لیبی، گام برداشتن در تاریکی

قصد داشتم در باره موضوعی که وعده آن را داده بودم مطلبی بنویسم. ولی شدت خونریزی و تحولات دردناک لیبی مرا بر آن داشت که توضیحی هر چند کوتاه در باره لیبی و مسایل آن بنویسم که در ادامه می خوانید. 

مرزهای صاف و بدون اعوجاج کشورهای افریقایی همچون لیبی، مراکش، تونس و مصر و غیره یکی از نشانههای استعمار زدگی این کشورها است. لیبی که در گذشته مرکز تجاری یونانیها و فینیقیها بود همواره مورد طمع دولت های قوی  بوده است. این سرزمین در سال های دور زیر اشغال امپراطوری روم و بیزانس قرار داشت و بعدها هم چون سایر کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا به اشغال عثمانی در آمد و سال ها توسط والیئی که از سوی خلیفه به آن ولایت گماشته می شد کنترل می گردید. پس از قیام محمد علی در مصر و لشگرکشی غلامان از مصر به سایر مستملکات عثمانی این امپراتوری رو به ضعف نهاد و سرزمین های زیر کنترل آن امپراتوری فرتوت که از شرق و جنوب اروپا تا مرزهای ایران گسترده بود در میان رقبای استعماری آن دوره مانند بریتانیا، روسیه، اتریش، پروس و فرانسه و ایتالیا دست به دست گشت. لیبی کنونی که در آن دوره سرزمینی خشک و بی حاصل بود و هنوز در آن نفتی کشف نشده بود به عنوان سرپلی برای زیر فشار گذاشتن بریتانیا که در تونس خیمه زده بود از سوی ایتالیا مورد حمله قرار گرفت. اما قبیله هایی که در تریپولی می زیستند دلیرانه در برابر حمله ناوهای ایتالیایی ایستادگی کردند به طوری که پس از سه ماه از یورش نیروی دریایی ایتالیا این کشور نتوانسته بود موفق به استقرار در خشکی بشود. امپراتوری عثمانی که تا پیش از این به علت زد و بندهای میان استعمارگران و هم چنین چنگ و دندان نشان دادن آن هابه یک دیگر توانسته بود سر پا بماند در این زمان به علت ترس روسیه و آلمان از قدرت گیری بریتانیا دست ایتالیا را جهت اشغال لیبی کنونی که در آن زمان بخشی از اتحاد سه گانه تریپولی، سرت و فزان بود باز گذاشت تا این که سرزمین لیبی سرانجام در سال 1912 به اشغال ایتالیا در آمد. در جنگ دوم جهانی و شکست قدرت های استعماری ایتالیا و بریتانیا کشورهای شمال آفریقا همراه لبنان، سوریه و عراق اعلام استقلال کردند. لیبی که به ایتالیایی به سرزمین های شمال آفریقا در کرانه مدیترانه 


اطلاق می شد در سال 1934 از اتحادیه سه گانه جدا شد و در سال 1951 به رهبری ملک محمد ادریس سنوسی به استقلال رسید. ولی این دولت مانند سایر رژیم های پوشالی این کشورها  به زودی سرنگون شد. ارتش های نوینی که در این کشورها مانند عراق، سوریه، مصر و لیبی و تونس ایجاد شده بودند با کودتاهای نظامی یکی پس از دیگری حکومت های شاهی پوشالی را سرنگون کرده و با رنگی از ملی گرایی عربی و گرایش سوسیالیستی در اقتصاد و دشمنی با استعمارگران و در راس آن ها ایالات متحده آمریکا ظهور کردند. پیشتاز اینان عبدالناصر از گروه افسران جوان مصر بود که پس از برکناری حکومت مصر به قدرت رسید و علیرغم شکست در جنگ با اسرائیل شهرت و محبوبیت او نه تنها از مرزهای کشورهای عربی بلکه در منطقه خاورمیانه عربی گذشت و طرفداران فراوانی در این کشورها یافت. در لیبی نیز قذافی در سال 1969 با انجام کودتایی سفید به همراه افسران دیگر که خود را به تبعیت از افسران آزاد مصر افسران آزاد خوانده بودند، به سلطنت پادشاه لیبی "ادریس السنوسی " پایان داده خود قدرت را در کشور به‏دست گرفت.

سرزمین و حکومت لیبی پس از کودتا

سرزمین لیبی سرزمینی خشک است که بیش از 90 درصد آن را صحرا تشکیل می دهد. شهرها و روستاهای این کشور بسیار دور از هم قرار دارند. دارای جمعیتی بسیار اندک - کم تر از 7 میلیون نفر است که در سرزمینی به گستره بیش از یک میلیون 700 کیلومتر مربع پراکنده هستند. خشکی سرزمین و کم آبی آن به علاوه هجوم همیشگی استعمارگران باعث شده که فرهنگ و سنت یک ملت در میان مردم لیبی تا کنون شکل نگرفته باشد و مردم لیبی پیش از آن که خود را عضوی از یک ملت بدانند خود را عضوی از یک قبیله به شمار آورند. معمر قذافی با تاسی از عبدالناصر در مصر و افسران جوان حاکم بر عراق روش اقتصادی شبه سوسیالیستی را برای اداره کشورش در پیش گرفت و نام جماهیری سوسیالیستی را که بعدها پسوند اسلامی یافت را برای لیبی برگزید. وی به همراه کشورهای مصر، الجزایر، سوریه و ساف جبهه پایداری را در برابر اسرائیل تاسیس کردند. با اکتشاف نفت در لیبی و گسترش اقتصاد دولتی که توسط شخص معمر قذافی به عنوان رهبر لیبی اداره و کنترل میشد درآمد نفتی بیش از 90 درصد از اقتصاد این کشور را از آن خود کرد. با توجه به گستردگی و دوری شهرها و آبادی های لیبی از یک دیگر دولت قذافی تلاش فراوانی برای نزدیک کردن آن ها به یکدیگر از طریق راهسازی و تاسیس فرودگاه کرد. دولت زیر ساخت های توسعه و آبادانی اقتصادی و سیاسی کشور را با گسترش آموزش و پرورش و بهداشت و همچنین رونق دهی به کشاورزی و دامپروری با استفاده از درآمدهای نفتی تاسیس کرد تا این کشور را در تولید محصولات کشاورزی بی نیاز کرده و اشتغالزایی در بخش کشاورزی و دامپروری را بالا ببرد. گام های قذافی تا زمانی که شوروی بر سر پا بود آثار مثبت مهمی برای زندگی مردم لیبی بر جای گذاشت.اما وی هیچ گاه نه تنها در جهت تقویت و گسترش جامعه مدنی و ایجاد دولت، ملت تلاش نکرد بلکه سوار بر عقب ماندگی ملیتی لیبی که متشل از قبیله های جدا مانده بود دیکتاتوری فردی خود را گسترش داد. پس از فروپاشی شوروی و چنگ و دندان نشان دادن آمریکا برای لیبی که قذافی را یکی از دشمنان اسرائیل و در نتیجه آمریکا می دانست اقتصاد این کشور در اثر تحریم های آمریکا و اروپا سیر قهقهرایی را پیمود. فشارهای آمریکا و غرب به لیبی به بهانه تولید سلاح های کشتار جمعی و حمایت از تروریسم از یک سو و نبود مدنیت پیشرفته در کشور، اقتصاد لیبی را در چنگال الیگارشی مالی- نظامی حاکم متمرکز کرد. که نتیجه آن فساد اقتصادی، بیکاری، تورم و افزایش فقر بود. علیرغم ده ها طرح ساختمان سازی و کشاورزی و راه سازی بیکاری در این کشور به بیش از ده درصد و تورم که تا سال های دهه 1990 منفی بود به 10 و 4 دهم درصد در سال 2008 رسید.

دو رویی لیبرالیسم غرب در رابطه با لیبی

پس از سالها تبلیغات سنگین غرب علیه لیبی در سال 2003 قذافی از در آشتی با غرب در آمد. او تعهد کرد که از ساختن سلاح کشتار  جمعی دست کشیده و با پرداخت غرامت با جان باختگان حادثه لاکر بی وجدان بشر دوستان آمریکایی و اروپایی را آرام کرد. از این سال به بعد غرب همه اتهام هایی را که علیه معمر قذافی به کار می برد به کناری گذاشت. شرکت های ریز و درشت نفتی از ایتالیا و فرانسه گرفته تا آمریکا و سوئد برای سرمایه گذاری و شراکت در پروژه های نفتی و عمرانی این دیکتاتور مهربان به صف شدند. شرکت هایی که در دومین مزایده برای افزایش تولید نفت لیبی به حدود 3 میلیون بشکه شرکت کردند بیش از 30 میلیارد دلار در این کشور سرمایه گذاری انجام داده اند. همچنین ده ها شرکت از اروپا و آسیا در زمینه ساخت و سازهای بلند پروازانه لیبی در زمینه تولید مسکن شرکت کرده اند. قذافی با به دست آوردن دل دولت های غربی دست به ساخت یک منطقه آزاد انرژی با صرف هزینه 5 میلیارد دلار در شمال این کشور زده است که همین موضوع موجب عدم تعادل در اقتصاد این کشور ثروتمند شمال افریقا شده است. افزایش بهای محصولات ساختمانی در کنار افزایش تقاضا باعث شد این کشور در سال گذشته نزدیک به 90 درصد این تقاضاها را از وارد کند در نتیجه دولت لیبی در سال های گذشته ناچار شد به علت کمبود مصالح و بودجه در برنامه های خود تجدید نظر کند.

هم اکنون اوضاع سیاسی و اقتصادی در این کشور مبهم و پیچیده شده است. مردم بخش های شرقی این کشور را از زیر سلطه قذافی خارج کرده اند. اما مشخص نیست رهبر آنان چه کسانی هستند و چه در سر می پرورانند. مردم تریپولی در زیر شدیدترین و وحشیانه ترین فشارها به سر می برند. دولت قذافی از درون دچار فروپاشی شده است اما وی که در سال های دهه هفتاد با استعفا از همه ی سمت های اجرایی خود را رهبر همیشگی لیبی می داند حاضر به هیچ سازشی با مردمی که در اثر فساد، بیکاری و بی حقی به جان آمده اند نیست و سعی دارد با نشان دادن مشت آهنین مردم را منکوب کند. مستبد اعظم لیبی از آن جایی که برای دولت های غربی ارزشی قایل نیست و چندان زیر سلطه و کنترل آنان قرار ندارد در نتیجه چون حاکمان مصر و تونس جایی برای فرار نیز ندارد و بنا به  مثل معروف « دیگی که برای من نجوشد سر سگ در آن بجوشد» کمر به نابودی کشور لیبی و کشتار مردم بسته است. از سوی دیگر با توجه به موقعیت جغرافیایی لیبی و نزدیکی آن به ایتالیا، و همچنین تحولات سیاسی تونس که در کوتاه مدت تهدیدی برای منافع استعماری ایتالیا به شمار می آید احتمال جدایی شرق لیبی از کل این کشور توسط تشویق و مداخله کشورهای اروپایی وجود دارد. همین موضوع می تواند آغازی بر پیدایش یک کانون بحران جدید در شمال آفریقا باشد. بحرانی که می تواند دامنه آن منطقه را سال ها در آتش خود بسوزاند.