توضیح: این یادداشت در تاریخ 22 تیر در شرق منتشر شده است.
بی شک یکی ازمهم ترین نگرانیهای آمریکا از آغاز سده بیستم به این سو حفظ برتری این کشور بر جهان از طریق صدور سرمایه و کنترل جریان انرژی است. سیاستهای پیچیده با بازیگران بسیار در خاورمیانه برای انزوای ایران، لشگرکشی به عراق و اشغال این کشور، اشغال لیبی و جنگ سوریه، خرابکاری در پروژه خط لوله صلح و احداث خط لولههایی که ایران را دور میزنند و در نهایت اعمال تحریمهای فلج کننده و ظالمانه این کشور علیه ایران پرده هایی از سناریویی هستند تا ضمن انزوای ایران در منطقه آن را از عرصه نفت خاورمیانه خارج کند. پیشروی دائمی ناتو به سوی روسیه و کارشکنی در روابط این کشور با اروپا و جنگ کریمه و اکرایین برای کنترل روسیه، حمایت و موازنه میان نیروهای اخوان المسلمین و وهابیها در خاورمیانه، خلق القاعده، داعش، طالبان و اشغال افغانستان، حمایت بی چون و چرا از اسراییل و در نهایت طرح خاورمیانه جدید صفحههایی از این دفتر هستند که به قصد حفظ سطه آمریکا بر جریان انرژی نوشته میشود.
آمریکا بدون اروپا
سیاست های اقتصادی آمریکا پس از پایان جنگ سرد تقریبا بر محورهای رابطه با اتحادیه اروپا، فراپاسیفیک، روسیه و چین و خاورمیانه جدید قرار گرفته است که دردوران اوباما قرارداد فراآتلانتیک نیز به آن افزوده شد. این سیاست ها که برپایه نظریه ثبات هژمونیک آمریکا پی ریزی شده اند بازسازی و یا تثبیت سروری آمریکا بر اقتصاد جهان را هدف گرفته اند. ایالات متحده در ارتباط با اتحادیه اروپا تلاش تلاش داشته با ایجاد یک محور با سه کشور اصلی غرب یعنی آلمان، فرانسه و انگلیس ضمن خلاصی از هزینه های هنگفت پیمان ناتو سیاستهای اقتصادی خود را به پیش برد. هم اینک حدود 70 درصد از تمام مراودات مالی و سهام کشورهای اروپایی توسط دلار انجام شده، و مجموع مراودات بازرگانی اتحادیه اروپا و آمریکا به حدود 1500 میلیارد دلار یعنی 34 درصد حجم صادرات و واردات آن دو میرسد. بیشترین سرمایهگذاریهای سیستماتیک و سازمان یافته آمریکا (بعضاً تا حدود 15 درصد از درآمد ناخالص داخلی این کشورها) در کشورهای سوئد، فنلاند، دانمارک، ایسلند، بریتانیا، فرانسه و آلمان (24 درصد از سرمایهگذاری خارجی و بیشترین میزان سرمایهگذاری خارجی) انجام می شود. قرارداد فراآتلانتیک نیز فرصتهای فراوانی را در همگرایی کشورهای این حوزه و به سود آمریکا ایجاد کرد. اما روی کار آمدن ترامپ با شعار "اول آمریکا" به شدت روابط اقتصادهای جهانی را تهدید کرد. خروج ترامپ از فراپاسیفیک، حمله به نشست گروه 7، خروج این کشور از برجام و دیدار ترامپ با رهبر کره شمالی، اقدام هایی هستند که در یک راستا و آن هم اجرای شعار "اول آمریکا" بایستی ارزیابی شوند.
واقعیتهای اقتصادی جهانی نشان میدهد که طلیعه های جهان چند قطبی به جای جهان تک قطبی در افق در حال دمیدن است. قدرتهای نوظهور منطقهای و فرامنطقهای اتحادیه اروپا، بریکس و چین علیرغم همگرایی با یکدیگر درنهایت اریکه دلار را نشانه رفتهاند. اما همه این کشورها برای ادامه رشد و توسعه صنعتی بهشدت نیازمند جریان آزاد انرژی و سرمایه هستند. اکنون چین با دارا بودن بیش از 1/1 تریلیون دلار اوراق قرضه آمریکا بزرگترین دارنده اوراق قرضه آمریکا و همچنان یکی از بهترین بازارها برای سرمایهگذاری خارجی بهویژه سرمایهگذاران آمریکاست. روسیه، هند، برزیل از دیگر کشورهای بریکس نیز جذابیت خود رابرای سرمایهگذاری حفظ کرده اند. درزمینه انرژی حدود 30 درصد از انرژی اروپا توسط روسیه تأمین میشود و ادامه رشد اقتصادی جهان بهشدت وابسته به نفت اوپک است. دولت امریکا تلاش می کند همچنان بر این جریان عظیم سرمایه و انرژی تسلط داشته باشد. بهزعم ترامپ اجرای طرح خاورمیانه بزرگ که در دوران بوش پسر در سال 2000 رونمایی شد میتواند سروری امپراتوری آمریکا را بر جهان تا سالها تثبیت کند. برای اجرای این طرح همانقدر که آمریکا به سهم خواهیهای قدرت های منطقهای مانند عربستان، مصر، اسراییل و ترکیه توجه دارد، ناچار است ایران و جریانهای مخالف این بهاصطلاح معامله قرن را از سر راه برداشته یا آنها را با خود همراه کند. اروپا و دمکراتهای آمریکا امیدوار بودند با امضای برجام بتوانند از طریق سرمایهگذاری و به راه آوردن اقتصاد ایران و هضم آن در اقتصاد جهانی با جلب طبقه جدید سرمایهداران ایرانی که در سالهای اخیر با اجرای مستمر سیاستهای آزادسازی اقتصادی به سرمایههای هنگفت و قدرت فراوانی در کشور رسیدهاند، این مانع را از سر راه بردارند. سیاستمداران و اقتصاددانان آمریکایی گمان دارند دولت ایران با اجرای سیاستهای اقتصاد بازارگرا در سالهای پس از جنگ تحمیلی کنترل خود را بر اقتصاد از دست داده و برای مقاومت در برابر فشارهای اقتصادی آمریکا اهرم های چندانی در اختیار ندارد. رویارویی دولت با ابر چالشهای بیکاری، فقر، مدیریت ناکارا، محیطزیست و بحران تولید در سالهای اخیر نهتنها کاهش نیافته بلکه با بیاعتنایی دولت این ابرچالشها بنیادهای اقتصادی ایران را تهدید میکنند. در هم تنیدگی اقتصاد جهانی و جدا افتادگی اقتصاد ایران در عین وابستگیهای بسیار به اقتصاد جهانی پارادوکس دردناکی را در برابر اقتصاد ایران قرار داده است که دولت ترامپ را به طمع انداخته تا کار را با ایران یکسره کند. دولت در دولت، خرابکاری های دولت در سایه و ضعف سکانداری تیم اقتصادی دولت مستقر درحالی که می توانست از فرصت امضای برجام فضای مناسبی برای تنفس اقتصاد ایران فراهم کند آن را به ضد خود تبدیل کرده و آینده مبهمی را در برابر ایران قرار داده است.
http://www.sharghdaily.ir/fa/main/detail/191214/%D8%A8%D8%B1%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%8C-%D9%85%D8%A7-%D9%88-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7
10 تیر 1397