرد و این پول باد آورده به جیب همسایگان عزیز و برادر شده است.(مانند خط لوله باکو جیهان که خاک ایران را درو زد و به ترکیه رفت و)مسئولان ایرانی بایستی به  این موضوع بیاندیشند و افکار عمومی را قانع کنند که چرا در حالی که ایران در پارس جنوبی مخزن مشترک میان ایران و قطر در منطقه عسلویه- روزانه کمتر از 10 میلیارد فوت مکعب گاز برداشت می کنیم( باز هم خدا پدر دولت اصلاحات را بیامرزد که با راه انداز دست کم 12 فاز در پارس جنوبی همین مقدار را هم برداشت می کنیم) ولی کشور قطر که به اندازه بوشهر ما هم نیست روزانه بیش از 12 میلیارد متر مکعب از این میدان گاز برداشت می کند.(این جا) آیا تاثیر تحریم این نیست که در اثر کمبود منابع مالی و نداشتن فناوری قادر به برداشت گاز از فازهای پارس جنوبی نیستیم و سالانه دست کم 5/2 میلیارد دلار یا به عبارتی روزانه 5 میلیون یورو ضرر نصیب ایران می شود.( این جا)و (این جا) این ها در حالی است که شب و روز رسانه های همسو با دولت محترم از این می نالند که مردم ما بیشتر از همه دنیا( این هم از آن دروغ های شاخدار دولت است) گاز و انرژی مصرف می کنند و به همین دلیل مرتبا دم از تنبیه مشترکان پر مصرف زده می شود؟

متاسفانه یا دنیا زیادی پیشرفت کرده است یا ما همچنان با ذهنیات مان در کش و قوس هستیم و همچنان خیال می کنیم در مرکز عالم و کائنات هستیم و دنیا به ما نیاز دارد بدون این که ما به دنیا نیازی داشته باشیم. اینک این ترکیه، امارات و آذربایجان هستند که ماترک موقعیت سوق الجیشی ایران را میان خود تقسیم کرده اند. این ها مشت نمونه خروار بود. افت شدید صادرات غیر نفتی ایران و همچنین انزوای شدید دیپلماتیک و سیاسی ایران نی زاز دیگر دستاوردهای لج بازی با جهان است بدون هیچ سود و نفعی برای ملت ایران!

حال فرض می کنیم جهان به ما نیاز دارد و ما هیچ نیازی به جهان ندارم. در نهایت می ماند یک موضوع اخلاقی! چرا ما باید به جهان فخر بفروشیم که ما به هیچ کس نیازی نداریم؟ آیا این روحیه خود بزرگ بینی و فخر فروشی به جهان در کدام یک از فضایل اخلاقی و تمدن بشری قرار می گیرد؟ آیا فخر فروختن به جهان که ما از همه شما برتر هستیم ادامه همان روحیه ای نیست که آتش جنگ ها را در کشورها و دست آخر در دنیا افروخت!

من گمان می کنم مردم ایران از این که احساس کنند جزیی از مردم دنیا هستند و کشورشان عضوی از اعضا جامعه جهانی است بیشتر خوشایندشان است تا این که بر جهان و جهانیان برتری و سیادت داشته باشند!

سخن در این باره بسیار است اما شاید بایسته تر باشد که به این سخن سعدی بازگردیم که هفتصد سال پیش سروده بود: بنی آدم اعضای یکدیگرند....