این هم موضوعی است در ادامه بحران اقتصادی آمریکا و پیش بینی کاهش بهای نفت. شما در این یادداشت که در روزنامه اعتماد ملی به چاپ رسیده میتوانید بخشی از دلایل انفجار بهای نفت و مسائلی که به بحران اقتصادی دنیای سرمایه داری منجر شد را ببینید.
چنانچه رویدادهای یک هفته گذشته را در کنار هم بگذاریم نتیجه قابل انتظار افزایش سرسام آور بهای نفت خواهد بود. تهدید مستقیم ونزوئلا بزرگترین تامین کننده نفت آمریکا به قطع صدرو نفت به این کشور، افزایش تنش در میان روابط آمریکا با سه کشور ونزوئلا، بولیوی و نیکاراگوئه در پی دخالتهای آمریکا در اوضاع داخلی بولیوی به سبک دوران آلنده در شیلی و تهدید به اخراج سفرای ایالات متحده از این سه کشور، افزایش سطح تنش های آمریکا با ایران در پی گزارش آژانس انرژی اتمی و تحریم خطوط کشتیرانی ایران از سوی این کشور، حمله به سفارت آمریکا در یمن، افزایش مشکلات امنیتی آمریکا در عراق و افغانستان و گسترش آن به پاکستان که باعث حمله هوایی آمریکا به مناطقی از پاکستان گردید، توفان آیک در خلیج مکزیک که بنا بر گزارشهای خبرگزاریها دست کم در این توفان 49 سکوی نفتی آمریکا به کلی نابود شدند به گونهای که بازسازی برخی از آن ها امکان پذیر نمیباشد و کاهش 13 هزار بشکهای تولید نفت در این حوزه نفتی- یاد آوری این نکته بد نیست که ظرفیت تولید نفت آمریکا در خلیج مکزیک روزانه بیش از 3/1 میلیون بشکه نفت و 7 میلیار بشکه گاز است- و بدتر از همه خبر سقوط بانک لمن برادرز(Lehman Brothers) چهارمین بانک بزرگ آمریکا که از سوی کارشناسان اقتصادی بزرگترین ورشکستگی تاریخ ایالات متحده میباشد و بازتاب تکان دهنده آن در بازار بورس سقوط 500 واحدی در شاخص داوجونز بود و همچنین ورشکستگی بانک سرمایهگذاری مریل لینچ یکی از غولهای وال استریت.
با همه این رویدادها نه تنها بهای نفت افزایش نیافت بلکه روند کاهنده بهای نفت باعث سردر گمی معاملهگران نفتی و سران کشورهای نفت خیز گردیده به گونهای که سران اوپک را در وین برای چارهاندیشی در این باره گرد آورد.
اینجانب در مقالهای در شماره یک دوره جدید ماهنامه تدبیرانه سبقت به موضوع شرکتهای سرمایهگذاری به نام «هج فاند» پرداختهام که در اینجا به ناچار اشاره کوتاهی به این موضوع میکنم:
سود شرکتهای 5 خواهران(همان هفت خواهران قدیم که با دغام در یکدیگر به 5 شرکت تبدیل شده اند) در سال 2006 از تجارت نفت به اندازه درآمد سه سال گذشته ایران از فروش نفت بوده است.
تقریبا 90 درصد تجارت مواد غذایی اصلی (مانند گندم، جو، برنج، ذرت، سویا و غیره) در روی زمین توسط سه شرکت کارگیل، آرچردنیلز و بانجی انجام میشود. همچنین تقریبا نیمی از بزرگترین اقتصادهای جهان را همین شرکتهای فراملی تشکیل میدهند. ولی در کنار این غولهای فراملی که به آسانی میتوانند قیمت هر محصولی را در جهان بالا و پایین ببرند و از این راه سودهای افسانهای غیر قابل تصور به دست بیاورند بنگاههای مالی نقش مخربتری دارند. دستهای از این موسسات که Hedge Fund (هج فاند) نامیده میشوند در چند سال اخیر کنترل بازارهای مالی جهان را در دست گرفتهاند. این شرکتها عملا از خود دارایی نداشته بلکه با مدیریت سرمایههای افراد خاص و سرمایهگذاری در بازارهای زودبازده با سود بالا ضمن دریافت دستمزد، پاداشهای کلانی از صاحبان سرمایهها دریافت میکنند. ساز وکار این شرکتها به گونهای است که اطلاعاتی از نحوه کارکرد و نوع سرمایهگذاری آنها منتشر نمیگردد و دولت آمریکا که در واقع وطن اصلی این بورس بازان است هیچ نوع کنترلی بر نحوه فعالیت این بنگاهها ندارد.
هج فاندها با سرمایهگذاریهای متعدد در بورسهای نفت و مواد غذایی توانستهاند عملا کنترل بازار این دو محصول استراتژیک را در دست بگیرند. هج فاندها همانگونه که گفته شد نه کالایی تولید میکنند و نه حتی صاحب سرمایه هستند. این بنگاهها با خرید و فروش در بورس و ایجاد بازارهای کاذب برای کالا و محصولهای خریداری شده عملا از هیچ سودهای کلان به چنگ میآورند. به گونهای که میانگین درآمد این بنگاهها در سال 2007 به حدود 900 میلیون دلاررسیده است. هج فاندها که شامل قوانین بورس نمیشوند توسط موسسات مالی و اعتباری با دست و دلبازی فراوان تغذیه شده و از تسهیلات بسیار خوب این موسسات برخوردار میشوند به طوری که در برابر هر یک دلار حدود 10 برابر از تسهیلات مالی بانکها بهرهمند میگردند. از این رو سرمایههای در اختیار این بنگاهها به طور سرسامآوری رو به افزایش میباشد. و همین موضوع به آنها قدرت مانور بسیار بالایی میدهد.
بشکههای نفت کاغذی
همه ما نفت بشکهای 12 دلار را در همین چند سال پیش به خوبی به یاد میآوریم. گرچه بهای واقعی نفت آن قیمت نبود ولی افزایش تصاعدی قیمت نفت نمیتوانست در اندک زمانی از تعادل در بازار نفت خبر دهد، زیرا عامل عینی در بازار برای رسیدن به قیمت واقعی وجود ندارد. افزایش نیاز چین و هند به نفت یا حتی درگیریها و کشمکشهای سیاسی آمریکا با ایران و ونزوئلا یا جنگ در عراق و نیجر یا کاهش ارزش دلار نمیتواند روند افزایشی نفت را با این سرعت توجیه نماید.
واقعیت آن است که برای درک و دریافت بهتر افزایش جنون آمیز و کاهش ناگهانی بهای نفت بایستی به بورسبازی بر روی نفت توجه نمود. در واقع پیشبینی افزایش بهای نفت بورسبازان و معاملهگران قماری را در سال گذشته بیش از پیش متوجه این ماده حیاتی و سرمایهگذاری بر سر آن کرد (همانگونه که مواد غذایی به ناگهان سر به فلک کشید)
حتما به طور مرتب تصاویر و اطلاعات در باره بهای نفت را از بازارهای بورس، و عمدتا بورس نفت نیویورک و لندن دیده و خواندهاید. زیرا تا سال 2000 میلادی کلیه معاملات نفت در این دو بورس انجام میپذیرفت. خریدارن واقعی نفت برای تحویل نفت در سررسیدهای مشخص( نهایتا 6 ماهه) بایستی به این بازارها مراجعه میکردند. کلیه معاملات در این دو بورس طبق قوانین بورسهای جهان ثبت و ضبط میگردید و امکان خریدهای بی حساب و کتاب و قماری عملا وجود نداشت. البته نه این که معاملهگران قماری در بازار وجود نداشتند. در همان زمان نیز کم نبود معاملاتی که در واقع شرطبندی بر سر قیمت نفت در روزها یا مه های آتی بود ولی دامنه و گستره آن مشخص و محدود بود. در سال 2000 میلادی کنگره آمریکا با تصویب قانونی به غولهای مالی یا همین هجفاندها اجازه داد تا توسط پایانههای رایانهای خود در هرکجای دنیا و تا هر میزان که بخواهند نفت کاغذی با استفاده از قراردادهای آتی معامله کنند. طبیعی است که با ورود حجم عظیمی از داراییهای هجفاندها به این بازار و خرید نفت کاغذی روند بازار از مسیر طبیعی خارج گردید. همانگونه که اشاره گردید هجفاندها با بررسی زمینههای سرمایهگذاری عمدتا به دنبال سرمایهگذاری در زمینههایی هستند که احتمال زیان در آن کم و نزدیک به صفر باشد. ضمن اینکه این شرکتها با هجوم به این گونه بازارها نبض آن را در اختیار خود گرفته و امکان مانور برای عوامل دیگر را میگیرند. در واقع این معاملهگران با ایجاد بازار کاذب برای هر محصولی که بخواهند و بر هم زدن معادله عرضه و تقاضا عملا کنترل آن را در دست خود میگیرند. بنا به اطلاعاتی که کمیته بررسی و پژوهش کنگره آمریکا در سال 2008 منتشر کرده است 70 درصد معاملات در بورس نفت نیویورک را معاملات قماری(سررسید آتی) تشکیل میدهد. ( یعنی تنها 30 درصد معاملات براساس نیاز واقعی بوده است) این حجم عظیم تقاضای تصنعی(زیرا که مصرف کننده واقعی در این میان غایب است) عمدتا توسط هج فاندها ایجاد شده و کنترل بازار را به دست این بنگاه ها داده است. با سررسید اکثر این معاملات و ورود مقادیر بسیار بالایی نفت معامله شده در ماه های گذشته تعادل بازار نفت به هم ریخته است. هج فاندها و خریداران نفتهای کاغذی همانگونه که گفته شد به محض دریافت سیگنالهای منفی پای خود را از بازار بیرون کشیده و با توجه به قدرت مانور بالایی که دارند به سرعت خود را کنار می کشند. در چنین شرایطی سرمایههای عظیم این شرکتهای سرمایهگذاری از بازار نفت خارج و به سوی دیگری نیل میکند. از سوی دیگر بایستی در نظر داشت با پیوندهای ژرف و بسیار گستردهای که اقتصاد آمریکا با اقتصادهای دنیا دارد مشکلات اقتصادی این کشور به سرعت به سایر اقتصادها سرایت میکند. هم اینک حتی متعصبترین هواداران سیستم اقتصادی آمریکا نمیتوانند مشکلات عظیم آن را کتمان کنند. بدیهی است که مشکلات اقتصادی آمریکا برای کشورهایی مانند چین یا هند و برزیل که تولیدات خود را به بازارهای آمریکا گره زدهاند پیامدهای مصیبت باری خواهد داشت. رکود اقتصادی کم سابقه آمریکا در سالهای اخیر، کاهش مداوم ارزش دلار آمریکا، افزایش تورم، افزایش بدهی دولتی، کسری بودجه مهارناپذیر تاریخی، ورشکستگیهای گسترده و ... میتواند باعث رکود در بازار مصرف آمریکا بزرگترین بازار مصرف جهان گشته و این رکود پیامدهای آنی در اقتصادهای رو به رشد دنیا داشته باشد که در این صورت فوریترین تاثیر را بر بازار بهای نفت و مواد غذایی برجای خواهد گذارد.
کشورهای نفتخیزی که بی محابا درآمدهای نفتی خود را هم چون ثروتی بی پایان هزینه کرده و انتظارات و توقعات بی حساب و کتاب ایجاد می کردند با یستی منتظر کاهش هر چه بیشتر بهای نفت و روزهای سخت بی پولی باشند و سررسید تعهدات و شعارهای خود باشند.