لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

علل تاریخی آشفتگی طبقاتی در ایران

رخداد 22 خرداد و رویدادهای پس از آن بی شک یکی از ارزنده‌ترین درس‌ها برای پژوهشگران و سیاستمداران ایران و جهان است. برای پی بردن به چیستی و چرایی این رخداد شگفتی آور ناچار به غوررسی تاریخ ایران هستیم.  حال که در آستانه این رستاخیز، این تحول عظیم و شگرف سال‌‌های آغازین هزاره سوم هستیم، بد ندیدم پژوهشی از زنده یاد امیر حسین آریانپور را در زمینه شناخت مراحل تاریخی ایران یک بار دیگر مرور کنیم. واقعیت آن است این مطلب از یک سخنرانی انتخاب شده و می توانست بسیار از این که هست گسترده‌تر باشد. با توجه به فشردگی موضوع که مشخصه  پژوهش‌های آریانپور است بایستی این مطلب را چند بار خواند تا به کنه موضوع بهتر پی برد. ضمن این که نبایستی در این حد متوقف ماند و لازم است که بیشتر در این باره خواند و دریافت.

طرحی آزمایشی در شناخت مراحل تاریخ ایران

خلاصه نگرش دکتر آریان‌پور که در سال 1344 به صورت سخنرانی در بخش ایرانی دانشگاه لنین گراد، از نامه فرهنگ ما (شماره بهمن 1344، ص 14-6) نقل می‌شود:

چنان‌که می‌دانیم، جامعه‌های صنعتی کنونی، در طی تاریخ خود به برکت تکامل اقتصاد و رشد طبقات اجتماعی، انقلابات متعددی به خود دیدند و پس از طی مرحله تجانس ابتدایی، مرحله‌های برده‌داری و زمین‌داری را پشت سر نهادند و به مرحله سرمایه‌داری و احیاناً مرحله جامعه‌داری رسیدند. اما جامعه ایرانی مانند اکثر جامعه‌ها، مراحل تکامل را با این نظم و سرعت نگذرانید. مردم ایران در طی سه هزار سال اخیر از مرحله تجانس ابتدایی به مرحله‌های برده‌داری و زمین‌داری ارتقاء یافتند، ولی تا قرن پیش، از تحولات بعدی بازماندند. از این گذشته، برده‌داری ایرانی محدودتر از برده‌داری جامعه‌های صنعتی بود، و زمین‌داری ایرانی با آن که عناصری از مرحله برده‌داری را در خود حفظ کرد، به شدت زمین‌داری جامعه‌های صنعتی، رعایا را به املاک زمین داران مقید نگردانید.

برای تعیین این گونه تفاوت‌ها، می‌توان چنین گفت: اجتماعات ایرانی از دیر باز بر اثر مشکلات اقتصادی (ناشی از خشکی اقلیم و کمی آب و دوری آبادی‌ها از یکدیگر و دشواری ارتباطات) واختلافات اجتماعی (تنوع نژادی و زبانی و دینی ناشی از تاختن‌ها و کوچیدن‌های اقوام شبان پیرامون) نجد ایران به داخل آن و در نتیجه، نا برابری فرهنگی ساکنان ایران و مقابله مخرب فرهنگ کوچ‌نشینی با فرهنگ‌نشینی)به خشونت اخلاقی و انزوا طلبی و همستیزی کشانیده شدند، و حکوت‌هایی که این اجتماعات را گردانیدند، در برابر خشونت داخلی و مزاحمت خارجی، شدیداً به استبداد گراییدند، و سراسر زندگی اجتماعی را زیر سلطه خود گرفتند. به سبب استثمار استبدادآمیز حکومت‌ها در همه شئون اجتماعی و از آن جمله، در فعالیت‌های تولیدی و نیز به سبب هجوم‌های مخرب پیاپی، چه از داخل و چه از خارج نجد، تکامل عمومی اجتماعی ایرانی بارها دچار توقف و حتا سیر قهقرایی شد و تا قرن گذشته (عصر دودمان قاجار) ارتقاء از مرحله سرمایه‌داری امکان نیافت. در قرن گذشته با تخفیف هجوم‌های مخرب و به الهام تمدن صنعتی، حرکتی در صناعت ایران پدید آمد. ولی به سبب ادامه مداخله مستبدانه حکومت‌ها و مزاحمت امپریالیسم اروپایی که جای هجوم‌های وحشیانه پیشین را گرفت و برای ربودن بازار‌های کشورهای چون ایران، صنعتی شدن این کشور را نمی خواست، پیش رفت صناعت و به تبع آن، رشد اقتصادی و تکامل اجتماعی آنها سخت کند شدند و کمابیش از انگاره‌های اقتصادی و اجتماعی جامعه‌های صنعتی مخصوصاً جامعه‌های اروپایی انحراف جستند.

توضیحاً می‌گوییم که جامعه ایرانی مانند سایر جامعه‌ها، در جریان  پیش رفت خود، نظام ساده  ابتدایی را پشت سر گذاشت ودر عصر دودمان اشکانی آرام آرام پا به مرحله نظام زمین‌داری نهاد و از آن پس، زمام امورش در کف اشرف زمین‌دار افتاد. این  نظام که در حدود قرن هفتم مسیحی نضج گرفت، در ایران اسلامی هم ادامه یافت و در عصر دودمان سلجوقی و سپس در عصر حکومت مغول با برقراری اصل اقطاع و سیورغال، به دوره کمال رسید. پس از آن در سده دهم اسلامی( آغاز عصر صفوی) در نتیجه بهبود کشاورزی و گسترش صنعت و  بسط تجارت داخلی و خارجی و ترقی شهرها، به ضعف گرایید. پس حکومتی متمرکز بر حکومت‌های محلی زمین‌داران سایه افکند، و اقتصاد عمومی برای توسعه سریع املاک دولتی (املاک خالصه) رو به تمرکز رفت. ولی ایستادگی سخت گیری زمین‌داران و طغیان‌های داخلی و جنگ‌های خارجی (مخصوصاً جنگ با ازبکان و عثمانیان) و نیز گسیخته شدن پیوندهای بازرگانی و فرهنگی ایران و اروپا که زاده کشف راه‌های دریایی جدید و استیلای ترکان عثمانی بر قسمت اعظم آسیای صغیر و سوریه و مصر و بالکان و سواحل دریای سیاه و کناره‌های مدیترانه شرقی بود، جامعه را به بحران اقتصادی کشانید. سپس نظام زمین‌داری توانست لنگان لنگان به سیر خود ادامه دهد و تا سده سیزدهم قوام خود را در مقابل تظاهرات موقت نظام نوبنیاد سوداگری حفظ کند.

کندی و ناپیوستگی تکامل جامعه ایرانی معلول علت‌های گوناگون اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است . ولی احتمالاً یکی از علت‌های اصلی یورش‌های مکرر خارجی است. جامعه ایرانی در سراسر تاریخ خود در معرض تهدید اقوام کوچ‌نشین یا گله‌دار پیرامون پشته ایران که در مدارج نخستین رشد اجتماعی بودند، قرار داشت. یورش‌های سکاها، خیون‌ها، هفتال‌ها، عرب‌ها، سلجوقیان، قزاغزان، قراخانیان قراخطایین، قفچاقان، مغولان، تاتاران، قره قویونلوها و آق قویونلوها و دیگران کراراً جریان تکامل فرهنگ مادی و غیر مادی ایران را گسیخت و مانع از آن شد که جامعه ما مانند جامعه‌های اروپایی منظماً و سریعاً مراحل نظام زمین‌داری را بپیماید و به انقلاب صنعتی خود برسد.

با آنکه تحولات هر جامعه عمدتاً زاده «ساخت» یا وضع داخلی آن است. باز از آنجا که هیچ جامعه متمدنی از جامعه‌های پیرامون خود بی نیاز و بر کنار نمی‌ماند، باید برای تبیین تحولات تاریخی جامعه ها به شبکه عوامل خارجی مانند بازرگانی و هجوم و مهاجرت که مسلماً در حیات جامعه‌ها مؤثر می‌افتند، توجه بلیغ کرد. از این رو است که برای روشنگری سیر تاریخ ایران مخصوصاً درنگ دیرنده آن، آمد و رفت اقوام نیمه وحشی گوناگون را که در سراسر تاریخ ایران با کوچ‌ها و یورش‌ها و چپاول‌های پیاپی خود، ارکان زندگی اجتماعی ایران را لرزانیده‌اند، مورد تأکید قرار دهیم.

تجزیه و تحلیل این کوچ‌ها و یورش‌ها و چپاول‌ها احتمالاً نه تنها کلید فهم تاریخ ایران است، بلکه برای تعیین تاریخ بسیاری دیگر از جامعه‌های بزرگ مشرق زمین هم ضرورت دارد. در مشرق زمین اکثر ناحیه‌‌های آباد و بار‌خیز به وسیله بیابان‌های فراخ دامن و سرزمین‌های کم مایه محاط بودند. از این رو ساکنان ناحیه‌های متفاوت از لحاظ رشد فرهنگ مادی و غیر مادی با یکدیگر فرق فاحش داشتند و در موارد بسیار، ناگزیر  از هجوم به خاک همدیگر و غارت‌گری و غنیمت‌بری و نوعی امپریالیسم اقتصادی شدند. 

 بی‌تردید این موضوع در زندگی تمدنی جامعه‌های یورش دیده و تاراج شده سخت مؤثر افتاده و به توقف یا سیر قهقرایی آن‌ها انجامیده است.

 به نظر من، علت عمده عدم انطباق جریان‌های فرهنگ مادی و غیر‌مادی ایران و سایر جامعه‌های متمدن مشرق زمین بر فرهنگ‌های مغرب زمین، در همین هجوم‌های ویران‌زای ساکنان استپ‌های آسیاست. حتا می‌توان گفت که پس افتادن زمانی انقلاب صنعتی روسیه نسبت به انقلاب صنعتی اروپای غربی پس تا اندازه‌ی معلول مزاحمت‌های همین اقوام است.

اروپای غربی پس از هجوم ژرمن‌ها، قرن‌ها از آرامش نسبی برخوردار شد و اقتصاد آن گام به گام پیش رفت و مراحل نظام زمین‌داری را با سرعت و نظم پیمود. اما مشرق زمین هیچ‌گاه به چنین آرامش دیرگذری دست نیافت و از این رو جریان اقتصادی آن دستخوش درنگ‌ها و پسرفت‌های پیاپی شد و نظام زمین‌‌داری آن بسیار گران جانی کرد.

سرزمین پهناور روسیه از آن جا به اندازه آسیای شرقی و آسیای میانه با اقوام استپ‌های آسیا نزدیک نبود، از دستبرد آن اقوام زیانی کم‌تر برد. ولی این زیان آن‌قدر بود که سیر اقتصادی روسیه  را به کندی کشاند و انقلاب صنعتی آن کشور را تا سده نوزدهم به پس اندازد.

از آن‌چه گذشت، ممکن است ویژگی‌های تاریخی ایران را به چند اصل تحویل کرد: سیر قهقرایی، نا‌استواری اشراف زمین‌دار، پس افتادگی صنعت و تجارت و آشفتگی و بحران دایم.

اصل اول : سیر قهقرایی جامعه

1-      هجوم‌های خارجی از دو جهت اقتصاد کم رشد ایران را نه تنها از سیر تکامل خود بازداشت، بلکه به عقب نیز راند:

اقوام مهاجم چون عموماً از لحاظ تکامل تاریخی در مرحله اقتصاد شبانی و برده‌داری بودند، پس از تصرف ایران به ناگزیر مختصات تاریخی خود را تا جایی که می‌تواستند به جامعه ایرانی تحمیل می‌کردند، چنان که قوم عرب در آغاز تسلط خود بر ایران، نظام فلاحتی ایرانی را تا اندازه‌ای به رنگ نظام شبانی عربی درآورد. از این گذشته، هجوم و غلبه جنگی معمولاً با اسیرگیری و برده‌داری ملازمت داشت، و این امر هم، چنان‌که تاریخ نشان می‌دهد، جامعه ما را به سیر قهقرایی می‌کشانید.

2-      با هر هجومی سیر تکامل جامعه دچار گسستگی و شکستگی می‌شد، اخلاق اجتماعی به پستی می‌گرایید و شهر نشینی فرو می‌خفت، چنان که بسا شهرهای آبادان مانند او رگنج، و چاچ و خنجد و سمرقند و فرغانه که به برکت آرامش صد ساله عصر سامانی به عظمت رسیده بودند فرو افتادند. بر اثر این وضع، اجتماعات شهری ایران، با همه صناعت و تجارت خود بارها یا یکسره از میان رفتند و دیگر سر بلند نکردند و یا دیر زمانی پس از سقوط، سر بر داشتند و سیر تکامل خود را از سر گرفتند، از این جاست که شهرهای ایران هیچ گاه بر قدرت صنعتی و تجاری شهرهای اروپایی در عصر رنسانس، مانندو نیز و ژن و فلورانس و پاریس و لندن و هامبورگ و نونبرگ و نووگورود و برگن دست نیافتند.

 

اصل دوم : نااستواری اشراف زمین دار

نظام زمین‌داری هرگز در ایران به قدر اروپا ریشه نداوانید و به قیدهای مربوط به اصالت و نجابت و سلسله مراتب و آداب و افتخارات اشرافی بسته نشد، زیرا هجوم‌های پیاپی اقوام بیگانه پیرامون، مانع ازآن بود که نظام زمین‌داری دیرگاهی در دست خاندان‌های معینی باقی بماند. هر یک از اقوام مهاجم پس از خرد کردن اشراف موجود، زمین‌ها را میان بزرگان خود تقسیم می‌کردند. از این رو با هر هجومی زمین‌داران تازه‌ای پدید می‌آمدند و جایگزین زمین‌داران پیشین می‌شدند. و البته این وضع ایجاب می‌کرد که اشرافیت اصیل ریشه‌دار به وجود نیاید و آداب و سنت‌های اشرافی نیرو و رواج نگیرد و درنتیجه:

1-      در اروپا اشراف زمین‌دار ریشه‌دار با رسوم و تشریفات خود، در جامعه یکه‌تاز بودند و مغرورانه از پادشاه که رأس هرم اشراف و متکی به آنان محسوب می‌شد، حمایت می‌کردند. اما در ایران از این اشراف متکبر اثری در میان نبوده و امیران و درباریان نمی‌توانستند در کار سلاطین مخصوصاً سلاطین غیرایرانی که فاقد تربیت اشرافی بودند، مداخله و تأثیر کنند. نبودن اشراف مقتدر و نیز لزوم قدرتی عظیم برای مقابله با هجوم‌ها، موجد حکومت استبدادی و اقتدار فوق العاده سلاطین مشرق زمین شد. شاهان حتا قدرت و جرأت آن داشتند که به اراده خود غلامی را به وزارت برگزینند و یا اعضای خاندانی اشرافی را قتل عام کنند.

2-      قدرت نا مشروط زمامداران به زیان آنان بود، زیرا هنگامی که با یورش‌های دشمنان خارجی یا طغیان‌های داخلی روبه‌رو می‌شدند، جز مزدوزان بی ریشه و سود جو و ابن الوقت خود مدافعانی نمی‌یافتند.

این عامل و هجوم‌های خارجی دست به دست دادند و باعث شدند که هیچ یک از دودمان‌های حاکم ایران دیر زمانی دوام نیاورند، فقط صفویان در حدود دو قرن و قاجاریان تقریباً یک قرن سلطنت کردند آن هم سلطنتی آمیخته با بدگمانی و دغدغه و توطئه و نفاق.

3-      سستی و نااستواری زمین‌داران و باز بودن مرزهای طبقه‌ای آنان موجب گردید که دوره زمین‌داری، سوداگران ایرانی بر خلاف سوداگران اروپایی، نه تنها پست شمرده نشوند، بلکه معزز نیز باشند. چنان که به شهادت تاریخ و مخوصاً فولکور(مثلاً هزار و یکشب) معمولاً شوکت سوداگران از حشمت هیچ کس مگر امیران بزرگ کم تر نیست.

 

اصل سوم : پس افتادگی صنعت و تجارت

در ایران با وجود اهمیت سوداگری و پایگاه نسبتاً والای بازرگانان و تجارت و نیز صنعت و فلاحت پیش رفت منظمی نکردند. در نتیجه‌ی انهدام شهرها و روستاها و نابودی مردم، جریان تکامل صنعتی وتجاری مکرراً قطع شد و حتا کراراً به قهقراء رفت. چون حکومت اسلامی، باعث پیوستگی ناحیه‌های دور افتاده شده بود، تجارت پردامنه امکان داشت. با این وصف، تکامل تجاری و نیز تکامل صنعتی که وابسته به آن است، به سبب هجوم‌های خارجی به آسانی دست نمی‌داد. از آن پس جز در دوره‌هایی چون دوره مغول که دودمانی مقتدر بر سر کار بود و موقتاً راه‌ها را ایمن می‌کرد، تجارت دامنه‌دار صورت نمی‌گرفت، و چنین دوره‌هایی هم فراوان نبودند. ازاین بالاتر، جامعه ایرانی بارها به هنگام سقوط دودمان‌ها، بر اثر طغیان زمین‌داران بزرگ دچار بحران می‌شد، و رونق سوداگریای از میان می‌رفت. بنابراین:

1-      به اقتضای محدودیت صنعت و تجارت، سوداگران هیچ‌گاه به صورت طبقه متشکل توانایی در نیامدند، اهمیتی که سوداگران در جامعه ایرانی کسب کردند، تنها از آن جا بود که در ایران زمین داری موروثی اعتبار و استحکامی نداشت و از این رو زمین‌داران ایرانی بر خلاف زمین‌داران اروپایی،به سوداگران با دیده تحقیر نمی‌نگریستند و مجال تکاپو و پیش رفت را از آنان سلب نمی کردند. سوداگران ایرانی برای خود حقوق و امتیازاتی داشتند و اصنافی به وجود آوردند. ولی هیچ گاه اصناف آنان مانند انجمن‌های صنفی اروپای قرون وسطی، قدرت اجتماعی نیافتند. بی‌گمان هم چنان که در ایران گذشته، طبقه متشکل سوداگر پدیدار نشد، از انبوه روشن فکران طبقه سوداگر هم خبری نبود.

2-      به سبب محدودیت صنعت و تجارت، طبقه سوداگر متشکل و مقتدری که بتواند با دربارهای بزرگ هم داستان شود و زمین داران را براندازد به وجود نیامد . پس اشراف زمین‌دار ایران بر خلاف اشراف زمین‌دار اروپا، هیچ‌گاه منقرض نشدند، بلکه توانستند در مقابل دربار وسوداگران نا متشکل دوام آورند و موافق مقتضیات اجتماعی، گاهی تابع دربار شوند و گاه کوس خود مختاری زنند . مهاجمان بیگانه نیز با آن که اکثراً وابسته‌ی نظام شبانی یا برده‌داری بودند، با برانداختن زمین داران ایران، خود رفته رفته وابسته نظام زمین‌داران می‌شدند:

3-      بر اثر دوام همزیستی خود به خودی زمین‌داران و سوداگران، در ایران گذشته ، تکامل طبقه‌ای منظمی روی نداد. طبقه‌های اجتماعی درست از یکدیگر تفکیک نشدند، و تحولات اجتماعی ژرف امکان نیافت. در برابر اروپا که از زمان امپراتوری روم غربی تا عصر رنسانس(نزدیک هزار سال) تحولی عمقی نکرد، ایران تقریباً از عصر دودمان اشکانی تا سده نوزدهم(درحدود دو هزارسال) از پیش رفت بازماند. چنان‌که در چین نیز از آغاز کار دودمان هان تا پایان کار دودمان «منچو» (تقرباً دو هزار سال) نظام زمین‌داری دگرگونی اساسی نپذیرفت. از این جا بود که طبقه‌های اجتماعی ایران بر خلاف طبقه‌های اجتماعی اروپا، دارای مختصات و مرزهای قاطعی نشدند واز یکدیگر فاصله نگرفتند و حتا با یکدیگر آمیختند، چندان که تضاد خصمانه زمین‌داران و سوداگران اروپا تا کنون در ایران نظیری نیافته است.

 

اصل چهارم: آشفتگی و بحران دایم

بدیهی است که در چنین جامعه‌ای، آشفتگی و بحران ژرف فرمانروا می شود. هیچ یک ازدودمان‌های حاکم ایران نتوانستند بحران را به پایان رسانند. فقط برخی از دودمان‌های قاهر امکان آن یافتند که با یورش و کشور گشایی و اسیرگیری و غارتگری و غنیمت‌بری، برای خود آرامش و رفاهی نسبی و ناپایدار به بار آورند، چندگاهی، بحران داخلی را تخفیف دهند، روستاها و شهرها را انتظامی موقت بخشند و مجالی برای بهبود فلاحت و صناعت فراهم کنند.

این بحران عمیق و درنگ ناپذیر جبراً مردم ساده متعارف را به واکنش‌های مثبت و منفی گوناگون برمی‌انگیخت. ایرانیان گاهی با طرد و تحقیر زندگی اجتماعی و اکتفا به حیاتی فردی، به مقاومت منفی می‌پرداختند، گاهی دست به شورش می‌زدند، و زمانی در دستگاه حکومتی طبقه حاکم رخنه می‌کردند و با تدبیر و توطئه،  امیران را به جای یکدیگر می‌انداختند و حتا به قصد دفع زورگویان بیگانه حاکم، زورگویان بیگانه جدیدی را افرا می‌خواندند. از این ها بالاتر، ایرانیان در موارد بسیار برای تضعیف فرمانروایان بیگانه، به ادیان و مذهبی غیر از دین و مذهب مختار آنان می‌گراییدند ، و بی‌تردید هر حمله‌‌‌ای که به آیین مقبول می‌شد، تهدیدی برای نظام حکومتی موجود به شمار می‌رفت.

در آغاز حمله قوم عرب به ایران، بسیاری از مردم متعارف که از نظام طبقاتی پر تبعیض ساسانی به تنگ آمده بودند، به امید برخورداری از برکات دین اسلام، آگاهانه از دفع حملات قوم عرب خودداری ورزیدند. در مقابل این مردم، دهگانان یعنی اشراف زمین‌دار، برای حفظ امتیازات و احرامات خود، به همراهی گروه‌هایی از مردم به مقاومت برخاستند. این همراهی و همگامی فقط کوته زمانی دوام آورد زیرا بر اثر خشونت قوم  عرب ، عوام خود به زودی علیه آنان با  خواص همکاری کردند. خواص نیز همکاری آنان را لازم شمردند. سرانجام، شورش‌های مکرر مردم ایران ضد مهاجمان عرب موثر افتاد و در قرن سوم بخشی از ایران خاوری استقلال یافت، به زودی حکومت‌های مهاجمان ترک آن سرزمین استوار گردیدند، و اشراف جدیدی در برابر دهگانان ایرانی ظاهر شدند. چون دهگانان در ایرن نفوذ اجتماعی ریشه‌داری داشتند، اشراف نو- دولت بیگانه لازم دانستند که اولاً با دهگانان ائتلاف کنند و بسیاری از منصب‌های عالی مانند وزارت و قضاوت را به آنان واگذارند، و ثانیاً به جعل تبارنامه پردازندو نسب خود را به اشراف اصیل ایرانی برسانند. در قرن‌های دوم و سوم و چهارم اسلامی تقریباً همه دودمان‌های حاکم یا مدعی حکومت،- خود را بازمانده اشراف پیشین ایران می‌شمردند، ولی نه دهگانان ایرانی توانستند دیر گاهی اعتماد وهمکاری مردم ایران را جلب کنند و نه بیگانگان ایرانی شده. ایرانیان که به امید بهبود زندگی اجتماعی به خواص دست اتحاد داده و فاتحان عرب را رانده بودند، به زودی دریافتند که فرمانروایان جدید چه ایرانیان اصیل و چه ایرانیان ادعایی همان شیوه بهره کشی و سودجویی و بیدادگری دیرینه را دنبال می‌کنند. پس دوره امیدواری و خوشبینی کوتاه عوام سپری شد، و بار دیگر طغیان‌های اجتماعی در گرفت، با این تفاوت که این طغیان‌ها بر خلاف طغیان‌های پیشین، بر ضد اشراف ایرانی و ایرانی نما بودند.

این‌ها هستند برخی از وجوه مهم جامعه ایرانی که بر اثر موانع اقتصادی و اجتماعی، در سر کلی خود، از هنجارهای اجتماعی شناخته شده انحراف جست.

از آن چه گذشت، می توان نتیجه گرفت که جامعه ایرانی، به سبب دو گونه عامل- استثمار خشن داخلی و استعمار خارجی، قرن‌ها اسیراستبداد یا بی‌عدالتی مبرم بوده است.

ولی استبداد ایران امری ذاتی نبوده است و با نفی عامل‌های دو گانه از میانه بر می‌خیزد. نفی عامل اول بسته به مبارزه با استثمار خشن داخلی، و نفی عامل دوم بسته است به مبارزه با امپریالیسم خارجی- واین دو گونه مبارزه دیری است که در جامعه ما و به طور کلی، در جهان سوم آغاز شده است.

    

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نیوشا یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:39 ب.ظ http://dokhtarbas-niusha.blogspot.com

آره باور کردنی نیست...دوبار داغ هزار ساله ی ما تازه شد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد