لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

ماکت زانتیا، اسکلت کلنل و جعفر پناهی

در فیلم "روبان سفید"  کشیش به دو تا از بچه هایش دو تکه روبان سفید می بندد برای یادآوری این که هنوز بچهها پاک نشدهاند و به علامت تلاش برای دستیابی به خلوص و پاکی(یا بی گناهی). حال این که در پایان فیلم کشیش و معلم روستا به چه تعریفی از پاکی و خلوص می رسند موضوع خیلی مهمی است که خودِ هانتکه هم آن را وصل کرده است به جنگ جهانی اول. من این را گفتم که شاید یکی از دلایلی که در رنگ خودرو پلیس حتما از رنگ سفید هم استفاده می شود همین موضوع باشد. چون رنگ سفید یعنی پاکی و خلوص.

دیروز که برای آوردن زیدی از فرودگاه امام خمینی بر می گشتم، هنگام برگشتن گرچه چشم های من و مهمانم از بی خوابی می سوخت در سپیدی مسرت بخش صبح صادق از دور چشمم به خودرو زانتیای سفید رنگ پلیس افتاد که عمود بر اتوبان

قم در خاکی کنار جاده پارک بود. به ماشین پلیس اشاره کردم و گفتم: با این که روز جمعه است و تمام اتوبان زیر نظارت دوربین های پلیس است با همه این ها پلیس این ساعت صبح توی اتوبان سر کارش حاضر است. که با دیدن ماکت خودروی زانتیا حرفم در دهانم ماسید.

این روزها حتما داستان دزدیده شدن مجسمه های تهران را شنیده اید. مجسمه هایی که مطئنا برای ارزش هنری آن ها ربوده نشده اند.(وقتی مجسمه چهارهزار ساله را از زیر خاک درمی آورند و برای فروختن طلای مجسمه، آن را ذوب می کنند مجسمه برنزی ستارخان یا شهریار و استاد معین که جای خود دارد) این هم یکی  از عجایب زندگی در ایران است. در حالی که پلیس ما ریگی تروریست را که از پشتیبانی و حمایت همه جانبه سرویس های جاسوسی آمریکا، انگلیس، اسرائیل و نیروهای مخفی دولت های امارات، قرقیزستان سابقا گل منگلی، پنتاگون و غیره برخوردار بوده است را در آسمان شکار کرده و به دست عدالت می سپارد، در پایتخت در برابر چشمان ماموران با جرثقیل و مته و فرز به جان مجسمه های بی زبان می افتند و آن ها را با خود می برند به جایی که کسی نمی داند. از قدیم گفته اند اگر می خواهی منار بدزدی اول چاله اش را بکن. دست کم موضوع دزدی مجسمه ها  نشان می دهد دزدهای مجسمه ها چندان بی سواد هم نبوده اند و لااقل ضرب المثل های شیرین فارسی را خیلی خوب بلد هستند. ضمن این که به گفته رئیس پلیس تهران این دزدها آفتابه دزد هم نبودهاند.( شکر خدا تا این جایش را دستگیرمان شد )

واقعیت این است که شاید دزدی مجسمه های بی زبان به خودی خود موضوع مهمی نباشد اما هنگامی که کسی مثل من ذهن بیماری داشته باشد بی خود و بی جهت این موضوع را به زحمت هفت من سریش می چسباند به موضوعات بی ربطی مانند مجوز ندادن به کتاب نویسندگان مرده و زنده ای از علویه خانم و وق وق صاحاب صادق هدایت گرفته تا اسکلت کلنل دولت آبادی یا مثلا فیلم نساختن بیضایی( به خصوص این که دست اندرکاران! از پشت پرده هم خبردار شده و البته بدون دیدن فیلم وقتی ما همه خوابیم موضوع فیلم نساختن بیضایی را به گردن اختلاف ایشان با تهیه کننده می اندازند) و تقوایی و فرمان آرا و پناهی و قبادی و سینایی و بنی اعتماد و که و که . یا اکران نشدن برخی فیلم های مجوز دار و جمع شدن مکرر کتاب های بو دار از نمایشگاه کتاب.

شاید در پاسخ به همین ذهن های آلوده است که پیشاپیش، حتی پیش از دزدی مجسمه های تهران ، برگزار کنندگان نمایشگاه کتاب فکر همه چیز را کرده و نمایشگاه را غرق دوربین های امنیتی کرده اند تا خدای نکرده ...بله!

بله همان جور که می بینید همه چیز بر وفق مراد است. البته این وفق مراد بودن همیشه برای یک طرف است. از قدیم هم گفته اند:  جاده دو طرفه مایه دردسره. به خصوص این که طرف مقابل در جاده یک طرفه ترمز بریده فرمان را هم کنده باشد.

تکمله: جعفر پناهی در این ماجرا چه کاره بود؟

به قول ارمنی ها گاماس گاماس! به قول خودمان آسیا به نوبت!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد