این یادداشت به تازگی در روزنامه وقایع اتفاقیه منتشر شده است.
نفت و میثاق ملی
با وجود زمان کوتاهی که از کشف نفت در ایران میگذرد اما سیاست، اقتصاد، جغرافیا و روابط ایران با سایر کشورها به این ماده بد بو آغشته شده بهگونهای که میتوان تاریخ ایران را به دو دوره پیش از کشف نفت و پس از آن تقسیم کرد. اگرچه تا پیش از نفت نیز ایران دارای موقعیت سوقالجیشی مهمی بود که همواره مورد نظر قدرتهای استعماری جهانی آن روزگار بود اما نفت باعث شد که حرکت سیاستمداران ایرانی راه رفتن روی لبه تیغ باشد. رقابت قدرتهای استعماری برای تسلط بر نفت ایران و اهمیت استراتژیک این کالای با ارزش که چرخهای سرمایهداری جهانی را میچرخاند چنان است که میتوان تغییر معادلات قدرت جهانی را در آینه نفت به خوبی دید. چنان چه نهضت بزرگ ملی شدن نفت در ایران تیر خلاصی شد بر هژمونی نصفه نیمه استعمار انگلیس و جابهجایی تاریخی آن با آمریکا. ادامه مطلب ...
این یادداشت به تازگی در روزنامه وقایع اتفاقیه منتشر شده است.
نفت و میثاق ملی
با وجود زمان کوتاهی که از کشف نفت در ایران میگذرد اما سیاست، اقتصاد، جغرافیا و روابط ایران با سایر کشورها به این ماده بد بو آغشته شده بهگونهای که میتوان تاریخ ایران را به دو دوره پیش از کشف نفت و پس از آن تقسیم کرد. اگرچه تا پیش از نفت نیز ایران دارای موقعیت سوقالجیشی مهمی بود که همواره مورد نظر قدرتهای استعماری جهانی آن روزگار بود اما نفت باعث شد که حرکت سیاستمداران ایرانی راه رفتن روی لبه تیغ باشد. رقابت قدرتهای استعماری برای تسلط بر نفت ایران و اهمیت استراتژیک این کالای با ارزش که چرخهای سرمایهداری جهانی را میچرخاند چنان است که میتوان تغییر معادلات قدرت جهانی را در آینه نفت به خوبی دید. چنان چه نهضت بزرگ ملی شدن نفت در ایران تیر خلاصی شد بر هژمونی نصفه نیمه استعمار انگلیس و جابهجایی تاریخی آن با آمریکا.
اما در تأمین معیشت مردم نیز این اقتصاد بود که سایهنشین نفت شد و بهجای آنکه نفت با ایجاد ارتباط مناسب با صنعت، پیشران اقتصاد کشور باشد و بر قدرت سیاسی ایران بیفزاید تلهای شد برای اقتصاد رانتی سودازده و کم جان کشور. پس نفت جز این که حرص و طمع قدرتهای استثماری را برانگیزد تا سیاست ایران را تحت تأثیر سوء خود قرار بدهد، با وابستگی به فناوری و سرمایه خارجی عملاً تله استقلال کشور نیز شد. اکنون دیگر این رازی سر به مهر نیست که آمریکا منافع ملی خود را بر حفظ هژمونی جهانی خود تعریف کرده و یکی از پایههای اصلی این هژمونی سیادت بر نفت و جریان انرژی جهان است؛ و چون استقلال عمل سیاسی ایران را مانع این امر میپندارد برای به زانو درآوردن آن با هر ترفندی از تطمیع شرکای اقتصادی ایران گرفته تا تهدید و اقدامهای تنبیهی و احداث خط لولههایی برای دور زدن ایران و ایجاد جنگ در پیرامون کشور ما، اگرچه به طور موقت، ایران را از معادلات انرژی کنار می زند. عود کردن بیماری اقتصاد ایران به دلیل اعتیاد به دلارهای نفتی و قطع این شریان حیاتی که با ماجراجوییها و خودزنیهای دولت احمدینژاد و برخی گروههای تندرو داخلی مکمل اقدامهای تندروهای خارجی و لابی صهیونیستی میشود، اقتصاد کشور را به تنگی نفس میاندازد و دولت دوباره برای دمیدن روح در کالبد اقتصاد نیمه جان شده دست به دامن خارجی ها می شود.
از سوی دیگر به نظر میرسد حربه انرژی که سالها در دست ایران و کشورهای نفتخیز قرار داشت با تغییر اوضاع سیاسی و اقتصادی جهانی و تسلط بیرقیب آمریکا بر عمده منابع نفتی خاورمیانه و بی نیازی نسبی این کشور به نفت خارجی کند شده و برعکس این اقتصاد، سیاست و آینده خاورمیانه و بلکه آرایش سیاسی بخشهای گستردهای از جهان کنونی و مراودههای سیاسی و بینالمللی است که متأثر از نفت شده است. جنگهای خلیجفارس که عراق را به اشغال آمریکا در آورد، جنگ خانمانسوز سوریه و لیبی که این دو کشور را به فروپاشی کشانده است، و آرایش سیاسی و نظامی منطقه خاورمیانه و حتی آسیای صغیر، اوراسیا و اکرایین همگی تحت تأثیر مستقیم نفت و مناقشههای نفتی است که کلید آن در جیب آمریکا است.
دستیابی به سرمایه مورد نیاز خارجی و فناوری پیشرفته دو عاملی هستند که همواره از سوی مدیران و مسئولان نفتی برای انعقاد قراردادهای دست و دل بازانه با شرکتهای فراملی پیش کشیده میشود. اما هیچگاه کسی پاسخ نداده که چرا در همه این سالها به ویژه در سالهای پس از انقلاب فناوری و سرمایه مورد نیاز کشور جذب نشده است. چه عامل و عواملی در این ناکامیها دخیل بوده و قراردادهای جدیدی که هرازگاهی رونمایی میشوند چگونه میتواند بر این دور باطل وابستگی شریان حیاتی اقتصاد ایران به سرمایه جهانی مهر پایان بزنند! چرا هیچگاه دولتهای ما نتوانستهاند سیاستهای خود را در ارتباط با دستیابی به فناوری مورد نیاز نفت و سیاستهای منطقهای و جهانی هموزن و هم گن با اهمیت نفت در پیش بگیرند! چگونه است که در تمام این سالها نه تنها نفت نتوانسته است به عنوان پیشران اقتصاد ایران عمل کند و با صنعت ایران ارتباط سازنده و دوطرفه برقرار کند، برعکس با خام فروشی و تزریق دلارهای نفتی به پیکر کم جان اقتصاد ایران و گسترش تدریجی وابستگی اقتصاد به نفت عملاً کشور به گروگان نفت تبدیل شده است!
واقعیت این است که در جهان کنونی و با سرعتی که فناوری و علم در حال پیشرفت است نمی توان انتظار داشت از نظر فناوری نفتی کشورمان بی نیاز از تکنولوژی جهانی باشد؛ اما یافتن راه کارهایی برای مراوده با شرکت های پیشرو در این زمینه دور از ذهن نیست. نگاهی به رشد و پیشرفت شرکت های ایرانی در عرصه نفت و گاز به ویژه در دو دهه اخیر این نگرانی را دامن می زند که شاید دستیابی به فناوری و سرمایه پوششی باشد بر تامین منافع شرکت های فراملی نفتی.
ما در این جا به دنبال استقلال از جهان نیستیم و گمان نمی کنیم در جهان کنونی چنین امری شدنی باشد، اما آن چه در این میان نگران کننده به نظر می رسد به نوعی دور زدن قانون اساسی به عنوان میثاق ملی ایرانیان و انقلاب است باشد که موجب بیم و احساس خطر کارشناسان مخالف این قراردادها شده است. شاید بهتر بود به جای جذاب کردن شرایط برای بیگانگان در فضای پر ابهام و حدس و گمان داخلی دولت و همه جناحهای سیاسی اعم از آنهایی که کرسی و تریبونی در اختیار دارند یا ندارند حول میثاق ملی قانون اساسی استراتژی اقتصاد و سوگیری آن را نسبت به سرمایهداری جهانی مشخص کرده و به ترسیم سایر خطوط اقتصاد از جمله قراردادهای نفتی، خودرو، سیاستهای مالی و پولی و سایر رشتههای اقتصاد دست مییازیدند.
تحلیل قراردادهای نفتی نوع جدید ایران (IPC)
بازگشت به دوره استعمارفریبرز مسعودی
نفت کالای استراتژیکی است که بند ناف اقتصاد ایران با آن گره خورده است. برخی از آن به عنوان منبع رانت و برخی آن را باعث و بانی شوربختیها و عقبماندگیهای ایران میدانند، از سوی دیگر اهمیت نفت برای ایران آنقدر زیاد است که میتوان تاریخ ایران را به پیش از کشف نفت و پس از آن تقسیم کرد. به این علت که کمتر رویداد مهم و تصمیمگیری مؤثری در این بازه زمانی وجود دارد که به بوی نفت آغشته نشده باشد. حتی پیش از 5 خرداد 1287 خورشیدی (1908 م) که نفت برای نخستین بار از چاههای مسجدسلیمان فوران کرد، یعنی از دوره ناصرالدینشاه و انعقاد نخستین قرارداد نفتی ایران با رویتر (که هرگز به اجرا درنیامد) نفت یک کالای سیاسی بود که سرنوشت ایران و اقتصاد کشور به آن گره خورد. هر حرکت دولت در آن سالها چنان زیر ذرهبین دولتهای استعماری بود که این نخستین قرارداد امتیازی ایران براثر مخالفتها و فشارهای فراوان بر دربار چه از سوی قدرتهای خارجی آن زمان و چه از داخل موجب شد که پس از مرگ ناصرالدینشاه قرارداد رویتر توسط مظفرالدین شاه لغو و زیر فشارهای بریتانیا قرارداد دیگری با ناکس دارسی بسته شود. همین قرارداد بعدها توسط رضاشاه لغو و با قرارداد جایگزین دیگری اصلاح شد. پایان یافتن جنگ دوم و موج استقلالخواهی کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره آن روز در ایران بهصورت قیام برای ملی کردن نفت ظهور یافت که بهنوبه خود یکی از مهمترین عوامل وحدت ملی برای مبارزه با استعمار و پیشرفت و استقلال ایرانیان شد. نهضت ملی کردن نفت ایران نقطه عطفی نه تنها در مبارزه ایرانیان برای ملی کردن نفت و خارج کردن آن از سلطه عمال انگلیس بود، بلکه نقطه پایانی شد بر هژمونی استعمار انگلیس و جابهجایی آن با آمریکا به عنوان سرکرده امپریالیسم و سرمایهداری انحصاری جهانی. ادامه مطلب ...
وزنامه وقایع اتفاقیه شنبه 20 آذر
تخریب محیطزیست: خصوصی کردن سود، اجتماعی کردن هزینه
فریبرز مسعودی
برخی ناظران آلودگی محیطزیست و تخریب بخشهایی از طبیعت به سود توسعه و گسترش صنایع، اشتغالزایی و رفاه را ملازم و نتیجه ناگزیر آن میدانند و به همین دلیل چشمپوشی از تأثیرهای سوء زیستمحیطی در اثر توسعه صنایع را امری ناگزیر میدانند در برابر با تهدیدهای جدی طبیعت که خشم آن را به صورت وقوع سیلها و طوفانها و خشکسالی و کمآبی در مناطق بزرگی از کره زمین و از بین رفتن کشاورزی که درنهایت باعث کوچهای گسترده مردم از مناطقی که سابقاً آباد بود به مناطق دیگر در مقیاس ملی و جهانی شده را دلیل کافی برای توجه و محوریت طبیعت برای هر اقدام بشری دانسته و مبارزه برای حفظ و اولویت دادن به طبیعت بهعنوان مادر و بستر حیات بشری در جهان پی گرفتهاند. اینان استدلال میکنند که شاید در نظر اول رابطه مستقیمی میان آلودگی صنایع با توسعه پیدا نکنیم برعکس ایجاد یک کارخانه سیمان در یک منطقه کویری یا ایجاد پالایشگاه در دریا و کیلومترها دورتر از ساحل نه تنها تأثیر منفی بر توسعه نداشته باشد بلکه برعکس باعث آبادانی مناطق دورافتاده و رفاه برای مردم آن منطقه بشود، اما چنانکه زیستبوم کره زمین را یک کل یکپارچه در نظر آوریم آنگاه میتوان رابطه مستقیمی بین تأثیر آلودگی بر سلامت انسان، جانوران و درختان با توسعهیافتگی بیابیم. در واقع این گروه با بازتعریف توسعه، مراد از توسعه و توسعهیافتگی را زمینهسازی برای ایجاد رشد همهجانبه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و دستیابی آحاد جامعه به رفاه اقتصادی، آسایش و سلامت، یا به سخن دیگر توسعه را بر محور رشد و تحول انسان دانسته و با قاطعیت اعلام میکنند که هر حرکت و اقدام اقتصادی و تولیدی که بیتوجه به محیطزیست و سلامت انسان انجام گیرد عملی ضد توسعه است. خواه این اقدام ایجاد پالایشگاه در یک نقطه دورافتاده باشد یا معدنکاوی یا احداث نیروگاه و یا حتی فعالیتهای کشاورزی و جنگلکاری؛ زیرا این اقدامها میتواند در نهایت موجب دستاندازی به طبیعت بهعنوان گهواره تمدن و حیات انسانی تلقی شود که این دستاندازی و دستکاری در طبیعت و سازوکار آن در نهایت موجب تأثیر بد بر سلامت انسان و کاهش آسایش و امنیت زندگی آنها خواهد شد. حتی اگر بخواهیم در همان سازوکار معیوب و ویرانگر بازار در یک سیستم سرمایهداری به طبیعت بهعنوان یک کالا نگاه کنیم در این صورت آسیبها یا استفادههایی که از طبیعت میشود بایستی بهعنوان یکی از فاکتورهای تشکیل دهنده کالای نهایی در نظر گرفته شود و اگر ما برای هر یک از عوامل تشکیل دهنده یک کالا از جمله میزان کار و دستمزد پرداخت شده، حق بیمه، میزان سرمایه به کار گرفته شده، هزینههای انرژی و اجاره و غیره درصدی بهعنوان قیمت کالا در نظر میگیریم بایستی میزان تأثیر یا استفاده یا تخریب طبیعت برای تولید آن کالای خاص را در محاسبه نهایی در نظر گرفته و هزینه آن را به حساب دولت بهعنوان نهاد مسئول برای بازسازی طبیعت واریز کنیم. در آن صورت فاکتور طبیعت بهعنوان یک فاکتور اصلی در کالای نهایی مورد محاسبه قرار خواهد گرفت و ارزش و مزیت کالاها با آن سنجیده خواهند شد. سرمایهداری کنونی نه اینکه به این موضوع توجهی نداشته باشد اما از آنجا که سرمایهداری به دنبال حداکثر سازی سود خود است این موضوع به شکلی وارونه در ارزیابیها و بررسیهای دولتهای پیشرفته صنعتی سرمایهداری درباره مزیتهای کشورهای پیرامونی مطرح میکند و از آن بهعنوان مزیت اقتصادهای در حال توسعه در زمینهایی چون نیروی کار ارزان، دسترسی به انرژی ارزان و فراوان و یا منابع طبیعی و مواد اولیه نام میبرد. بر پایه گزارش موسسه مکنزی درباره اقتصاد ایران (McKinsey Global Institute Report on Iran Economy, June 2016) از شش مزیت نام برده شده که مهمترین آنها عبارتاند از: نفت و گاز، پتروشیمی، حملونقل، خودروسازی، تولید برق و معادن غنی سرب و روی، بهعلاوه نیروی کار ارزان و تربیت شده که در مزیتهای دارا بودن انرژی؛ منابع معدنی و نیروی کار خلاصه میشود. بقیه ظرفیتها همچون درآمد سرانه و یا درجه شهرنشینی و بازار مصرفی عموماً بر بازار بالقوه و بالفعل مصرفی ایران تأکید دارد. چنین مطالعههایی نیز بر روی مزیتهای سایر کشورها نیز انجام شده و بر اساس همین بررسیها سالهاست شاهد انتقال بسیاری از صنایع کشورهای مرکزی سرمایهداری صنعتی ایالاتمتحده آمریکا و اروپای غربی به کشورهای پیرامونی در اروپای شرقی، آمریکای لاتین، آسیا و افریقا هستیم. نخستین عامل در انتقال صنایع از کشورهای مرکزی به کشورهای پیرامونی مسائل زیستمحیطی است. اگرچه زیستبوم جهان مجموعه به هم پیوستهای است که تخریب در هر نقطه آن تعادل اکولوژیکی را در نقاط دیگر زیر تأثیر قرار میدهد اما مبارزه سرسختانه در مقیاس ملی برای حفظ محیطزیست در کشورهای مرکزی صنایع آلاینده را به نقاط دیگر کوچانده است. ضمن اینکه نزدیکی یا امکان دسترسی به منابع معدنی و انرژی ارزان نیز در این میان نقش بازی میکند.
خصوصی کردن سود، اجتماعی کردن هزینه
یکی از نیرنگهای سرمایهداری در همه جای دنیا خصوصی کردن سود و اجتماعی کردن هزینههاست درواقع اینگونه صنایع در کشورهای صنعتی برای گریز از پرداخت هزینههای تخریب زیستبوم و یا بهتر بگوییم اجتماعی کردن هزینهها راه انتقال صنایع به کشورهای دیگری را که در آن جامعه و نهادهای مدنی ضعیف و کم قدرت هستند را برگزیدهاند. این موضوع درباره صنایع بومی این کشورها نیز صدق میکند.
روش دوم برای سود بیشتر پایین نگاه داشتن بهای منابع انرژی و منابع معدنی از راه لحاظ نکردن هزینههای زیستبومی بهعنوان یک فاکتور مهم در تعیین قیمت این منابع است. شرکتهای فراملی با سلطه خود چه به صورت قراردادهای شراکت در فروش مانند نمونههای عربستان و امارات یا شراکت در اکتشاف و استخراج منابع نفت و گاز کشورهای نفتخیز یا با انحصار فناوری مانند ونزوئلا و بولیوی، یا با زیر فشار گذاشتن این کشورها مانند جریان اکراین برای فشار آوردن بر روسیه و تحریمهای گسترده ایران و در نهایت با لشگر کشی چون نمونههای عراق، لیبی و سوریه بر منابع انرژی این کشورها تسلط یافته و جریان آزاد، امن و ارزان انرژی را برای صنایع کشورهای سرمایهداری فراهم میآورند. طبق برخی بررسیهای انجام شده انرژی حاصل از یک بشکه نفت برای بسیاری از صنایع حدود چهار بشکه از همان انرژی است. در صورتی که بهای نفت با لحاظ کردن آسیبهای زیستمحیطی و منافع نسلهای آتی تعیین شود به هیچ عنوان صنایع سنگین فولاد، سیمان، مس، خودروسازی، کشتیسازی و دهها صنعت وابسته به آنها در کشورهای سرمایهداری پیشرفته قادر به ادامه حیات نخواهند شد و در نتیجه بخش بزرگی از درآمدهای این کشورها قطع خواهد شد. همانگونه که دیده میشود عمده این صنایع که اشاره شد صنایع آلایندهای هستند که چه به صورت مستقیم برای صادرات به سایر کشورها چه با کاربرد در سایر صنایع درآمدهای کلانی نصیب صاحبان آنها میکنند، ولی هزینه این فعالیتها گریبان همه بشریت را میگیرد. همانگونه که اشاره شد حیات روی کره زمین متعلق به کل بشریت و نسلهای آینده آن است، ازاینرو لازم است که قوانین فراملی لازمالاجرا توسط نهادهای بینامللی تصویب شود تا صنایع انرژی بر و آلاینده به همان میزان با دادن مالیات و یا عوارضی از این قبیل هزینههای عملیات مخرب خود را پرداخت کنند. در این صورت شاهد شرایط بالنسبه عادلانهتری برای رقابت بین صنایع در کشورهای گوناگون در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه خواهیم بود.
فریبرز مسعودی
روزنامهنگار
سرما که از راه میرسد، آلودگی هوا مثل بختک روی شهر میافتد و در تنگینفس شهروندان، قصههایی که برای حفظ هوای پاک ساز شده بود، رنگ میبازند.
سازمانها و نهادهای مسئول، اعم از دولتی و شهرداری، طبق روال همیشگی، دستبهدست هم میدهند تا با ارائه طرحهای سلبی مانند نفروختن مجوز ورود به محدوده طرح ترافیک، اجرای طرح زوج و فرد و تشویق به نفسنکشیدن، انفعال خود را در زمینه حفظ هوای قابلتنفس فریاد کنند. واقعیت این است که اجرای طرحهای ابتر و جستهوگریخته، مانند ارائه سوخت استاندارد، نوسازی ناوگان حملونقل شهری، گسترش مترو و اتوبوسرانی از سوی دولت و نهادهای مسئول از جمله شهرداری در برابر اقدامهای متناقض و گاه متضاد چون تراکمفروشی، گسترش بیرویه اتوبانها، پلها و تونلهایی که شهر را شرحهشرحه کرده، راه ورود هوا را بسته و شهری خشن ساخته که برای پیادهروی و مهربانی، راهی و جایی باقی نگذاشته؛ پاک نگهداشتن هوا بیشتر به یک شوخی بیمزه و تکراری شبیه میشود تا اقدامی جدی. متأسفانه چرتکهانداختن دولت و شهرداری در اجرای هر اقدامی، در نهایت، موجب تغییر فرهنگ مردم و گرایش به اسرافکاری تا سرحد نابودی تمام منابع در سازوکاری بازارگرایانه شده که تمام این اقدامها درنهایت، در نابودی محیطزیست در تمام عرصهها جلوه مییابد. وضع ما شبیه مقروضی است که ارثی جز بدهی برای فرزندانش باقی نمیگذارد. مصرف سوخت، آب و منابع طبیعی و ریختوپاش در ساختمانسازی، تجملات خانگی، استفاده از خودرو و مصارف کشاورزی و غذایی که به ضرب کاهش قوت روزانه انجام میشود؛ گوشههایی از اسرافکاری عجیب و خانمانسوز ما ایرانیهاست؛ درحالی که زندگی عادیمان هیچ تشابهی با زندگی دو نسل پیش ندارد و این همه خاصهخرجی از صدقه فروش سرمایههای آیندگان حاصل شده است. تجربه این سالها نشان داده، چاره کار هوای شهر تهران نه در اجرای دلبخواهی سهشنبههای بدون خودرو بوده و نه در اجرای زورکی محدودههای ترافیکی زوج و فرد، بلکه در وارونهکردن رویه جاری شهرداری و سرلوحه قراردادن حقوق شهروندان پیاده است. در این صورت است که خیابانهای معمولی جای اتوبانهای عریض و طویل که رود خروشان خودروهای شخصی را به خود فرامیخواند، میگیرند، محلهمحوری بهجای شرحهشرحه کردن محلهها مشکلات را کمتر و کوچکتر میکند، فضاهای محلی و میدانها و میدانچهها بهجای پارکهای پرهزینه بدقواره پولی، مفری میشود برای گردهم آمدن مردم خسته از کار روزانه و مهر و دوستی بهجای انزواگزینی که چون موریانه به جان فرهنگ دیرین ما ایرانیان افتاده است، مینشیند و دیدوبازدیدهای روزانه در کوچههای آشتیکنان، فریادرس همسایگان پیر و سالمند و کودکان تنها در خانه میشود. آنوقت است که میشود انتظار داشت نه فقط سهشنبههای بدون خودرو که هفتههای بدون خودرو را در پرتوی آفتاب درخشان آسمان پرمهر پاییزی شاهد باشیم.
منبع: روزنامه وقایع اتفاقیه