نگاهی به کتاب «طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران»[1]
جامعه ایران در آستانه انقلابش درهمجوشی بود از طبقههای ازهمگسیخته با مرزبندیهای بههمریخته و مخدوش و اقتصادی که در آن شکلهای متفاوت و متضاد خردهکالایی، تولید معیشتی و سنتی در کنار شیوه تولید کالایی سرمایهداری مدرن تحت اراده قدرقدرتی شاهانه و اشرافیت مالی که وجه مشخصه آن فساد و رانتخواری و سوداگریهای حقیرانه بود در هم میلولیدند. اگرچه تولید صنعتی به دلیل سهم کم آن در اقتصاد ایران نقش پررنگی نداشت اما میتوان ادعا کرد تضاد میان اشکال تولید خردهکالایی و پیشامدرن با تولید کالایی سرمایهداری، مهمترین تضادهای موجود در اقتصاد کشور را تشکیل میداد که شاید همین تضاد، یکی از علتهای عدم مشارکت طبقه کارگر ایران در ماههای نخستین در انقلاب بود. شکلگیری طبقه کارگر در ایران که عمدتا در ارتباط با رفع نیازهای اقتصاد جهانی و امپریالیسم شکلگرفته و عمدتا دستساخته دولت بود، سرشار از تناقضها و اغتشاشهای قومی، زبانی، محلی و سنتی بود.