هر دقیقه چشم به راهت مینشینم.
تا کی میتونی به پای من بنشینی؟
تا قیامت.
پس دیدار به قیامت!
آنا خودش را عقب میکشد و دستهای عرقآلودش از میان دستهایم سر میخورد.
داستان نان و عشق در سایت نبشت: http://nebesht.com/naan-wa-eshgh-f-massoudi/
قصد من از اولین روز راه اندازی این وبلاگ درج یادداشت های اقتصادی بود و تا به امروز نیز به آن پای بند بوده ام. اما این پست را بعد از این که یک داستان کوتاه به نام
را در سایت نبشت منتشر کردم برای آشنایی خوانندگان این جا می گذارم.
امیدوارم که بپسندید.