روزنامه نگار شهید راه وطن
«من دیگر در این لحظات در مقام تظاهر و عوامفریبی نیستم و به مرگ خود یقین دارم و آنچه میگویم از روی حقیقت است. ما از نهضتی به پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی جز عزت و استقلال مملکت نداشت. من برای آن کشته میشوم که اولین اقدامم در وزارت بستن سفارتخانه و قطع رابطه با انگلستان بود. هیچ مأیوس نیستم، از هر قطرهی خون من هزاران نهال میروید و با تأیید خداوند قهار، انتقام این ملت ستمدیده را از استعمار ناپاک میگیرد.»
«بسم الله الرحمن الرحیم؛ پاینده ایران، زنده باد دکتر مصدق» ...
این واپسین سخنان شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی بود که با تنی تبدار و مجروح بر روی برانکاردی که او را به سوی میدان تیر می برد در تاریکی ظلمانی 19 آبان فریاد می کرد.
دکتر حسین فاطمی روزنامه نگاری که رشادت و شجاعت را چاشنی دانش و هوش سرشار خود کرده بود در نیمروز عاشورای حسینی در نایین در خانواده ای مذهبی متولد شد. از همین رو از سوی پدر که به سیف العلما شناخته می شد حسین نامیده شد. حسین در نوجوانی با هوش و استعداد سرشاری که داشت در روزنامه باختر که برادرش در اصفهان منتشر می کرد به نوشتن مقاله پرداخت. قلم روان و شیوه نوشتن این نوجوان آن چنان بود که نظر ملک الشعرا بهار که آن زمان در اصفهان تبعید بود را به خود جلب کرد. حسین با گرفتن دیپلم به تهران کوچ کرد و مقاله هایش را به زبانی عریان در روزنامه ستاره منتشر کرد. اداره خفیه رضاشاه وجود او را در تهران تاب نیاورده و به اصفهان بازگرادنده شد. پس از سقوط رضاشاه بار دیگر به تهران بازگشت و این بار باختر را برای خودش و با کمک دوستانش منتشر کرد. او سرمقاله نویس روزنامه باختر شد. مشی ضد استعماری و مردمی روزنامه با کمک بیان شیوا و رسای حسین فاطمی روزنامه باختر را به یکی از ستاره های آسمان مطبوعات ایران آن زمان مبدل ساخت و تاریخ مطبوعات ایران را غنی کرد.
«باختر امروز با همان تهور دیروز باختر، با همان جسارت و بیپروایی از مصالح علفخورها، پابرهنهها، گرسنهها و بیکفنها دفاع خواهد کرد. این روزنامه مال میلیونها مردمی است که در اثر ضعف و ناتوانی در شرایط قرون وسطی باقی ماندهاند و از دنیای قرن بیستم خبری ندارند. شعار ما این است: یا مرگ یا آزادی».
فاطمی به مصدق کمک کرد تا باردیگر جبهه ملی را سامان بخشیده و خود رهبری آن را به دست گیرد. فاطمی که همواره مشتاق دانستن و یادگیری بود به فرانسه رفت و دکترای خود را دریافت کرد. او پس از بازگشت و نخست وزیری دکتر مصدق معاون سیاسی و پارلمانی وی شد.
دکتر فاطمی در بهمن 1330 هنگامی که بر مزار محمد مسعود روزنامه نگار مقتول در ظهیرالدوله سخنرانی می کرد 1330 توسط مهدی عبد خدایی 14 ساله عضو جمعیت فداییان اسلام هدف قرار گرفت و به شدت مجروح شد و جراحتی که تا پایان عمر کوتاهش وی را رها نکرد.
ترور نه تنها وی را در مبارزه ترسو و محتاط نکرد بلکه بر شجاعت او افزود. با تعمیق مبارزه ضد استعماری نهضت ملی و ضعف وزیر خارجه دولت ملی برای ادامه راه مبارزه و بستن سفارت انگلیس مصدق به دکتر فاطمی وزارت خارجه را پیشنهاد داد که دکتر فاطمی آن را پذیرفت و لقب جوان ترین و مبارزترین وزیر خارجه ایران را از دوران مشروطه به این سو از آن خود کرد.
حسین فاطمی که از همان آغاز دربار شاه و استعمار انگلیس را سد راه توسعه و آبادانی کشور ایران دریافته بود هرگز از مبارزه بی امان علیه این دو فروگذار نکرد. او پس از ترورش در بهمن 1330 در روزنامه باختر نوشت: «من نمیدانم دولت چرا میترسد از اینکه به مردم بگوید در یک جنگ بزرگ مرگ و زندگی وارد شدهایم؟ چرا وحشت دارد از این که صاف و صریح ملت را باخبر کند.»
«باید استقلال و آزادی را حفظ کرد؟ مگر ملت هند در مبارزهاش قند و شکر و قماش، منسوجات نخی، کادیلاک و اشیای لوکس از انگلیس و آمریکا وارد میکرد؟ مگر نهضت گاندی درهای تمام کارخانههای پارچهبافی یورکشایر را تخته نکرد؟ شوخی نمیکنم، [اگر] میخواهیم آزاد و مستقل زندگی کنیم، باید اگر کارتان آنجا برسد که پیراهن کرباسی بپوشیم و پای برهنه راه برویم، از حشو و زوائد زندگی کم کنیم و لباس شرافت و مردانگی که در خور یک ملت صاحب تاریخ و تمدن است، بر تن کنیم.»
دکتر فاطمی در کودتای 25 مرداد که توسط نصیری روی داد دستگیر اما موفق به فرار شد. وی در پیامی در روز 26 مرداد به مردم چنین گفت:
هموطنان امروز وظیفه شما حساس تر و مشکل تر از هر روز است ، امروز شما باید نشان بدهید ملتی هستید که می توانید روی پای خود بایستید و هر مانع هر چه باشد از میان بردارید . هموطنان به آنها که می گویند نهضت ملی شما رنگ خارجی دارد بگویید ملت ایران برای نفوذ خارجی به قدر پشیزی ارزش قائل نیست برای شما آن کسی که خارج از مرز شماست خارجی است ....
هموطنان امروز روزی است که فرد فرد شما سرباز مراقب و بیدار وطن باید باشید ... امروز شما باید دست در دست فرزند رشید وطن دکتر محمد مصدق بدهید و برای ایران نو ، ایران آباد ، ایران دور از تحرکات اجنبی طرح آینده را بریزید ...
دکتر فاطمی روز 28 مرداد توانست از چنگ کودتاچیان شاه گریخته و با کمک سازمان مخفی حزب توده ایران در خانه ای در خیابان رضاییه در تجریش مخفی شود. وی در اسفند همان سال توسط یکی از همسایه ها که او را درحیاط خانه دیده بود لو داده شد. ماموران حکومت نظامی به خانه ریخته و او را دستگیر کردند. هنگام انتقل به فرمانداری نامی دکتر فاطمی توسط مدوران شعبان بی مخ با قمه و ساتور مورد حمله قرار گرفت و به شدت مجروح شد. پس از یک محاکمه فرمایشی و سری و بدون فرجام خواهی مورد خشم و غضب کور شاه قرار گرفته به مرگ محکوم شد.
من از مرگ ابایی ندارم. آن هم، چنین مرگ پرافتخاری. من می میرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارند جاسوسان اجنبی به این کشور حکومت کنند...
شاه خائن باید بداند که با کشتن من، نفرین و لعنت نسلهای آینده نثار او و فامیلاش خواهد بود. من یقین دارم که صدای ایران این مردم ستمدیده را از شر این ضحاک خونآشام نجات خواهد داد.
سرنجام تن تبدار فاطمی در سحرگاه 19 آبان بسته بر برانکارد با این فریاد فاطمی به گلوله بسته شد:
«بسم الله الرحمن الرحیم؛ پاینده ایران، زنده باد دکتر مصدق ...