لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

هانیبال الخاص، گیلگمش رنگ و واژه درگذشت

بیایید لااقل در ارومیه از ساختمان‌های خرابهتان یا زمین‌های متروک، ۴ دیواری دورش بکشید و تابلوهای مرا آنجا بگذارید، من تابلوهای زیادی دارم که به آنجا هدیه کنم. 

 

این خبر هم مثل هر خبر درگذشت کسانی که دوستشان داریم - فرق نمی کند، دور باشد یا نزدیک، ما را بشناسد یا نه- کوتاه و کوبنده است.

مرگ هانیبال یک مرگ معمولی نیست. او وابسته به قومی بود که رو به اضمحلال است. او هم نقاش بود و هم شعر می سرود. و از این رو زندگی هانیبال به عنوان یک هنرمند پیشرو و آگاه از پیچیدگی های ده چندانی برخوردار بود. لازم است جلوتر بگویم من با نقاشی مشکل دارم. زیرا نقاش اثری را خلق می کند نفس آن اثر نیز تفاوتی نمی کند. اثری مردمی و خلقی باشد یا یک اثر برای تزیین تاقچه یک خان یا دوک یا سرمایه دار یا شاه یک مملکت- این اثر پس از خریده شدن توسط خریدار چهره از خلق میپوشاند و در سالن یا تالار خانهای مایه فخر فرشی صاحب آن به اندک مهمانانی میشود که ممکن است هیچ از آن اثر لذت هم نبرند و با شنیدن قیمت آن اثر با دیدهای گنگ و مبهوت به آن و سپس به خریدار اثر بنگرند. و البته اگر کمی از شگردهای بیزنس اطلاع داشته باشند آن را سرمایه گذاری امن و سودآوری برای آینده بدانند که در گذر زمان به آن آسیبی نرسیده هیچ! بل که باعث انتیک شدن و  افزایش قیمت آن نیز بشود.

هانیبال همان گونه که یک تنه تلاش می کرد با آفرینش ادبی و هنری خود زبان و فرهنگ ایرانی و آشوری خود و نیاکانش را حفظ کند در گسترش آن نیز بسیار کوشا بود. آشنایی من در نوجوانی در ده کوره ای که ساکنش بودم- ابتدا در نقدهای این نقاش نوگرا در کیهان بود که مرا مجذوب هنر نقاشی از نوع هانیبالی آن کرد ولی آشنایی اصلی من با هنر او در پشت دیوارهای لانه جاسوسی - سفارت آمریکا- بود. آن گاه که جان های تبدار ما شبها را در خیابان جلو سفارت به روز میدوخت تا مبادا آمریکا خیال حمله به سفارت به سرش بزند، و شب چره ما در آن شب های دراز و سرد زمستانی تماشای نقاشیهای دیواری هانیبال بر روی دیوارهای سفارت بود و بحث در باره هنر و هنر مردمی و پیوند نقاشی با این گونه هنر.

هانیبال دوستتر داشت که هنرش را در برابر دیدگان مردم بیافریند و آن ها را به دیوار صندوقچه دل مردم بیاویزد تا به دیوارهای موزه های نام نشان دار در ینگه دنیا و اروپا! هم از این رو بود که روزی گفت:

بیایید لا اقل در ارومیه از ساختمان‌های خرابه تان یا زمین‌های متروک، ۴ دیواری دورش بکشید و تابلوهای مرا آنجا بگذارید، من تابلوهای زیادی دارم که به آنجا هدیه کنم.

از هانیبال بسیار خواهند گفت و بسیار خواهند نوشت اما آن چه یاد او را همواره در دل های همهی بشریت جاودان خواهد کرد هنر او ست که در خدمت مردم بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد