لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

30 تیر یه خیابون تو تهرانه

حماسه آن روز باشکوه


در باره سی تیر چی می‌دونی؟

سی تیر همون روزی نبود که بنی صدر و اینا....!

سی تیر؟ سی تیر 23 روز بعد هفتِ تیره

یه خیابونه تو تهران. اون‌جا که کتابخانه ملی و موزه سابق ایران باستان هستش. یه خیابون قدیمی با معماری جالبه، موزه آبگینه هم اون‌جاس. یه سرش از شمال می‌خوره به جمهوری یه سرش سپه!

امروز سی تیر است. از سی تیر فقط خیابانی در تهران به این نام هست و دیگر هیچ!

 من پیش‌تر  کوته نوشتی در همین باره مرتکب شده‌ام به نام واکاوی قیام سی تیر. امروز فقط خواستم اشاره‌ای داشته باشم به این واقعه مهم و بزرگ و تاریخی مبارزات مردم ایران، و جوان‌‌ترها را هشدار بدهم که شجاعت بایسته‌تر است که با آگاهی و مطالعه دمخور باشد وگرنه می‌شود ماجراجویی که در روند مبارزات از آن آسیب کم ندیده‌ایم.

برای ختم سخن هر چه در ذهنم جست و جو کردم بهتر از کلام ستایش‌گر آرام و صبور شاعر کوچه‌ها نیافتم. همو که تا واپسین روزهای عمر با شنیدن نام مصدق چشم‌های یشمی‌اش بارانی می‌شد. همو که برای قیام 30 تیر سروده بود:

حماسه آن روز با شکوه

پیروزی اراده مردم

دو نسل، بعد نسل

در برگ برگ تاریخ

روشنی،
چو آفتاب،

       پدیدار می‌شود!

شاعری که پس از سال‌ها از آن حماسه در خلوت و سکوت دیوارهای ظلمت پوش در سال 79 باز هم این گونه ادای دین کرده بود به شهدای ملی 30 تیر:

بیش از هزار بار

بانگ درای قافله آفتاب را

مشت درشت راهزن شب

          شکسته‌است.

از پشت میله‌های قفس،

          من به این امید

تنها به این امید،

          نفس می‌کشم هنوز

کز عمق این سیاهی جانکاه،

                   ناگهان

فریاد سر دهم به جهان،

                   شب

                   شکسته‌است!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد