ای سراپایت سبز
دست هایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من
بگذار*
فردا نمایشگاه مطبوعات در مصلی تهران بازگشایی خواهد شد.
نمایشگاهی که بسیاری از صاحبان اصلی آن یعنی روزنامه نگاران و خبرنگاران وتولید کنندگان آن بیکار و بدون هیچ امیدی به آینده در اندیشه تغییر شغل شان یا به فکر به دست آوردن یک شغل آبرومند! هستند. تا دیگر از القابی نظیر نوکر اجنبی، بیگانه پرست، قلم به مزد، مزدور، بوق استکبار و غیره و غیره راحت بشوند و پیش سر و همسر آسوده خیال باشند. تازه این ها خوشبخت ها هستند. هستند خیلی از همکاران زندانی که این روزها در پشت دیوارهای ستبر بی خبری، در لختی لایتناهی زمان دست و پا می زنند تا شاید نشانی از روز بیابند بر پنجره ای که پر شده است از شب. از تیره گی بی کران. با دستانی جدا شده از قلم! قلمی که به آن سوگند یاد کرده بود رسول شان که معجزه اش نوشتن بود و به جا بود اگر به قلم سوگند یاد کند. رزونامه نگاری که در اندیشه ملال آور خود- روزهایی را که بود- اند مرور می کنند. آن گونه که
شب را
و روز را
هنوز را...!*
آن ها که در های هوی زندگی در قعر گور جمعه ها را به انتظار مانده اند. در آستان رستخیزی بی منتها.
فردا برای خالی نبودن جای این همکاران سری به نمایشگاه کتاب می زنیم تا یادی کرده باشیم از اندیشه های سبز روزنامه نگاران در بند و آن ها یی که بی کار شدند و خانه نشین.
و یادی کنیم از آن هایی که در میان ما نیستند.
برای این که نکند نام روزنامه نگار در بندی را از قلم انداخته باشم، از ذکر نام ها در می گذرم.
*از فروغ
* از شاملو
گرچه ممکن است نظریات من با آقای سعید لیلاز در باره مسائل اقتصادی متفاوت باشد که این گونه نیز هست اما به دلیل زندانی شدن به ناحق ایشان از پس از انتخابات و به دلیل رفتاری که با ایشان در زندان انجام می شود مانند نگهداری وی در یک سلول انفرادی بسیار کوچک( سعید در یکی از معدود تماس های تلفنی با خانواده اش گفته بود توالت و همه چیز در این جا در فاصله نیم متری من قرار دارد.) و بی خبری و محض ایشان از شرایط بیرون به شکلی که گویا روزهای متوالی است که هیچ کس حتی زندانبانان خود را نیز ندیده است من متن یک گفتگوی این روزنامهنگار و تحلیل گر اقتصادی را که در یک آذر 1386 انجام شده در زیر می آ ورم تا با درک عمیق و شناخت ژرف وی از مسائل سیاسی و اقتصادی کشور آشنا بشوید. پیش بینی حیرت انگیز ایشان را در زیر می خوانیم.
خالی کردن جیب فقرا
در باره پیامدهای ناگوار به اصطلاح طرح هدفمند کردن یارانه ها در صنعت، اقتصاد، تورم و زندگی روزمره مردم بسیار گفته و نوشته شده است به گونه ای که ابعاد خطرناک این طرح ضد مردمی کاملا آشکار است اما این طرح به کلام خودمانی گران کردن قیمت خدمات و کالاهای یارانه ای از آب و برق گرفته تا بنزین و گاز و غیره یکی از شیوه هایی است که از زمان روی کار آمدن خانم تاچر در انگلیس و مرحوم ریگان در آمریکا در این دو کشور و در بسیاری از کشورهای آمریکا و آسیا به اجرا در آمد. اجرای این طرح نولیبرالی آثار خانمان براندازی در آن کشورها به ویژه برای طبقه کارگر و مزد بگیران و طبقه متوسط به بار آورد که بعضا موجب شورش های شدید و درگیری میان مردم و پلیس سرکوبگر این کشورها شد. حال دولت آقای احمدی نژاد که خود را پرچم دار مبارزه با لیبرالیسم و سرمایه داری میخواند دقیقا الگوی نولیبرالی را به نام هدفمند کردن یارانه ها به خورد مردم می دهد.
این سیاست در صورت اجرا پیامدهای خانمان براندازی برای مزدبگیران و کاسبکاران جزء خواهد داشت. در این طرح خانمان برانداز البته نکات طنزآلود و خنده داری نیز موجود است، از جمله محاسبه قیمت انرژی به دلار .
این یعنی نفتی که در زیر پای ما وجود دارد بایستی به قیمت جهانی خریداری شود. یعنی ما با کشورهای دیگر که نفت ما را می خرند تفاوتی نداریم. این یک. دوم این که آن کسی که مثلا در کشور فرانسه زندگی می کند مشتقات نفتی ما را به یورو می خرد و البته حقوق ماهانه اش را هم با یورو دریافت می کند و ما هم که در ایران زندگی می کنیم و الحمدالله حقوق خود را با ریال خودمان دریافت می کنیم مشتقات نفتی را با یورو می خریم. از این نظر شکر خدا با اروپایی ها و آمریکایی ها در یک ردیف قرار گرفتیم. بازهم جای شکرش باقیست.
آیا این بحران پایان نولیبرالیزم است؟ از نظر من به این که منظور از نولیبرالیزم چیست بستگی دارد.برداشت من این است که این یک پروژه ی طبقاتی است که با شعارهای نولیبرالی دربارهی حقوق فردی، آزادی، مسئولیت شخصی، خصوصی سازی و بازار آزاد پوشیده شده است. اینها ابزارهایی برای تحکیم و ترمیم قدرت طبقاتی بودند که انصافا نولیبرالیزم در آن موفق بوده است.
این ترجمه مقاله ای است از دیوید هاروی در باره برخی از ابعاد بحران مالی سرمایه داری که کیا آن را ترجمه کرده است. من عین متن را از مجله اینترنتی مهرگان برداشته ام چرا که به نظرم خیلی جالب آمد. شما می توانید در ادامه مطلب متن کامل ترجمه شده را بخوانید.
ادامه مطلب ...وزیر صنایع 90 درصد مشکل صنعتگران مشکل صنعت نیست
این روزها مشکلات صنایع راز سر به مهری نیست که تنها جمع کوچکی از محرمان مسائل خفیه کشور از آن آگاه باشند. وقتی شما برای خرید هر کالایی از شیر پاستوریزه و نان گرفته تا برنج هندی سمی و چای گندیده وارداتی انباری یا تحویل خودرو تندر90 که با تاخیر دو سه ماهه روبروست با انواع مشکل ها دست و پنجه نرم می کنی و هیچ مرجعی خود را موظف به پاسخ گویی نمی داند بحران صنعت و تولید را نمی توان نادیده گرفت.
بد نیست به این آمارها که همگی از طرف سازمان های دولتی یا مجلس ارائه شده ( و البته نمونه های خیلی کوچکی است از آن چه بر صنعت کشور می گذرد) توجه کنید:
70 درصد صنایع کشور با کمتر نیمی از ظرفیت کار می کنند. 30 درصد از صنایع در بحران قرار دارند.
حجم بدهی برآورد شده از سوی ایران خودرو؛ حدود 9000 میلیارد تومان(روزنامه خراسان-14/5/88)
تعداد صنایع بحرانی کشور در شهریورماه امسال نسبت به خرداد ماه حدود دو برابر افزایش داشته است.
600 کارخانه از آغاز سال 88 تا پایان مرداد همین سال تعطیل شدهاند.( برپایه اعلام دبیرخانه کارگر قزوین در آمار مربوط به کارخانهها قط آمار کارخانههای با بیش از 50 کارکن آورده میشود.)
بیش از 4 هزار کارخانه در کشور بحران زده اعلام شده است.
بحران در کارخانههای معتبر و بزرگی چون: صدرا( از معدود شرکتهای سازنده سکوهای نیمه شناور نفتی و کشتی سازیدر خاورمیانه)، ایران خودرو( بزرگ ترین وقدیمی ترین خودروساز خاورمیانه)، ایرالکو(بزرگترین تولید کننده آلومینیوم خاورمیانه)، آذرآب، واگن سازی پارس، ماشین سازی اراک، ایران موینوس، کیان تایر، لاستیک دنا، لاستیک البرز، پارس الکتریک و تعطیلی کارخانههای آونگان و ایران پویا
200 هزار کارگر 500 کارخانه بین 3 تا 50 ماه حقوق دریافت نکردهاند.سایت الف
اخراج 1646 کارگر در ماه گذشته در تهران. سایت الف. و جراید
شکست قطعی بنگاه های زودبازده: نماینده مجلس: ما به جای بیکار – بدهکاران بیکار در جامعه تحویل دادیم.
بحران بدهی صنایع به بانک ها: طلب های مشکوک الوصول بانک ها به 40 هزار میلیارد تومان رسید.
و صدها مورد دیگر که این روزها خبر آن ها به وفور در رسانه ها دیده می شود. با این همه وزیر صنایع اظهار می کند که مشکل این صنایع صنعتی نیست.
این گفته وزیر محترم صنایع از دو حال خارج نیست: یا مشکلات صنایع را نمی شناسند یا شرح وظایف وزارت صنایع را نمی دانند. ( یا هر دو!)
مهرگان را ارج نهیم به مهر!
بگشاییم کفتران را بال
بفروزیم شعله بر سر کوه
بسراییم شادمانه سرود
وینچنین با هزارگونه شکوه
مهرگان را به پیشباز رویم
(ه.ا.سایه)
مهرگان روز، روز زایش مهر و میترا، روز زایایی، روز میلاد مشیه و مشیانه، روز ایزدمهر، جشن زمستان بزرگ، روز پیمان بزرگ برای دوستی و صلح را به پیشواز میرویم در روزهایی سخت در پشت سر و روزهایی سختتر در پیش رو.
در جهانی پر آشوب که دوستیها سرد و کسالت بار و دشمنیها پر حرارت و کین توزی سکه رایج دوران است.
در زمان بی مهری با طبیعت و کین توزی با اسنان و انسانیت!
و در این روز ها ما نه به پیشواز زمستان دم سرد که به پیشواز پاییز رنگ رنگ، اعتدال خریفی میرویم. با دلی سرشار از امید، روانی پاک و سری پر شور به دیدار بهاری سبز برای میهن و برای میهن انسانْ زمین! با کلاه خودی آهنین بر سر، سپری سیمین بر دست، زره زرین بر تن، سوار بر گردونه چهار اسب بر فراز ابرها به یاری گاوان شیرده، زمین این دوست امین خواهیم راند.
و مهر را پاس خواهیم داشت آن گاه که به میانجیگری تاریکی شب و روشنی روز می ایستد.
طبری می گوید:
ایزدمهر که این جشن به وی تعلق داشته، هم در بارگاه (پانتهئون) هندی و هم زرتشتی ایزد پراعتباری است و در اوستا یک یشت (مهریشت) به او اختصاص دارد. مهر با آنکه از امشاسپندان نیست، بلکه در رده ی دوم یعنی رده ی ایزدان سیگانه قرار دارد، درست مانند اهورامزدا، گاه «اهوراشیره» یا «شیره ی اهورا» خوانده شده است.
در اوستا، مهر فراخ چراگاه، ایزدی است دارای هزار گوش و دههزار چشم که بر فراز کوه البرز (هارا برزئیستی یعنی کوه بلند) منزل دارد. در سپیدهدم، پیش از سر زدن خورشید، زره ی زرین را بر تن میکند، سپر سیمین را بهدست میگیرد، خود آهنین را بر سر مینهد، سوار بر گردونه ی چهار اسب بر فراز ابرها به حرکت درمیآید و به یاری گاوان شیردهی میرسد که مهر دروجان (مهر دروغان = دشمنان مهر) آنها را ربودهاند و از جادههای گردآلود میبرند.
مهر میانجی بین تاریکی شب و روشنی روز، میانجی میان دلها، نگاهدار پیمانها، پاسدار عشق و دوستی است.
این مطلع ماهنامه اینترنتی مهرگان است که نخستین شماره آن در شبکه مجازی در آستانه جشن مهرگان منتشر شده است. برای کارکنان، دست اندرکاران و نویسندگان این مجله که در نخستین شماره نشان داده بسیار پربار است آرزوی موفقیت و ادامه راه می کنم.
گسست نسلها در ایران و کشورهای مشابه همواره باعث شده است که هر نسلی از اندیشهورزان، کوشندگان سیاسی و اجتماعی و حتی اقتصادی ناچار شوند چرخ را از نو اختراع کنند. به گونهای که به نظر میرسد ماهم به مانند فیلم فارنهایت ناچار شویم میراث بشری را برای استمرار و انتقال به نسل بعدی قورت بدهیم تا بعدا بتوانیم آن را صحیح و سالم به آیندگان تحویل دهیم. چه می شود کرد؟
رویدادهای کنونی در ایران موجب ایجاد گسترش بحث و گفتگو در میان جوانان و کوشندگان قدیمی و علاقهمندان جدید به مسائل اجتماعی شده است. اما متاسفانه از هر گوشه صدایی شنیده میشود به گونه ای که این سمفونی ناسازها گوش خراش میشود. کافی است نگاهی به دریافت ها و مطالبات گروهها و افرادی که برای خود حقی در سپهر سیاسی ایران قائل هستند_ به حق بودن یا نا حقی آن کاری نداریم_ تا به تشتت بدتر از همه درک غلط و نادرست این افراد و گروهها که اتفاقا بیشتر آن ها خود را مصدر امور و فصل الخطاب می خوانند پی بریم. من به سهم خود با توجه به سواد کم و مطالعه ضعیفم تلاش کردهام درک ناقص خود را از این رخداد مبارک در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران با بیان الکن تحریر کنم. سایت البرز زحمت انتشار این خبط بنده را به عهده گرفته است. امیدوارم بابی باشد در راهگشایی به درک و دریافت درست از آن چه که در پیرامون مان می گذرد. مطلب را در اینجا می توانید بخوانید.
سخت گیریهای ارشاد و اوضاع نا به سامان نشر ایران باعث شده است که برخی از نویسندگان و پژوهشگران ایران از خیر حق تالیف گذشته و کتابهایشان را روی اینترنت منتشر کنند. از جمله این افراد پژوهشگر و نویسنده پرکار و نوآور و متواضع آقای دکتر سیف است که به تازگی برخی آثارشان را روی اینترنت از طریق سایتشان نیاک منتشر کردهاند. من حیفم آمد که این کتابها خوانده نشود. به همین دلیل با توجه به این که خود ایشان کتابةا را روی اینترنت گذاشتهاند من عجالتا لینک دو تا از کتابهای شان را به نامها نولیبرالیسم ایرانی و استبداد، مسئله مالکیت و انباشت را در این جا میگذارم. امیدوارم کتابها را بتوانید دانلود کرده و استفاده کنید.
مقامات هندی: برنج ما سمی است. مقامات ایرانی: نه،برنج هند سمی نیست!
من همیشه خیال میکردم ضرب المثلها و حکایات ایرانی خیلی غلوآمیز و من درآوردی هستند. مثلا این ضرب المثل را در نظر بگیرید: گنه کرد در بلخ آهنگری- به سیستان زدند گردن مسگری
یا همین مثل کاسه از آش داغتر . خوب اتفاقات چند ساله به ویژه پس از پیدا شدن سر و کله بعضی ناخودیها در بین خودیها به نام اصلاح طلبها و از این داستانها باعث شد خیلی از این مثلها معنی و مفهوم پیدا کنند و ما بفهمیم که این مثلها چندان غلو آمیز هم نیستند.یکی همین واردات برنج از هند با لجاجتی مثال زدنی برای از پا درآوردن شالیکاران شمالی و تبدیل زمینهای دایر شمال به زمین بایر و زمینهای بایر پنجاب هند به زمین دایر. البته ما که بخیل نیستیم. کشاورز هندی هم باید نان بخورد. ولی بد نبود دست کم دولت هند هم کمی از خر شیطان پایین میامد و گاز ما را به ثمن بخس میخرید؟ حالا داستان برنج هندی چیست؟ و چه حکمتی در آن خوابیده ما نفهیمدیم. ولی دست کم میتوانیم با خواندن این داستان کمی وقت بگذرانیم.
واردات برنجهای سمی هندی که به گفته مقامات هندی سمی هستند و ظاهرا واردکنندگان محترم نیز با اطلاع از این موضوع اقدام به واردات آن کردهاند کمی مرا به ایرانی بودن و انسانیت آقایان وارد کننده که نمی توان نام تاجر و بازرگان بر آنها گذاشت به شک انداخت، جز این که عدهای بیگانه کینه توز این عمل دشمنانه و خائنانه را در حق مردم بی اختیار ایران انجام داده باشند. از همه جالبتر پافشاری مسئولان بهداشت کشور بر سالم بودن برنجهایی است که موسسه استاندارد نیز پس از تاخیری طولانی و بحث برانگیز بر ناسالم بودن و سرطانزا بودن آنها صحه گذاشته است. این گزارش کوتاه و دردناک را از قول صدای آمریکا بخوانید:
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می خراشد.
مشکاتیان همچون هر هنرمند دیگری با روحی حساس این اواخر بسیار گوشه گیر و در خودش فرو رفته بود. برای هنرمند گوشه گیری و غزلت در این زمانه ویرانساز برابر است با نابودی. یاس برادر مرگ است.
چه خوب بود هنرمند به سرودی که سالها پیش بر روی شعری از زندهیاد سیاوش کسرایی ساخته و با صدای استاد شجریان اجرا شده بود به یاد میآورد. سرودی که وصف حال این روزها و همه روزهای ما بوده و هست و خواهد بود. سرود رزم مشترک ساخته زیبای پرویز مشکاتیان را اینجا می توانید دانلود کنید.
سخن در این باره بسیار است اما نه من سخندانم نه هنرشناس و موسیقی دان. من فقط شنونده اجراهای زیبای مشکاتیان بودم و بس! پس به یاد آوری شعری از سیاوش کسرایی این نوشته را به پایان میبرم. آنجا که چه زیبا می سراید:
نه
من مرگ هیچ عزیزی را باور نمیکنم!