لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

انقلاب و حق تعیین سرنوشت!



فردا سال روز پیروزی انقلاب بهمن 1357 است. در این 31 سالی که از عمر انقلاب می گذرد همواره بحث های داغی در این باره میان روشنفکران، اهل سیاست و تا حدودی مردم جریان داشته است. اما سال روز این انقلاب حال و هوای دیگری دارد و آن این است که پس از سال ها بحث های جدی در این باره میان جوانان نیز به گرمی و داغی در گرفته است (امیدورام ان قدر داغ نباشد که باعث سوزش بشود)

پیش تر هم گفتم در این باره بحث فراوان است .مثلا به لحاظ اقتصادی عده ای می گویند امام در سخنرانی خود در 10 اسفند 57 در فیضیه قم وعده داده بود که دولت آب، برق، مسکن و اتوبوس را برای مردم به ویژه زحمتکشان شهر و روستا مجانی و رایگان می کند پس چرا به این وعده عمل نشد. این یادآوری از این جهت این روزها خیلی مطرح می شود که دولت از روی مهرورزی و عدالت تصمیم گرفته است که یارانه آب و برق و انرژی را هم برداشته و مردم را به خاک سیاه بنشاند.

خوب من هم با این ایراد مشکلی ندارم و خودم از مخالفان سرسخت طرح حذف یارانه ها هستم. اما آن چه که به نظر من مهم تر از این حرف ها می آید حق تعیین سرنوشت و دستیابی به حقوق دمکراتیک برای ملت است. و لازم است بگویم که حقوق دمکراتیک ورای آزادی می باشد و دامنه آن از  حق انتخاب نماینده مجلس بدون قیم و انتخاب ریاست جمهوری گرفته تا دخالت در همه امور سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور را شامل می شود. در واقع با دسترسی به این حقوق است که تفاوت رعیت با ملت روشن می شود. در این صورت است که هر یک از ملت می تواند در احزاب، سازمان ها، اتحادیه ها و سندیکاها و غیره متشکل شده و از حقوق اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود دفاع کند. از مناقع صنفی و مادی خود دفاع کند. این موضوع به نظرم بسیار مهم تر از رایگان بودن یا نبودن اب و برق و اتوبوس است. اصلا در آن شرایط ملت خود تصمیم می گیرد که آیا باید آب و برق رایگان باشد یا نباشد! حق تحصیل، برخورداری از مسکن مناسب وکار  در قانون اساسی ما آمده است. ولی چرا اجرا نمی شود؟ حق آزادی بیان، تشکیل احزاب و سازمان های سیاسی و صنفی در قانون اساسی برای همه ملت به رسمیت شناخته شده است اما چرا به راحتی زیر پا گذاشته می شود؟ این ها و هزاران پرسش دیگر وجود دارد که به نظر من پاسخ آن در همین سخنرانی آیت الله خمینی در بهشت زهرا وجود دارد. یعنی حق تعیین سرنوشت!

من سخنرانی ایشان در بهشت زهرا را به نقل از سازمان اسناد انقلاب اسلامی در ادامه آورده ام. برخی جاها را حذف کرده ام. اما این گزینش به روح این سخنرانی آسیب نزده است. فقط برای این که حوصله خواننده سر نرود و در ضمن دقیق تر به موضوع اصلی برسد آن ها را زدوده ام.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده. من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود که نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم، ....خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید که از آنوقتی که صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند که مستحق این عقوبات شدند ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی که در سن من هستند، می دانند و دیده اند که مجلس موسسان که تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس کردند و با زور، وکلای آن را وادار کردند به اینکه به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود، بلکه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینکه ما فرض می کنیم که یک ملتی تمامشان رای داند که یک نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لکن اگر چنانچه یک ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می کند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ....سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یک ملتی بوده، یک سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است که یک سلطانی را بر ما مسلط کند. ما فرض می کنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس کردند و این اسباب این می شود که - بر فرض اینکه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی که در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی که الان بیشتر شان، بلکه الا بعض قلیلی از آنها ادارک آنوقت را نکرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند هر کسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی که در آنوقت درست کرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتی که سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید که ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی که اینها رای دادند به اینکه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. ... این ملت حرفی را که داشتند در زمان محمدرضاخان می گفتند که این سلطنت را ما نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم می گویند که ما این وکلا را غیرقانونی می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا کسی که خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است و همه آنها غیر قانونی هستند، می شود که قانونی باشد ما می گوئیم که شما غیر قانونی هستید باید بروید. ... بنابر این آیا یک ملتی که فریاد می کند که ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است که سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که یک قبرستان شهید برای ما درست بکنند، در تهران، یک قبرستان هم در جاهای دیگر من باید عرض کنم که محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستان های ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است که اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را می تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را می توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند. ..........و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این کار را کرد تا بازار درست کند از برای آمریکا و ما محتاج به او باشیم در اینکه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل که دست نشانده آمریکاست بیاوریم........ رشد انسانی ندارد، تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است.... ما که فریاد می کنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینکه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است که در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند،....ما می گوئیم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند و ما آنها را محاکمه می کنیم...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد