لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

کواکرها و چهره کریه و سیاه شده اقتصاد ایران!

در مطلب پیشین خیلی فشرده و به اختصار عقب افتادگی صنعت نفت و گاز ایران را در مقایسه با سال های گذشته و همچنین در مقایسه با همسایگان بررسی کردیم. برپایه بررسی‌های انجام گرفته توسط کارشناسان برای حفظ جایگاه و میزان کنونی ایران در استخراج و عرضه نفت بایستی سالانه تا 50 میلیارد دلار در صنعت نفت ایران سرمایه گذاری شود. در این حال دولت با ارائه طرحی اعلام کرده دست کم در سال 25 میلیارد دلار سرمایه گذاری در صنعت نفت و گاز نیاز داریم که البته با ارائه یک سناریوی عجیب و غریب این رقم را تا 12 میلیارد دلار کاهش داده است. تازه  برای تامین همین میزان نیز دست به دامن ایرانیان خارج از کشور شده است.

و اما صید آهوی خرامان سرمایه...!

کواکرها و چهره کریه و سیاه شده اقتصاد ایران!

در مطلب پیشین خیلی فشرده و به اختصار عقب افتادگی صنعت نفت و گاز ایران را در مقایسه با سال های گذشته و همچنین در مقایسه با همسایگان بررسی کردیم. برپایه بررسی‌های انجام گرفته توسط کارشناسان برای حفظ جایگاه و میزان کنونی ایران در استخراج و عرضه نفت بایستی سالانه تا 50 میلیارد دلار در صنعت نفت ایران سرمایه گذاری شود. در این حال دولت با ارائه طرحی اعلام کرده دست کم در سال 25 میلیارد دلار سرمایه گذاری در صنعت نفت و گاز نیاز داریم که البته با ارائه یک سناریوی عجیب و غریب این رقم را تا 12 میلیارد دلار کاهش داده است. تازه  برای تامین همین میزان نیز دست به دامن ایرانیان خارج از کشور شده است.

اما سرمایه‌گذاری...!

آهوی خرامان سرمایه و بمب‌های خبری!

برپایه یک ضرب المثل قدیمی آب همیشه چاله را پیدا می کند و سرمایه هم بازار امن می خواهد. در حالی که کشور دچار هرج و مرج و آشوب است و از سوی دیگر هرلحظه و هرساعت کانال‌ها و شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی دولت مهروزی در حال تهدید به قتل و کشتار و برخورد شدید با مردم معترض در خیابان‌ها هستند کدام سرمایه‌داری حاضر به حضور در ایران خواهد شد! یا وقتی که دولت مرتبا اعلامیه می دهد و همه کشورهای جهان از ریز تا درشت  را دشمن‌های خونخوار ایران می‌شمارد به طوری که حتی گفتگو با سازمان های بین المللی را دشمنی و براندازی می خواند و همواره در حال کشف انواع و اقسام توطئه‌های سیاه و سفید و رنگین خارجی‌هاست جای سرمایه‌گذاری که عاشق سرمایه‌اش هست در کجاست؟ اقتصادی که بنا به گفته رئیس آن و همچنین امامان جمعه و سایر مسئولانش در چنبره و سیطره انواع مافیاهای اقتصادی است کدام عقل سالمی را تشویق به سرمایه گذاری می‌کند! یک نمونه آن اعلام کسی به عنوان مفسد اقتصادی است که میلیاردها تومان به سیستم بانکی بدهکار است دو روز بعد نام این شخص در جمع صادر کنندگان نمونه‌ای که باید از دست رئیس جمهور جایزه بگیرد می‌آید؟ بعدا هم این شخص که مدیرعامل یکی از بزرگ‌ترین تولید کنندگان لوله و پروفیل کشور است راست راست در کشور می‌گردد و معلوم نمی‌شود که اگر واقعا دزد بوده چرا همچنان در کشور مدیر یکی از بزرگ‌ترین بنگاه‌های اقتصادی است اگر دزد نیست چرا نام او در خبرگزاری دولت (ایرنا) به عنوان دزد اعلام می‌شود! این‌ها در حالی است که چندی پیش شاهد بودیم که گروه موسوم به شفافیت بین الملل، که یک سازمان تحقیقاتی است، موقعیت ایران را از نظر گستردگی فساد در خلال یک سال گذشته با 30 پله سقوط(درواقع سقوط آزاد) در میان 180 کشور جهان به هشتمین کشور فاسد جهان اعلام کرد. مسئولان محترم که گویی حتی این خبر را نشنیده بود به روی خود نیاوردند که دست کم تکذیبی، ردیه ای؟ ممکن است من و امثال من دولت محترم را تاج سر بدانیم و آن را پاک ترین پاکان روزگار! اما دولت های خارجی و سرمایه گذاران محترم که مغز خر نخورده اند و چون به قول معروف سرمایه مانند- آهوی خرامانی است که در مرغزاری به آرامی می چرد و با صدای بال زدن یک زنبور رم می کند-  چرا باید این خبرها را نادیده بگیرد؟ در حالی که پس از مدت‌ها هنوز یک میلیارد دلاری که در سال 85 در دولت احمدی نژاد گم شد و جستجوها برای پیدا کردن آن به نتیجه نرسیده است، خبر از واریز نشدن میلیاردها دلار دیگر در سال گذشته به خزانه مطرح می‌شود. حجت الاسلام مصطفی پورمحمدی رئیس سازمان بازرسی کل کشور هم بدون این که موضوع فساد اقتصادی ایران را رد کند به خبرگزاری‌ها می‌گوید: "چهره سیاه شده و کریه برای هیچ کس جاذبه ندارد" و ایران نباید اجازه دهد چنین چهره‌ای از آن در جهان ترسیم شود. وی البته در ادامه سخن خود پرده از خیلی تخلفات برمی دارد.

وی می‌گوید: سازمان بازرسی "تلاش جدی و وسیعی را به خصوص در شفاف سازی فعالیت‌های مالی کشور انجام داده" و در این رابطه با دیوان محاسبات همکاری می کند.

تخلف‌های گسترده در واگذاری‌ها و مزایده‌های دولتی

پورمحمدی پیش‌تر گفته بود: در سال گذشته از مجموع 9 هزار و 665 مناقصه و مزایده که در کشور انجام شد سازمان بازرسی به دو هزار و 500 مزایده و مناقصه که در حال انجام بود تذکر شفاهی داد. و از این تعداد مناقصه و مزایده 903 مورد پیشنهاد لغو و تجدیدنظر داشته‌ایم که حدود 10 درصد را شامل می‌شود. همچنین 519 مورد تخلف و سوء جریان را به دستگاه ها گزارش داده‌ایم تا آن را اصلاح کنند. او در باره معامله معدن بی نظیر انگوران می‌گوید: ارزش این معدن بیش از 600 میلیارد تومان اعلام شده که دیوان محاسبات به سبب ارزان فروشی رای به ابطال مزایده داده است.

علاوه بر انگوران جلوی انعقاد قراردادهای مناقصه‌‌ای در وزارت راه که نزدیک به 800 میلیارد تومان بود را گرفتیم. رئیس سازمان بازرسی ادامه داد؛ در سال گذشته 643 میلیارد تومان مطالبات دولتی را وصول کردیم و به خزانه واریز شد که بخشی از آن مربوط به معوقات و بخشی دیگر قراردادهای دیگری است.

به جز گم شدن پول نفت یا تخلف های گسترده در واگذاری  صنایع و خدمات دولتی به بخش غیر دولتی یا تقلب های وسیع در مزایده ها و مناقصه ها که گوشه هایی از آن ها را از قول پورمحمدی خواندید مسئله دروغ است که مثل موریانه اساس و پایه دولت را می جود و نابود می‌کند.

آمارهای غلط

 به طوری که پورمحمدی در یک گفتگوی مطبوعاتی با تاکید بر این‌که همه باید به طور دقیق و خوب اطلاع رسانی کنند، گفت؛ سالانه 10 میلیون و 903 هزار تن فولاد در کشورمان تولید می‌شود. در حالی که این رقم 15 میلیون تن اعلام می شود. تولید سیمان 45 میلیون تن است در حالی که 69 میلیون تن اعلام کرده اند. تولید آلومینیوم 250 هزار تن است در حالی که می گویند 457 هزار تن تولید شده است. تولید مس 260 هزار تن اعلام می شود در حالی که 206 هزار تن است.(اعتماد 26 مهر) خوب کدام سرمایه گذار حاضر است در صنایعی سرمایه گذاری کند که دست کم در میان مسئولان تراز اول آن بر سر آن ها اتفاق نظر نیست که هیچ بلکه بحث بر سر دروغ گویی و خطای عمدی در اطلاع رسانی می باشد.! مورد دیگر ماجرای طولانی انحراف در بنگاه های زود بازده ای است که میلیاردها تومان از ثروت کشور را هدر داده است.

مثلا در حالی که آقای احمدی نژاد انحراف از طرح بنگاههای زود بازده را که چون خوره ای اقتصاد ایران را می خورند ۴ درصد اعلام کرده بود، معاون بانک مرکزی این انحراف را ده برابر بیشتر و در حد ۴٠ درصد دانسته است.

فساد در سیستم بانکی

در همین حال اعلام شد که طلب‌های غیر قابل وصول بانک ها به مرز 50هزار میلیارد تومان رسیده است. این در حالی است که طبق اعلام روزنامه ها کمتر از 100 نفر از بانک ها وام‌های بالای یک میلیارد تومان دریافت کرده‌اند و آن را پس نمی‌دهند. چندی پیش نام و مشخصات یکی از این وام گیرندگان که به قولی مجوزش را هم سر کمرش زده بود در سایت ها معرفی شد که لابد خوانندگان محترم هنوز آن را از یاد نبرده اند و ای بسا که تا آخر عمر هم فراموش شدنی نباشد. مهم این است که میزان وام‌های غیر قابل وصول بانک‌ها روز به روز افزایش می‌یابد به گونه‌ای که این میزان در 7 ماه پیش 40 هزار میلیارد تومان و اینک 48 هزار میلیارد اعلام شده است.

بدون این که وارد مقولاتی چون سیستم اقتصاد سرمایه داری و فسادهای ذاتی آن بشوم در ادامه گفتاری را از سایتی به نام شهیر بلاگ می آورم که به نظرم خواندنی است. زیرا قرار نیست در این جا درباره اقتصاد سوسیالیستی یا بی نظمی های اقتصاد سرمایه داری صحبتی بشود. و فرض را بر این می گذاریم که دولت می خواهد در چارچوب همین اقتصاد سرمایه داری که رد جهان می تازد کار کند. بالاخره این اقتصاد با همه ضعف ها و بیماری های آن چارچوب و قانونی دارد.

برای این که بیش از این روده درازی نکرده باشم شما را به خواندن این مطلب با همه ضعف‌هایش دعوت می کنم.

تاریخ خبرجمعه، 31 خرداد 1387 ساعت: 00:00

در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم بخش اعظم اقتصاد انگلستان در دست اقلیت مذهبی نسبتا کوچکی بنام "کواکرها" (Quakers) بود. ( تلفظ صحیح آن کویکر بر وزن maker است. کواکرها فرقه ای مذهبی بودند که خود را در هیچ یک از شاخه های مسیحیت یعنی کاتولیک، پروتستان و ارتودکس قرار نمی دادند. آنها بصورت فرقه ای نیمه مخفی هنوز هم در آمریکا و انگلیس فعالند). آنان بیش از نیمی از صنایع فولاد را در اختیار خود داشتند و هر دو بانک بزرگ انگلستان، بارکلیز (Barclays) و لویدز (Lloyds) در کنترل آنان بود. کواکرها هم چنین تسلط بلامنازعی بر بازار شکلات و بیسکویت داشتند که امروز هم مواد غذائی به همین نام و با آرم یک مرد کواکر در آمریکا و اروپا بفروش می رسد. آنان در دنیای آن روز نقش تعیین کننده ای در برقراری روابط تجاری بین کشورهای دو سوی اقیانوس اطلس و عمدتا بریتانیا و آمریکا بازی می کردند.

موفقیت خیره کننده کواکرها از معاملاتی آغاز شد که آنان بین خود انجام می دادند. کواکرها چون از ورود به کلیه مشاغل دولتی ممنوع شده بودند در نتیجه تمامی توجه خود را معطوف به تجارت کردند. آنان برای ایجاد تسهیلات در معاملات برای یکدیگر اعتبارات مالی قائل می شدند. این اعتبار ناشی از اطمینان خاطر بسیار بالائی بود که فرد فروشنده نسبت به خریدار احساس می کرد. اساس تجارت بر اساس اعتماد بود. اگر یکی از آنان در فیلادلفیا احتیاج به کالائی داشت دیگری بدون دریافت پیش پرداخت آن کالا را از لندن برای وی حمل می کرد تا بعدا وجه آنرا در زمان معینی دریافت کند. آوازه معاملات بی خدشه و توام با صداقت کواکرها بسرعت در نقاط دیگر دنیا پیچید. کواکرها به انسانهائی صادق، جدی و هم چنین دقیق در امر تجارت معروف شدند. مردم از انجام معامله با آنان احساس آرامش کرده و با آغوش باز روابط تجاری خود را با آنان گسترش می دادند. اینگونه بود که کواکرها بطور انفجاری رشد کردند. پس از این حادثه مردم متوجه شدند که برخورداری از صداقت و امانت در انجام معاملات می تواند پارامتر عمده ای برای پیشرفت و موفقیت تلقی گردد. درستکاری نتیجه اش تنها یک پاداش معنوی نبود بلکه بطور ملموس شکل مادی نیز بخود می گرفت.

پس از این سیر تکاملی کپیتالیسم به سمت برقراری اعتماد در روابط تجاری و شفافیت در انجام معاملات حرکت کرد. در واقع همین امر باعث افزایش تولید و رشد اقتصادی در جوامع غربی شد و این امربطور اتفاقی شکل نگرفت. سیر تکاملی که از آن یاد شد مدیون سرشت نیک کپیتالیست ها نبود بلکه از آن رو که افراد احساس می کردند در جوّ اعتماد منافعشان بهتر تامین شده و سود بیشتری عایدشان می گردد شکل پراتیک بخود گرفت. اگر معاملات همواره در هاله ای از شک و ابهام قرار می گرفت هم بر حجم و هم بر سرعت کار تاثیر فوق العاده می گذاشت. از آن مهمتر هزینه انجام معاملات نیز بالا می رفت چرا که فرد باید زمان و هزینه ای را صرف تحقیق و بررسی کارنامه تجاری طرف مقابل خود می کرد و هم چنین دستگاههای قضائی باید بطور دائم بکار گرفته می شدند تا قراردادهای منعقد شده محترم شمرده شوند. آنچه که در مناسبات اقتصادی از آن بنام اعتماد یاد می شود با ایمان بدون خدشه و اعتقاد راسخ به یک اصل که مثلا در قلمرو مذهب یافت می شود تفاوت دارد. در اقتصاد به همین اندازه که طرفین به هم اعتماد کنند که تعهدات خود را بجا می آورند کفایت می کند.

توماس شلینگ اقتصاددان می گوید کافی است شما قصد برپا کردن یک بیزینس در یک کشور توسعه نیافته را کنید تا متوجه شوید که اعتماد و صداقت چه سرمایه بزرگی در مناسبات اقتصادی است. اعتماد سازی هسته مرکزی تاریخ کپیتالیسم بوده است.

در قرون وسطی مردم تنها به کسانی که از تیره خود آنان بودند اعتماد می کردند و بس. "آونر گریف" (Avner Grief) مورخ و اقتصاددان و استاد دانشگاه برجسته ستنفورد (Stanford University)در کتاب "درسهائی از تجارت قرون وسطی" در مورد تجار مراکشی در قرن یازدهم می گوید آنها بطور جمعی سیستمی را شکل داده بودند که اگر کسی از آن تخطی می کرد مورد مجازات جمع و تحریم معاملاتی قرار می گرفت. آنان پایه گذار یک نظام حقوقی خود- سازمانی بودند که امروز در بزرگترین بازارهای بورس جهان نیز حاکم است. کواکرها همچون تجار چینی امروز، اصل اعتماد به یکدیگر را پایه مناسبات اقتصادی خود قرار داده بودند. هم آنان در آن روز موفق بودند و هم تجار چینی امروز. در انگلیس قوانین تجارت حول محور مسئولیت شخص در خصوص انجام تعهداتش در قراردادهای فی مابین، تکامل یافت. "دانیل دفو" (Daniel Defoe) رمان نویس و روزنامه نگار انگلیسی نویسنده رمان مشهور رابینسون کرزو در قرن هجدهم نوشت: "تاجر صادق حکم یک جواهر را دارد و هر کجا که یافت شود ارزشمند است".

این کلمات دفو نشان می دهد که تجار صادق چندان زیاد نبوده و مانند جواهر کمیاب نیز بوده اند. کواکرها آن گونه به شهرت و اعتبار رسیدند، چرا که تجاری صادق و کمیاب بودند. کواکرها خلاف عرف آن روزگار عمل می کردند. آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل می نویسد: وقتی بخش بزرگی از مردم وارد خرید و فروش می شوند، با خود صداقت و وقت شناسی را به ارمغان می آورند.

نهادینه شدن اصل اعتماد در قرن نوزدهم اتفاق افتاد و این درست مصادف شد با شکوفائی کپیتالیسم. در آلمان و بریتانیا در سالهای آغازین دهه ١٨٠٠ تجار دریافتند که صداقت مترادف است با سود بیشتر. در پایان قرن نوزدهم سازمانها و انستیتوهائی بوجود آمد که بر حسن انجام معاملات نظارت می کرد. البته مهم اینست که این سازمانها از درون شرکتهای تجاری و تجار پدید آمدند و شکل گرفتند و ابدا جنبه دولتی نداشتند. به این عبارت که تجار می خواستند با سیستم "خود- سازمانی" (Self- Organized) و "خود- بازبین" (Self-regulated) مراقب باشند که افرادی نام صنف آنان را بر اثر حرکات نادرست ضایع نکنند. در وال ستریت مجموعه بانکی و مالی "جی پی مورگان" (JP Morgan) با تکیه بر اصل اعتماد کسب و کار پررونقی را بوجود آورد. در پایان قرن نوزدهم سرمایه گذاران خارجی نیز اشتیاق زیادی به سرمایه گذاری در آمریکا از خود نشان می دادند. هر کجا که شرکتی بزرگ تاسیس می شد و یکی از مدیران جی پی مورگان در آن عهده دار نقشی می شد برای سرمایه گذاران امنیت خاطر را پدید می آورد. اما در قلب تحولات بزرگی که منجر به رشد غول آسای کپیتالیسم شد این اصل نهفته بود که سرمایه داران به انباشت سرمایه بیش از سود توجه می کردند. این اصل بدون تردید پایه سرمایه داری مدرن را تشکیل می دهد.

بدین ترتیب سرمایه داران دریافتند بجای انجام یک معامله با سود بالا که در آن تقلب بکار رفته باشد انجام زنجیره ای از معاملات توام با صداقت اما با سود پائین تر نهایتا سودآورتر است. در پیش گرفتن صداقت، شهرتاشخاص و یا شرکتها را دهان به دهان منتقل می نمود و بطور تصاعدی بر حجم معاملات و سوددهی آنان افزوده می گشت. دیگر اصل اعتماد چیزی بیش از یک اصل دلخواه تلقی می شد. اعتماد یک ضرورت در مناسبات تجاری محسوب می گشت.

پیش از شکل گیری نظام کپیتالیسم، اعتماد، بیشتر جنبه شخصی و یا حداکثر گروهی داشت. شما به فرد دیگر اعتماد می کردید چون او را می شناختید. ولی با شکل گیری کپیتالیسم اعتماد بطور سیستماتیک بصورت بخشی از مناسبات اقتصادی در جامعه در آمد. شما با افرادی که هیچ گونه شناختی با آنان نداشتید وارد خرید و فروش می شدید زیرا که اعتماد، اصلی پذیرفته شده حاکم بر روابط اقتصادی شده بود. البته کپیتالیسم تنها اصل اعتماد را بصورت یک باور عمومی بر جامعه حاکم نکرد. روابط بسیاری در جامعه که پیش از آن بر اساس خون و یا دوستی و علاقه بود بقول "کارل مارکس" به یک "پیوند پولی" (Money Nexus) تبدیل گشت. با این همه این عمومی شدن اصل اعتماد حسن سیستم به شمار می رفت. بعبارت دیگر اگر این اعتماد در محدوده افرادی که شما نسبت به آنان شناخت داشتید باقی می ماند گسترش روابط اقتصادی میسر نمی شد. بقول اقتصاددان "ستیفن ناک" (Stephen Knack) در امر تجارت بخصوص در جوامع بزرگ و پیچیده آنچه که مهم است این است که دو غریبه از دو نقطه بدور از یکدیگر بتوانند با یکدیگر رابطه تجاری برقرار کنند. اعتماد در جوامع کپیتالیستی چون زمینه زندگی روزمره ما گشته است دیگر کمتر قابل رویت است.

فی المثل شما می توانید به هر مغازه ای در هر کجای آمریکا قدم بگذارید و یک سی دی که ممکن است در کشوری هزاران کیلومتر دورتر تولید شده باشد خریداری کنید با این اطمینان خاطر که حتما جنس مرغوبی بدست شما داده شده است و اگر هم آنرا به خانه آورده و بعدا متوجه شوید که سی دی خالی است و یا خط افتاده می توانید آنرا به مغازه بازگردانده و آنرا تعویض کنید و یا اصلا پول خود را پس بگیرید. ما چون به این سیستم عادت کرده ایم قابل اعتماد بودن مغازه را امری بدیهی می انگاریم ولی این امر موفقیت عظیمی است که این نظام بدست آورده است.

قطعا بنظر بعضی از شما این مسئله کمی گیج کننده بنظر می آید چون می دانیم که اقتصاد بازار آزاد علی القاعده باید خود محوری و حرص را دامن بزند و نه انصاف و اعتماد را. اما واقعیت این است که اقتصاد بازار ممکن است که به مردم آموزش اصل صداقت واعتماد را ندهد اما شرایطی را فراهم می آورد که مردم بتوانند تحت آن به یکدیگر اعتماد کرده و با هم مشغول تجارت شوند هر چند که بسیاری از همین شرایط بوجود آمده سوء استفاده کرده و بهره های کلان می برند. با این همه باز اصل موضوع اعتماد همچنان در جامعه بر جای خود برقرار می ماند.

فوایدی که از وجود اعتماد عمومی و همکاری نصیب جامعه می شود غیرقابل گفتگوست. اما همین امر باعث می گردد که گروهی از شرایط بوجود آمده سوء استفاده کرده و سود های نجومی نصیب خود کنند. اگر اعتماد یکی از بهترین فرآورده های اقتصاد آزاد باشد، فساد قطعا مخرب ترین آنان خواهد بود. طی قرون گذشته سیستم اقتصاد بازار مکانیزم ها و موسساتی را پدید آورده و به توسعه آنان همت گماشت که چون ناظری بر رفتار افراد و شرکتها عمل می کردند و بدین ترتیب محدوده فساد را کنترل و از اشاعه آن جلوگیری می نمودند. حسابداران خبره، آژانس های رتبه بندی شرکتها که به سلامت کار در موسسات بزرگ نمره می دهند، آنالیست های شخص ثالث مستقل از خریدار و فروشنده و بانکهای سرمایه گذاری در وال ستریت این نقش را بر عهده گرفتند. اساس تفکر هم همان بود که پیش تر گفته شد اینکه صداقت باعث می گردد که کسب و کار توسعه یافته و سود بیشتری عاید گردد.

اما زمانی که فساد گسترده تاروپود این سازمان ها را در بر گرفت وقایع تاسف بار بازار بورس در آخرین سالهای دهه ۹٠ و ابتدای ٢٠٠٠ پدید آمد. کپیتالیسم زمانی به بهترین وجه عمل می کند که مردم در مناسبات اقتصادی خود دریابند که به نفع آنان است که سود آنی را فدای منافع دراز مدت آتی کنند اما در وقایع حباب بازار بورس و سهام شرکت های تکنولژی اطلاعات (IT)، مدیران شرکتهای بزرگ دریافته بودند که آن افزایش قیمتها پایه واقعی نداشته و چون خود در تقلبات شرکتها دست داشتند می دانستند که آینده ای وجود ندارد که بخاطر آن رفتاری صادقانه از خود بروز دهند. حال اگر به دلایلی اکثریت افراد یک جامعه در خود همین احساس را داشته باشند و فرهنگ غالب این باشد که معلوم نیست در پس امروز فردائی باشد و اصولا روابط دراز مدت معنای خود را از دست داده باشد، آنوقت مناسبات اقتصادی و به تبع آن اجتماعی چه شکلی به خود خواهد گرفت؟

بخش های عمده این مقاله از کتاب تحقیقی "خرد جمع" (The Wisdom of Crowds) نوشته "جیمز سوروویکی(James Surowiecki) اقتباس گردیده است.

 

منبع خبر: شهیر شهیدثالث

 

نظرات 1 + ارسال نظر
fatemehsheikholeslami پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 04:48 ق.ظ

سلام تا زمانی‌ که پول وجود داشته باشد مشتریان محلی رفتار صحیح پیش گرفته و به آنچه به آنها گفته شده عمل میکنند و کشورهای دیگر چشم و گوششان را بسته و مسائل را نادیده میگیرند نه برف و باران و نه ظلمات شب نمی‌تواند نیروهای سپاه قدس را از انجام وظائف محلوله شان باز دارد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد