لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

مهرگان آبان

مجله اینترنتی مهرگان شماره 2 آبان 88 منتشر شد. برای دیدن آن می توانید به این جا بروید.

عزت و اقتدار بین المللی در سایه اقتدار و عزت ملی

نگاهی به روابط اقتصادی ایران و ترکیه

ضعف و ناتوانی دولت های ایران در برهه هایی از زمان آسیب های جبران ناپذیری به استقلال و منافع تاریخی و ملی ایران به لحاظ سیاسی و اقتصادی وارد کرده است. جدا شدن شهرهای حاصلخیز باکو و گنجه در شمال هرات در مشرق و بحرین گوشه ای از این زیان های وارد شده به ایران است. اما آسیب های به مراتب سخت تر اقتصادی نیز در این سال ها به ایران وارد شده که غیر قابل محاسبه است. در سال های کنونی در سایه عزت و اقتدار دولت کنونی نه تنها میلیاردها دلار در اثر تحریم های آمریکا و اروپا در بخش های نفت و انرژی به ایران وارد آمده که قبلا و به تفصیل این موضوع را در یادداشت هایی در باره پارس جنوبی توضیح داده ام غارت منابع و درآمدهای ایران از سوی کشورهایی چون امارات( دبی) و سایر همسایگان دوست و برادر بوده است. که اخیرا و بار دیگر سر و کله کشور خیلی دوست ترکیه با حکومت مسلمان آن پیدا شده است. 

حکومت ترکیه  که از عضویت در اتحادیه اروپا طرفی نبسته و به خاطر سیاست های سرکوبگرانه مردم کرد و کمونیست های این کشور نتوانسته حتی با حفظ ظاهر به عضوبت اتحادیه اروپا درآید، در حالی که هنوز پایگاه های نظامی و جاسوسی اسرائیل و آمریکا را در خاک خود حفظ کرده و ماموران سیا و موساد در این کشور از آزادی عمل بالایی برخوردار هستند، پس از سال ها رقابت با ایران در کشورهای قفقاز و آسیای مرکزی و تبلیغات پان ترکیستی گسترده در داخل و خارج از مرزهای ایران ناگهان مانند گربه ای که بوی گوشت شنیده باشد نگاه به شرق را پیشه کرده و رو به سوی ایران نهاده است. پس از تحمیل فشار از سوی آمریکا به دبی برای مشارکت در تحریم های اقتصادی کشورهای غربی علیه ایران و ناامن شدن دبی برای سرمایه گذاران و تجار ایرانی ترکیه با فرصت طلبی برای غارت اندک منابع باقیمانده ایران دندان طمع تیز کرده و در حالی که کمتر مقام ارشدی از دیگر کشورهای دنیا پس از انتخابات به ایران سفر کرده اند با یک هیئت عریض و طویل به ایران آمده و بر سر سفره سخاوتمندانه دولت آقای احمدی نژاد نشسته است. نگاهی به رویدادها و بده بستان های دو سه ماهه اخیر نشان دهنده نیات فرصت طلبانه و آزمندانه ترکیه در قبال ایران است. قرار داد گازی ایران با ترکیه برای بازاریابی گاز ایران در خط لوله نابوکو، که 50 درصد آن به جیب ترکیه می رود، گمشدن 5/18 میلیارد دلار پول و طلای ایران در خاک این کشور، سرازیر شدن منسوجات ترک به کشور و تسریع در نابودی صنعت نساجی کشور، مجوز عبور خط لوله گاز ترکمنستان از ایران به خاک ترکیه بدون در نظر گرفتن حق ترانزیت ایران، خرید پتروشیمی رازی  گوشه هایی از این حاتم بخشی ایران به ترکیه است که هدفی جز یافتن راهی برای دور زدن تحریم ها در آن نیست.

این که حکومت هر کشوری به دنبال منافع ملی خود باشد امری پذیرفته شده در دیپلماسی جهانی است، اما این که چگونه کشوری بتواند از منافع ملی خود دفاع کند نیز امری شرعی و واجب در عرف و قوانین بین المللی است که جز در سایه مردمسالاری و دمکراسی در هر کشوری دستیابی به آن امکان پذیر نیست.

فاطمی ستاره باختر

روزنامه نگار شهید راه وطن


«من دیگر در این لحظات در مقام تظاهر و عوام‌فریبی نیستم و به مرگ خود یقین دارم و آن‌چه می‌گویم از روی حقیقت است. ما از نهضتی به پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی جز عزت و استقلال مملکت نداشت. من برای آن کشته می‌شوم که اولین اقدامم در وزارت بستن سفارت‌خانه و قطع رابطه با انگلستان بود. هیچ مأیوس نیستم، از هر قطره‌ی خون من هزاران نهال می‌روید و با تأیید خداوند قهار، انتقام این ملت ستم‌دیده را از استعمار ناپاک می‌گیرد.» 

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ پاینده ایران، زنده باد دکتر مصدق» ...

این واپسین سخنان شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی بود که با تنی تبدار و مجروح بر روی برانکاردی که او را به سوی میدان تیر می برد در تاریکی ظلمانی 19 آبان فریاد می کرد.

دکتر حسین فاطمی روزنامه نگاری که رشادت و شجاعت را چاشنی دانش و هوش سرشار خود کرده بود در نیمروز عاشورای حسینی در نایین در خانواده ای مذهبی متولد شد. از همین رو از سوی پدر که به سیف العلما شناخته می شد حسین نامیده شد. حسین در نوجوانی با هوش و استعداد سرشاری که داشت در روزنامه باختر که برادرش در اصفهان منتشر می کرد به نوشتن مقاله پرداخت. قلم روان و شیوه نوشتن این نوجوان آن چنان بود که نظر ملک الشعرا بهار که آن زمان در اصفهان تبعید بود را به خود جلب کرد. حسین با گرفتن دیپلم به تهران کوچ کرد و مقاله هایش را به زبانی عریان در روزنامه ستاره منتشر کرد. اداره خفیه رضاشاه وجود او را در تهران تاب نیاورده و به اصفهان بازگرادنده شد. پس از سقوط رضاشاه بار دیگر به تهران بازگشت و این بار باختر را برای خودش و با کمک دوستانش منتشر کرد. او سرمقاله نویس روزنامه باختر شد. مشی ضد استعماری و مردمی روزنامه با کمک بیان شیوا و رسای حسین فاطمی روزنامه باختر را به یکی از ستاره های آسمان مطبوعات ایران آن زمان مبدل ساخت و تاریخ مطبوعات ایران را غنی کرد.

«باختر امروز با همان تهور دیروز باختر، با همان جسارت و بی‌پروایی از مصالح علف‌خورها، پابرهنه‌ها، گرسنه‌ها و بی‌کفن‌ها دفاع خواهد کرد. این روزنامه مال میلیون‌ها مردمی است که در اثر ضعف و ناتوانی در شرایط قرون وسطی باقی مانده‌اند و از دنیای قرن بیستم خبری ندارند. شعار ما این است: یا مرگ یا آزادی».

 فاطمی به مصدق کمک کرد تا باردیگر جبهه ملی را سامان بخشیده و خود رهبری آن را به دست گیرد. فاطمی که همواره مشتاق دانستن و یادگیری بود به فرانسه رفت و دکترای خود را دریافت کرد. او پس از بازگشت و نخست وزیری دکتر مصدق معاون سیاسی و پارلمانی وی شد.

دکتر فاطمی در بهمن 1330 هنگامی که بر مزار محمد مسعود روزنامه نگار مقتول در ظهیرالدوله سخنرانی می کرد 1330 توسط مهدی عبد خدایی 14 ساله عضو جمعیت فداییان اسلام هدف قرار گرفت و به شدت مجروح شد و جراحتی که تا پایان عمر کوتاهش وی را رها نکرد.

ترور نه تنها وی را در مبارزه ترسو و محتاط نکرد بلکه بر شجاعت او افزود. با تعمیق مبارزه ضد استعماری نهضت ملی و ضعف وزیر خارجه دولت ملی برای ادامه راه مبارزه و بستن سفارت انگلیس مصدق به دکتر فاطمی وزارت خارجه را پیشنهاد داد که دکتر فاطمی آن را پذیرفت و لقب جوان ترین و مبارزترین وزیر خارجه ایران را از دوران مشروطه به این سو از آن خود کرد.


حسین فاطمی که از همان آغاز دربار شاه و استعمار انگلیس را سد راه توسعه و آبادانی کشور ایران دریافته بود هرگز از مبارزه بی امان علیه این دو فروگذار نکرد. او پس از ترورش در بهمن 1330 در روزنامه باختر نوشت: «من نمی‌دانم دولت چرا می‌ترسد از این‌که به مردم بگوید در یک جنگ بزرگ مرگ و زندگی وارد شده‌ایم؟ چرا وحشت دارد از این که صاف و صریح ملت را باخبر کند.»

«باید استقلال و آزادی را حفظ کرد؟ مگر ملت هند در مبارزه‌اش قند و شکر و قماش، منسوجات نخی، کادیلاک و اشیای لوکس از انگلیس و آمریکا وارد می‌کرد؟ مگر نهضت گاندی درهای تمام کارخانه‌های پارچه‌بافی یورک‌شایر را تخته نکرد؟ شوخی نمی‌کنم، [اگر] می‌خواهیم آزاد و مستقل زندگی کنیم، باید اگر کارتان آن‌جا برسد که پیراهن کرباسی بپوشیم و پای برهنه راه برویم، از حشو و زوائد زندگی کم کنیم و لباس شرافت و مردانگی که در خور یک ملت صاحب تاریخ و تمدن است، بر تن کنیم.»

دکتر فاطمی در کودتای 25 مرداد که توسط نصیری روی داد دستگیر اما موفق به فرار شد. وی در پیامی در روز 26 مرداد به مردم چنین گفت:

هموطنان امروز وظیفه شما حساس تر و مشکل تر از هر روز است ، امروز شما باید نشان بدهید ملتی هستید که می توانید روی پای خود بایستید و هر مانع هر چه باشد از میان بردارید . هموطنان به آنها که می گویند نهضت ملی شما رنگ خارجی دارد بگویید ملت ایران برای نفوذ خارجی به قدر پشیزی ارزش قائل نیست برای شما آن کسی که خارج از مرز شماست خارجی است ....

هموطنان امروز روزی است که فرد فرد شما سرباز مراقب و بیدار وطن باید باشید ... امروز شما باید دست در دست فرزند رشید وطن دکتر محمد مصدق بدهید و برای ایران نو ، ایران آباد ، ایران دور از تحرکات اجنبی طرح آینده را بریزید ...

دکتر فاطمی روز 28 مرداد توانست از چنگ کودتاچیان شاه گریخته و با کمک سازمان مخفی حزب توده ایران در خانه ای در خیابان رضاییه در تجریش مخفی شود. وی در اسفند همان سال توسط یکی از همسایه ها که او را درحیاط خانه دیده بود لو داده شد. ماموران حکومت نظامی به خانه ریخته و او را دستگیر کردند. هنگام انتقل به فرمانداری نامی دکتر فاطمی توسط مدوران شعبان بی مخ با قمه و ساتور مورد حمله قرار گرفت و به شدت مجروح شد. پس از یک محاکمه فرمایشی و سری و بدون فرجام خواهی مورد خشم و غضب کور شاه قرار گرفته به مرگ محکوم شد.

من از مرگ ابایی ندارم. آن هم، چنین مرگ پرافتخاری. من می میرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارند جاسوسان اجنبی به این کشور حکومت کنند...

شاه‌ خائن‌ باید بداند که‌ با کشتن‌ من‌، نفرین‌ و لعنت‌ نسل‌های‌ آینده‌ نثار او و فامیل‌اش‌ خواهد بود. من‌ یقین‌ دارم‌ که‌ صدای‌ ایران‌ این‌ مردم‌ ستمدیده‌ را از شر این‌ ضحاک‌ خون‌آشام‌ نجات‌ خواهد داد.

سرنجام تن تبدار فاطمی در سحرگاه 19 آبان بسته بر برانکارد با این فریاد فاطمی به گلوله بسته شد:

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ پاینده ایران، زنده باد دکتر مصدق ... 

خدا کند که این طور نباشد!

هشدار برای توفانی که در راه است!

این روزها لازم نیست برای دریافتن اوضاع بحرانی اقتصاد کشور چندان با هوش باشی یا اقتصاد خوانده باشی تا از توفانی که در راه است درک درستی داشته باشی. نظام بانکی کشور با 40 هزار میلیارد توامن بدهی غیر قابل وصول که برخی خواص مجوز دار گرفته اند و قرار هم نیست پس بدهند در لبه پرتگاه قرار دارد. این سوای از سوء مدیریت و ناتوانی مدیران بانک های کشور و وزیر اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی است. تحریم های مالی ایران برای  لجبازی  بر سر مسئله هسته ای شدن ایران نیز قوز بالا قوز است. واردات افسار گسیخته و تراز منفی بازرگانی بیش از 20 میلیارد دلاری، ورشکستگی کارخانه های کشور، کاهش صادرات و توان صادراتی کشور، هرج و مرج در بنگاه های اقتصادی دولتی و بی برنامه گی دولت در بخش سیاسی، بیکاری دم افزون، گرانی و تورم و رکود اقتصادی در همه بخش های صنعتی و خدماتی و بی امیدی نسبت به آینده کشور بخشی از مشکلاتی است که در اثر ندانم کاری های دولت هر ایرانی را دل نگران آینده کشور می کند.

ممکن است بگویید که این موضوعات را هر ننه قمری می داند و گفتن ندارد. من کاملا با شما موافقم. اما من مانده ام حیران و متحیر که با این همه مشکلات ریز و درشت که بر اقتصاد و جامعه ایران چنبره زده چه اراده ای در اجرای طرح حذف یارانه ها وجود دارد؟ درست است که با اجرای این طرح پول های زیادی به کیسه دولت ریخته می شود اما باید رعیتی باشد که گندم ارباب را بکارد و آن را تا وقت درو نگه داری کند تا ارباب در پایان سال به باجش برسد؟ آخر سلطان بی رعیت و غلام که معنی ندارد.

در پایان فقط یک پرسش می ماند و آن این است که آیا به راستی دولت آن چنان ورشکسته است که حتی توانایی تامین نان و آب مردم را هم از دست داده است؟ و این همه الدوروم بلدوروم بازی جلوی پرده است و در پس پرده دولت کاسه چه کنم چه کنم در دست گرفته است و کفگیرش به ته دیگ خورده است؟

خدا کند که این طور نباشد! آمین!

ارز دولتی خدمات خصوصی

نظریه پردازان اقتصاد لیبرالی همگی عقیده دارند که همه چیز را باید به ساز و کار بازار سپرد. حال با این که به اصطلاح تق این نظریه های لیبرالی درآمده دولت محترم عدالت محور برای توزیع بهتر عدالت دست به کار شده تا سیاست های اقتصاد لیبرالی را اجرا کند که همان طرح هدفمند کردن یارانه ها باشد. اس اساس و لب مطلب این سیاست این است که دولت هر خدماتی را که به مردم ارائه می کند با نرخ دلار محاسبه کند و پول آن را از ملت بگیرد. خوب با ده ها پرسشی مانند این که: دولت در این میان چه کاره است و مگر قرار نیست همه چیز در کف با کفایت دولت باشد و ما توی خانه بنشینیم و سهم نفتمان را دریافت کنیم و غیره بماند. من این جا از طرف نو لیبرال های وطنی از دولت می پرسم اگر قرار است همه چیز با قیمت دلار و یورو و حساب شود  و قیمت آن از حلقوم ملت درآورده شود مبنای قیمت گذاری دلار چیست؟ آیا دولت می تواند خودش دلار و یورو را قیمت گذاری کند و از سوی دیگر بر اساس قیمت گذاری من درآوردی دلار هزینه هر چیزی را حساب کند؟ از قدیم گفته اند یا رومی روم یا زنگی زنگ! 

خوب حال این دو تا اظهار نظر را از دو نفر اقتصاددان وطنی بخوانید و مقایسه کنید. اتفاقا هیچکدام از این دو نفر را با یک من سریش نمی توان به چپ ها  یا مخالفان اقتصاد بازار چسباند.

رئیس کل بانک مرکزی در پاسخ منتقدان تثبیت نرخ ارز: بانک مرکزی قیمت ارز را مدیریت می کند. اگر قیمت ارز در بازار پایین تر از قیمت جهانی باشد از کشور خارج می شود. 

علینقی خاموشی رئیس سابق اتاق بازرگانی ایران و رئیس اتاق بازرگانی ایران و انگلیس: قیمت واقعی ارز بین 400 تا 500 تومان است. دولت برای درآمد بیشتر و پر کردن کسری بودجه قیمت را بالا نگه داشته است.(هر دو به نقل از روزنامه اعتماد- 88/8/9

هدفمند کردن ورشکستگی ملی

 

طرح هایی مانند هدفمند کردن یارانه ها که آقای احمدی نژاد سعی دارد آن را به نام خود جا بزند موضوعی است که سال ها پیش با نسخه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و با فشارهای ایالات متحده امریکا در برخی کشورهای جهان از ارژانتین تا جمهوری بنین و از اروپای شرقی تا فیلیپین و غیره اجرا شده و جز فقر و فاقه و بیچارگی نتیجه دیگری در هیچ کجای دنیا بر جای نگذاشته است. بر اساس این طرح قرار است همان صنار سی شاهی از درآمد  میلیارد دلار ی نفت  قطره چکانی صرف نان بخور نمیر مردم می شد از آن ها گرفته شود. حال بریدن نان از دهان مردم و قطع آب خوردن و برق مصرفی که با ناکارایی و سوء مدیریت دولت به قیمت بالا هم تمام می شود به روی مردم هر اسمی که می خواهد داشته باشد و توسط هر دولتی به نام اصول گرای ایرانی یا لیبرال آرژانتینی که می خواهد اجرا شود نتیجه همان است که گفتم. فقیر کردن مردم و پر کردن چاه ویل دولت برای بریز و بپاش های فامیلی و فرقه ای!

در این نوشته کوتاه فقط می خواهم شمایی از قیمت نان در صورت حذف یارانه به دست دهم. در حال حاضر برخی نانوایی ها در تهران وجود دارند که آزادپز نامیده می شوند. این گونه نانوایی ها که فقط یارانه آرد را نمی دهند  یک عدد نان سنگگ ماکول را به قیمت 800 تومان می فروشند. حال  باتوجه به این که برای پخت نان از انرژی برق و گاز نیز استفاده می شود و آرد تحویلی نیز باید توسط خودرویی که گازوئیل سوز یا بنزین سوز است به در نانوایی حمل شود در نتیجه نه تنها یارانه آرد بلکه یارانه های انرژی سوخت نانوایی و حمل را نیز بایستی به آن افزود همچنین با توجه به پیش بینی تورم ناشی از حذف یارانه ها به سطح حدود 60 درصد طبق برآوردهای بانک مرکزی، مرکز پژوهش های مجلس و مطالعات بازرگانی وزارت بازرگانی قیمت یک عدد نان سنگک غیر ماکول که در حال حاضر حدود 100 تومان به مصرف کننده فروخته می شود به سرعت 1000 تومان را داغ خواهد کرد. یعنی خلق الله بایستی یک نان سنگک را که با توجه به سر به فلک کشیدن قیمت گوشت و مرغ و شیر و غیره خواهان بسیار بیشتری دارد به زحمت و دردسر و در صف های طولانی به بهای 1000 تومان اخذ نمایند!

اخیرا مقاله ای دیدم که توسط یک خارجی نوشته شده بود. وی یکی از پیش درآمدهای انقلاب مشروطه را قحطی کذایی دوره شاه شهید در سال 1870 میلادی برشمرده بود. البته او خیال کرده ما هم مثل اروپایی ها به شکم خیلی اهیمت می دهیم. در حالی که نمی داند ما ایرانی ها اساسا جانمان را فدای معنویات می کنیم. مگر در این چند ساله نکرده ایم؟