از مدیترانه تا خلیج فارس،طغیان علیه بی حقی عمومی

بی گمان جریان اعتراضی کنونی مردم خاورمیانه و شمال افریقا در یکی دو سال گذشته ادامه طبیعی جنبشی است که از نخستین سال های سده بیستم آغازیده است و مردم آن پس از سالها دست به دست شدن میان استعمارگران و امپریالیست ها و دیکتاتورهای ریز و درشت و رنگارنگ و له شدن در میان دو سنگ آسیاب فساد و فقر و استبداد، فریاد دمکراسی خواهی سر داده اند و در این منطقه بلا کشیده فریاد می زنند: آخر ما هم مردمانیم!

فقر و فساد نتیجه طبیعی استبداد و بی قانونی است اما اینک آن چه که مردم را می آزارد همان درد کهنه بی حقی عمومی است که دیکتاتورهای بومی در هر منطقه به آن رنگی از مذهب و نژاد و ملیتی زده و هر یک به فراخور برای ایجاد یک جامعه همبسته اصیل یک «یک سر و دو گوش» یا هیولایی فضایی و غولی در غاری تاریک آفریده اند که در کمین ناموس و دین و مذهب و ملیت جامعه اصیل  آن ها است و اگر آن مستبد اعظم و دیکتاتور دلقک با فره ایزدی در پیرامونش و با قدرتی آسمانی نباشد کشور در چشم بر هم زدنی از هم می پاشد و دین و ایمان و خدا و پیامبر مردم در طرفه العینی دود شده و استقلال ملت از کف میرود. تا آن جا که دلقکی چون مبارک در کشوری چون مصر که به قولی ملت آن با ساختن اهرام سه گانه در هزاران سال پیش مهر ابدی خود را بر تمدن و دانش بشری زده اند و سده ها است در کناره رود نیل به حیات پر برکت خود ادامه می دهد ادعا می کند در نبود من مصر بر باد می رود. 


شاید این گفته و قیاس میان جنبش دمکراسی خواهی اخیر مردم مصر، تونس و لیبی با انقلاب بهمن 57 ایران چندان بی مورد نباشد اگر که سکون و ثبات جامعه دوران شاهی ایران را با جامعه های یاد شده بالا  چند ماه پیش در نظر بگیریم. در همهی این جامعه ها با ملتی ساکن و به ظاهر همبسته رو به رو هستیم که  با تکیه بر گذشته ای پر افتخار و تمدن ساز پیرامون فردی با فره ایزدی حلقه زده و آماده هر گونه فداکاری هستند. اما هر دو جامعه بی شباهت به فیلم دهکده اثرشیامالان نیستند. جامعهای ترس خورده از موجوداتی اهریمنی ( اسمش را نبر) که هر لحظه در کمین هستند تا کشور و جامعه با ثبات آن ها را در هم بریزند. اما چنین جامعه هایی از همان ابتدا بذر تضاد و تناقضی را با خود حمل می کنند که در نهایت به فروپاشی دیکتاتوری آنها میانجامد. در چنین جامعه هایی که نوعا توسط سرمایه داری لگام گسیخته اداره میشوند ساز و کاری سرمایه دارانه  برای رشد سرمایهداری بایستی وجود داشته باشد. موش کور سرمایهداری بی توجه به آن چه در رو و ظاهر می گذرد همواره در حال نقب زدن است. در انقلاب بهمن 57 ایران علیرغم چیرگی دیدگاه های چپ گرایانه سنتی برابری طلبانه و ضد امپریالیستی جریانی پرقدرت از همان آغاز تلاش داشت چرخ های ارابه انقلاب را به جاده سرمایه داری براند. رشد سرمایهداری در این کشور علیرغم جنگ و تحریم های گسترده اقتصادی غرب بسیار سریعتر و گستردهتر از زمان شاه اتفاق افتاد. سیستم کوپنی کردن کالاهای ضروری که به تدریج به تمام کالاها گسترش یافت ناخواسته باعث گسترش سیستم سرمایهداری در دورترین و عقب افتاده ترین نقاط ایران شد. اگر تا پیش از آن تولید و توزیع کالا توسط گروه هایی از بازرگانان و تولید کنندگان جدا از هم انجام می شد با کوپنی شدن و حواله ای شدن اقتصاد همه چیز از پیچ و مهره مورد نیاز یک کارخانه عظیم در مرکز تا کود شیمایی برای زمین کشاورزی در سیستان و بلوچستان یا لرستان تحت سیستم قیمت گذاری و توزیع متمرکز قرار گرفت. هنگامی که به تدریج سیستم اقتصادی چپ گرایانه در کشور در برابر هجوم سرمایه داری تحت عنوان های گوناگون عقب نشینی کرد این قدرت گسترده اقتصادی و سیاسی متمرکز دولت بود که سایه خود را بر کل اقتصاد کشور گستراند. اگر چه هنوز عمده اقتصاد در دست دولت بود ولی سیستم سیستم سرمایه داری بود. این سیستم برای باز تولید خود نیاز به نیروی کار ماهر و تحصیل کرده داشت. پس بایستی دبیرستان و دانشگاه ها گسترش می یافت. بازار بایستی یک پارچه و دارای حساب و کتابی باشد تا دولت بتواند از آن مالیات دریافت کند. پس سیستم اداری منسجمی در سراسر کشور به کار آمد. برای مبادلات مالی داخلی و خارجی نیاز به سیستم بانکی و ارتباطی پیشرفته بود که این یک باعث گسترش زیر ساخت های ارتباطی اعم از الکترونیک و جاده ای می شد. در نتیجه سراسر کشور به ید واحدی تبدیل شد که خبر هر اتفاقی در هر نقطه آن به سرعت در سراسر کشور تاثیر خود را به جای می گذاشت. گسترش دیوانسالاری و ارتباطات منجر به گسترش مشاغل خدماتی و در نتیجه گسترش شهر نشینی می گردد. همه جامعه های کنونی خاورمیانه و شمال افریقا علیرغم تفاوت های ظاهری همین موضوع و سیر پیدایش و تکوین طبقه متوسط دیده می شود. در این میان خواسته های  طبقه متوسط به شدت ملموس و برآوردن نیازهای سیاسی و اقتصادی این طبقه محسوس است. ارتباطات و مبادلات اقتصادی باعث گسترش مبادلات سیاسی و فرهنگی شده، و هنگامی که با فقر و نداری عجین می شود بر خلاف لوسیوس هانت[1] دهکده شیامالان جوان که به نیروی عشق قصد خارج شدن از دهکده را میکند البو عزیزی[2] پیدا می شود که با آتش زدن خود آتش در خرمن خودکامان و دزدان غارتگر خلق می اندازد. آن گاه است که پرده ها فرو میافتد. حبابی که روی شهر گذاشته شده است ترک میخورد. هوای تازه ای که وارد دهلیزهای کاخ باستانی می گردد برج و باروی دروغین مستبد اعظم را از هم می پاشاند.

اما سویه بدبینانهی دیگر ماجرا این است که در عصر جهانی سازی سرمایه داری، یا بهتر بگویم مالی سازی همه امور، جریان سرمایه نیاز به فضاهای تازهتری دارد. گرچه موضوع کمبود منابع غذایی، آب و سوخت یکی از مشکل های بسیار بزرگ بر سر راه بشریت است اما به همین دلیل که موضوعی به این اهمیت هرگز در نشست های سران دولت ها و شرکت های فراملی مورد بحث قرار نمیگیرد نشان دهنده این است که شرکت های فراملی تا زمانی که این موضوع برای شان آب و نانی نداشته باشد به آن اهمیتی نمی دهند. الیگارشی های نظامی، تجاری، مالی حاکم در این کشورها توانایی خود را در جذب سرمایه به تدریج از دست داده و به ناچار بایستی تغییراتی در چیدمان نظام های موجود داده شود. البته نه این که دایی جان ناپلئون گونه بخواهیم گردباد تغییرات جاری را به دست هایی نامریی امپریالیسم و استعمار نسبت بدهیم اما همان دست نامریی بازار به گونه ای گلوی توده مردم این کشورها را فشار می دهد که افرادی به جان آمده از تحقیر، ستم اقتصادی و فقر و گرسنگی پیه قل و زنجیر و داغ و درفش را به تن مالیده در برابر گلوله های آتشین قد علم می کنند  و تومار مستبدهای اعظم را در هم می پیچند.

نگاهی به اقتصاد این کشورها نشان می دهد که همگی آن ها علیرغم شعارهایی که سر می دهند  از یک مدل اقتصادی واحد پیروی می کنند و آن افراطیترین شیوه های سرمایه داری عنان گسیختهای است که نتیجه آن بهره کشی تا سرحد مرگ توده مردم در عین بی حقی و به سجده واداشتن آنان در برابر تابویی است که به ضرب و زور تبلیغات شبانه روزی به خورد مردم داده اند.

استبداد و ستمی که به این گونه جامعه ها تحمیل می شود نه تنها اقتصاد آن ها را نابود می کند بلکه پایه های فرهنگ و تمدن این جامعه ها را سست می کند. میراث این حاکمان جفا کار نه تنها فقر بلکه ملکی است خراب و زارکه میراث داران آن باندهای قدرت و ثروتی هستند که از همان آبشخور سیراب شدهاند.

اما چرا با وجود ستمی که به این ملت ها می شود، و علیرغم برخوردهای شدیدی که در برابر کوچک ترین خواسته این مردم از سوی حاکمان می شود، مبارزه آن ها این چنین مسالمت جویانه و آگاهانه بدون خشونت است! چرا مردمان به پاخاسته این کشورها هیچ یک خواهان سرنگونی حکومت های شان نیستند؟

این ها پرسش هایی است که تلاش خواهد شد در نوشتار بعدی برای آن ها پاسخی بیابیم.

 



[1] یکی از قهرمان های فیلم دهکده

[2] جوان تحصیل کرده سبزی فروش که در آتش فقر و تحقیر ماموران حکومتی در بوسیدی تونس سوخت.