اندر فضایل هدفمندسازی یارانه ها و کرامات شیوخ لیبرال مسلک

چون که بی تمییزیان مان رهبرند    صاحب خر را به جای خر برند

داستان بالا که با احتمال آشنایی شما با کل ماجرا به اشاره ای از آن درگذشتیم حکایت برخی اقتصاد خوانده های ما است در ارتباط با طرح هدفمندسازی یارانه ها . اگر عده ای از اقتصاد خوانده های ما پیش از اجرای طرح هدفمند سازی یارانه ها آن را گرته برداری از روی نسخه های معجزه گر صندوق بین المللی پول می دانستند و از تحول عظیمی که اجرای این طرح در صورت اجرا به دنبال خواهد داشت سخن میگفتند می شد آنها را عدهای ساده لوح و زود باور یا دست کم بی اطلاع برشمرد که از روی نادانی زمینه تئوریک غارت ملت را فراهم میکنند. گرچه اظهار نظر از بی خبری و اشتباه چیزی از تعهد گوینده نمی کاهد! اما آن چه شک برانگیز است تجری در باره اجرای این قانون پس از پیامدهای تلخ و ناگوار آن برای ملت است.  باز هم به گفته مولوی:

کرد مردی از سخندانی سؤال               حق و باطل چیست ای نیکو خصال

گوش را بگرفت و گفت: این باطل است    چشم حق است و یقینش حاصل است

ولی برای شیوخ ما گویی حق فقط آن چیزی است که ایشان میاندیشند و در افکارشان وجود دارد. اگر آن سخندان گوش خود را بر نقل قول های نا به جا می بندد کاری بس خردمندانه است اما آن که چشم خود را بر واقعیت می بندد بی شک از بی خردی است. 


شوربختانه و همان گونه که پیش بینی می شد در حالی که هنوز چند ماهی از اجرای این قانون نگذشته است که پیامدهای آن چنان گریبان ملک و ملت را گرفته که فغان از عالم و عامی درآورده است. پیامدهایی چون کاهش نرخ رشد اقتصادی و تولید ملی، ورشکستگی صنایع، افزایش لگام گسیخته تورم و بیکاری و تعطیلی کارخانه ها، کاهش دسترسی مردم به نیازهای مادی و فرهنگی و سلامتی مانند دسترسی به گاز، برق، بنزین مرغوب، خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبتهای بهداشتی و آموزشی. ولی آن دسته از پیروان اقتصاد بازار و سر سپردگان سپردن اقتصاد به ساز و کار بازار که هم چنان بر همان عقاید خود پای میفشرند اگر نگوییم از روی سر سپردگی به سرمایه داری جهانی است لابد از روی عناد و لجاج با واقعیت هایی است که در برابر چشمان شان رژه می روند. متاسفانه این چشم بستن بر روی واقعیت نه به مانند کبکی است که سر خود را زیر برف فرو می کند که او با این عمل خود فقط به خود بد می کند. بلکه  عمل این دانشمندان واقع گریز به یک ملت ضربه می زند.

اخیرا و پس از نخستین تکانه هایی که در اثر اجرای قانون هدفمند سازی یارانه ها رخ داده است همان اقتصاد خوانده های وطنی طرفدار اقتصاد بازار برای گریز از این دستاوردها آن را به مجریان طرح نسبت داده و دلیل می آورند که گرچه نفس اجرای طرح درست و بایسته است اما اجرای آن نا شایسته است و نبایستی به دست این مجریان سپرده می شد. البته کسی نیست از این آقایان بپرسد که این طرح در کجای دنیا توانسته است دستاوردهای مثبت و سازنده ای برا ی اقتصاد آن کشور و جامعه ایجاد کند! آیا مگر این دنباله همان طرحی نیست که در دوران سازندگی نیز قرار بود به اجرا درآید اما به سبب پیامدهای دردناک آن با توجه به اندکی هم و غم کشور داری و میهن پرستی مجریان به آرامی به زیر فرش سرانده شد و این بار این طرح بیات و موریانه خورده با جلدی تازه بار دیگر از صندوقچه صندوق بین المللی پول بیرون آورده شد و این نسخه ای که کور میکند اما شفا نمی دهد دوباره به خورد  ملت داده شده است. آن ها که اعتقاد دارند مو لای درز این طرح نمی رود و اگر به جای این مجری نامحرم مجری فکل و کراواتی با ادبیات دیگری به میدان می آمد اجرای طرح دستاوردهای مشعشعانه ای برای ملت به بار می آورد؟ این آقایان مدعی یک بار به این پرسش پاسخ دهند که با وجود همه تفاوت هایی که میان پینوشه شیلی، مبارک مصری، یلتسین روسی و یک دوجین روسای کشورهایی چون سیرالئون، مغولستان، موزامبیک، سنگال، غنا، برزیل، زیمبابوه، مکزیک، مجارستان،کنیا، بولیوی، فیلیپین و ... که طرح های مشابه هدفمندسازی یارانه ها را در دهه های 1190 و 2000 اجرا کرده اند چه نتیجه ای به دست آورده اند تا گره ای از کار آن ها بگشاید؟ آیا به جز گرانی، گسترش فقر و فساد، نابودی پول ملی و تولید ملی، گرسنگی و بیماری و در یک کلام  هموارکردن راه برای امپراتوری های مالی و پولی کشور های سرمایه داری پیشرفته دستاورد دیگری داشته اند؟

در اروپا چه می گذرد؟

شورش ها و اعتراض ها و اعتصاب های گسترده در پرتقال، یونان، فرانسه، ایتالیا، آلمان، انگلیس و ایرلند که ناشی از افت رشد اقتصادی و بحران گسترده مالی است که دامن همه کشورهای سرمایه داری از آمریکا تا آلمان در قلب اروپا را فرا گرفته است نتیجه چیست؟ این بار دیگر نه از دست های نامریی آدام اسمیت کاری بر می آید نه از  ییلاق نشینان داووس که چشم بر دست هایک و میزس دارند. افزایش هرینه بهداشت و آموزش، مسکن و تحصیل، در کنار گسترش بیکاری، تورم و فقر نتیجه ای نخواهد داشت جز شورش، اعتراض و بحران اجتماعی!

البته مدافعان سینه چاک اقتصاد آزاد لابد مشکلات اقتصادی اروپا و آمریکا را از جنس دیگری می دانند. ما هم می پذیریم که اقتصاد این کشورها در سیکل دیگری سیر می کند اما آن چه در ماهیت امر تفاوتی ندارد ماهیت اقتصاد آزاد یا بازار گرا است که مبتنی بر غارت ثروت های عمومی و ملی توسط  دسته های سرمایه دار مالی، پولی و نظامی است. همه راه ها به مجتمعهای نظامی_ مالی و پولی ختم می شود  که بروکراسی غارت عمومی را رهبری و ساماندهی میکنند.

به قول شاعر: مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه