جهانی شدن، جهانی سازی
فریبرز مسعودی
به گمان بسیاری از صاحب نظران اقتصادی و سیاسی بحث در باره جهانی شدن ( Globalization) یا به تعبیری جهانی سازی موضوعیت خود را از دست داده و آن را مترادف با دهکده جهانی و یا ارتباطات گسترده مالی، پولی، تکنولوژیکی و تجاری بین کشورهای 5 قاره جهان می دانند. اما آیا به راستی این هم آن چیزی است که ما از جهانی سازی عایدمان می شود یا جهانی سازی و تاثیرات آن بر شئون زندگی انسان ها در ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، زیست محیطی، اقلیت های قومی و نژادی و در یک کلام تمدن بشری همچنان یک چالش پراهمیت برای اندیشمندان و سیاستمداران کشورها اعم از کشورهای صنعتی و در حال توسعه است؟آیا جهانی شدن همان اهمیت و مخاطراتی را که برای کشورهای پیرامونی دارد برای کشورهای مرکزی هم دارد؟ آیا واقعا رشد و توسعه و آینده جامعه هایی چون جامعه کشور ما با جهانی شدن گره خورده! آیا باید با این پدیده به رویارویی پرداخت یا آگاهانه و از دیدگاه یک فرصت با این گفتمان روبه رو شد؟ جهانی سازی یک تقدیر و اجبار است یا یک انتخاب؟
مفهوم و تاریخچه جهانی شدن
مفهوم جهانی شدن گسترهی پر دامنهای از روندهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را در بر میگیرد. جهانی سازی امروز به یکی از واژگان کلیدی بحث های سیاسی و آکادمیک بدل شده است. در بحثهای مردم پسند، مفهوم جهانی سازی اغلب به وجوهی چون به دنبال کردن سیاست های لیبرال کلاسیک یا بازار آزاد در عالم اقتصاد، تکثیر فناوری های جدید اطلاعاتی یا انقلاب اینترنتی و انگاره هایی از این دست فروکاسته می شود. اما نظریه پردازان مفاهیم دقیق تری از جهانی سازی را ارائه نموده اند. اگرچه اختلاف نظرهای عمده به شدت در بحث مداوم جهانی سازی همچنان باقی است.
بی شک خوانندگان تعبیر مک لوهان را درباره جهانی سازی شنیده یا خواندهاند. این نظریه پرداز کانادایی دهه 60 میلادی مضمون دهکده جهانی را بر پایه فناوری ارتباطات مطرح کرد. روزگاری پیشتر هاینریش هاینه، شاعر آلمانی حسی را بیان می کند که به قول ویلیام شورمان بیان شاعرانه فشردگی زمان و مکان را تداعی میکند:
" فضا به دست راه آهن به قتل میرسد. احساس می کنم انگار کوه و جنگل های همه ی کشورها جز حاشیه ای بر پاریس نبودند. حتی اکنون، میتوانم رایحه ی درختان زیرفون آلمان را احساس کنم؛ امواج دریای شمال پشت در خانه ام در خروش اند"
با این که واژه ی جهانی سازی در سال های اخیر عمومیت یافته ولی از آغاز دوران سرمایه داری همواره اشاراتی به پدیده جهانی سازی در آثار اندیشمندان دیده شده است. این اشارات با رشد چشمگیر انواع اختراعاتی مانند راه آهن، اتوموبیل، رادیو و سپس تلویزیون و این اواخر اینترنت جدی تر گردیده است. اما تنها اختراعات ارتباطی و اطلاعاتی نبوده و نیستند که جهانی سازی را عینیت می بخشند.بلکه جهانی سازی در واقع همزاد سرمایه داری است. کارل مارکس،فیلسوف آلمانی در سال 1848 جهانی سازی را چنین تبیین میکند: ضرورت تولید سرمایه داری به ناگزیر بورژوازی را "به جا خوش کردن در همه جا، اقامت در همه جا، و ارتباط برقرار کردن در همه جا" وا می دارد. نیروی مهیب سرمایه داری صنعتی ابتدایی ترین منابع فناوری را به نابودی فضا واداشته، تا راه را برای "مبادله با همه سو، و هم- وابستگی جهانشمول ملت ها" هموار سازند. روندی که درست بر خلاف محلی گرایی تنگ نظرانه ای بود که قرن ها بشریت را متوقف کرده بود (مارکس، 1979[1848]: 476).(ویلیام شورمان- ترجمه امیر غلامی)
اما با همه این ها باید اذعان داشت تعریف یگانه و قابل اعتمادی از جهانی شدن در دست نیست زیرا همان گونه که موافقان به جهانی شدن به عنوان یک فرصت نگاه می کنند مخالفان از آن به عنوان یک تهدید نام می برند از همین روست که مفاهیم و تعاریفی که از جهانی شدن در دست است کاملا متضاد یک دیگر هستند. موافقان جهانیشدن از آن به عنوان یک فرایند خارج از اراده بشر یاد کرده و آن را مسیری ناگزیر برای سعادت و خوشبختی ابنای بشر به حساب می آورند. موافقان جهانی شدن را ایجاد فرصت برای فقرا، شکستن انحصار دولتها، حق سفر، کار و تحصیل آزادانه، تقسیم کار بینالمللی، رقابت و پیروزی لایقان و شایستگان و نابودی ناشایستگان، امکان مقایسه شهروندان جهانی با یکدیگر و اعتراض به حکومتهای ناکارآمد و ضعیف بر می شمارند. به اعتقاد موافقان، جهانی شدن به معنای اقتصادی آن آزادسازی تجارت بین المللی است. توماس فریدمن معتقد است جهانی شدن با خود توسعه، پیشرفت، ثروت، دمکراسی و آزادی به ارمغان می آورد. موافقان می گویند کشورهای فقیر و کمتر توسعه یافته با استفاده از امکانات و فن آوری های پیشرفته هم چون اینترنت فرصت های فراوانی را در عرصه بازرگانی و هم چنین توسعه سیاسی و فرهنگی جوامع و گسترش آموزش و پرورش و رشد دمکراسی به چنگ می آورند. آن ها جهانی سازی را فرایندی برگشت ناپذیر به سوی دمکراسی ارزیابی میکنند.
اما آیا این که جهانی شدن یا جهانی سازی خارج از اراده دولت ها در جریان است؟ گروهی بر این عقیده هستند که تحت تاثیر فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی و سیاستهای مالی و پولی که در قالب w t o تبلور یافته و به یمن سرعت گردش حیرت انگیز پولی و تکنولوژیکی، خود کفایی اقتصادی و جزیره ای عمل کردن اقتصاد ناممکن شده و هرگونه فعالیت تولیدی، خدماتی، تبلیغی و سیاست های اعتباری، حمایتی، مالی و پولی دیگر در مرزهای ملی منحصر نمی شود. شرکت های فراملیتی امروز یک محصول را به طور همزمان در چند نقطه دنیا تولید و در مناطق مختلفی از جهان توزیع می کنند و با خرید منابع طبیعی مواد اولیه مورد نیاز را برای سال ها در چنگال خود می گیرند.در چنین فرایندی دولتها نمی توانند بدون ملاحظات خارجی و بینالمللی در چارچوب اقتصاد ملی تصمیمگیری کنند. دولتها در تعیین نرخ سود بانکی، نرخ بهره وام بانکی، تعرفه تجاری، اخذ مالیات، قراردادهای مشترک همکاری و. . . عملاً توان خروج از هنجارهای اقتصادی جهانی و بینالمللی را ندارند.
جهانی سازی
مخالفان جهانی شدن که از آن به عنوان جهانی سازی تعبیر می کنند، از فناوری های جدید، به رغم شرّ بودن شان به خاطر اینکه ابزار استثمار سرمایه داری هستند،استقبال نمیکنند بلکه به لحاظ این که این فناوریها امکانات برهمکنش آدمیان را از خلال مرزها میافزایند و نهایتاً نیرویی پیشرو در تاریخ می باشند به آن مینگرند. مارکسیسم به فناوری های ارتباطی به چشم ابزاری لازم که زیرساخت های لازم برای ایجاد تمدن جهان وطن سوسیالیستی آینده را فراهم می آورند می نگرند، ابزاری که در عین این که هم اینک وسیله ی سازماندهی طبقه ی کارگر برای تدارک انقلابی محتوم نیز هستند. انقلابی که برای آن اهمیت تقسیم بندی های سنتی قلمروهای جغرافیایی بیش از اهمیت مرزها نزد نظام سرمایه داری جهان وطن نیست. زیرا همان گونه که در اثر جهانی شدن سرمایه به لحاظ تحرک شگرف سرمایه که خود باعث حاکمیت شرکت های فرا ملیتی شده است با حاکمیت همین شرکت های ثروتمند مرزهای ملی مخدوش و حاکمیت دولت های ملی ظاهری شده است، آنان به این پدیده به عنوان ابزاری برای سنجش درستی پیشگویی مارکس مبنی بر اتحاد محتوم کارگران نگاه می کنند و از عامل آزادی جابه جایی سرمایه در برابر آزادی تحرک نیروی کار سخن به میان آورده میگویند اگر امپریالیسم واپسین مرحله سرمایه داری باشد جهانی سازی آخرین مرحله امپریالیسم است.
ولی مارکسیست ها، همراه با ملی گرایان و برخی نیروهای مذهبی و چپ گرایان به طور عام از مخالفان سرسخت جهانی سازی به شیوه کنونی هستند. این طیف باور دارند جهانی سازی ، نه جهانی شدن به رهبری آمریکا نوعی دیگر از استعمار پسامدرن است که در آن نه تنها منابع طبیعی و ثروت ملل توسعه نیافته بلکه فرهنگ و تاریخ آنان توسط استعمارگران نوین به تاراج می رود. مشکل آن ها با جهانی شدن این است که در این نحوه جهانی شدن زیر رهبری آمریکا منابع و نعمات و توانایی ها و مزیت های ملل برای استفاده و به سود سایر ملل بهره برداری نمیگردد بلکه آمریکا و کشورهای سرمایه داری با تکیه بر سازمانهایی مانند سازمان تجارت جهانی یا بانک جهانی و صندوق بین المللی پول از منابع طبیعی و نیروی انسانی کشورهای کمتر توسعه یافته به نفع خود سوء استفاده می کنند. منتقدان آمریکا و قدرت های سرمایه داری جهانی را متهم میکنند که با ظهور اینترنت انحصار اطلاعات را هر چه بیشتر به نفع خود و به زیان ملل کمتر توسعه یافته در دست گرفته اند. آن ها همچنین اعتقاد دارند که آمریکا و اروپا تحت لوای جهانی سازی به یکسانسازی فرهنگی و ملی فرهنگهای بومی، طراحی نظام جدید بینالمللی بر پایه منافع قدرتها و کشورهای توسعه یافته، نقض حاکمیت دولتها، قدرت یافتن شرکتهای چند ملیتی و سرنگونی شرکتهای ملی و کوچک را پیش می برند و از آن به عنوان استعمار پسا مدرن و جهانی کردن فقر و فلاکت نام می برند.(نام دو کتاب از احمد سیف در نقد جهانی سازی).
مخالفان جهانی سازی با ارائه آمار منتشر شده مبنی بر این که در خلال سالهای 1948 تا 1998حجم دارایی کشورهای ثروتمند جهان، دو برابر شده آن را حاکی از عمیقتر شدن شکاف طبقاتی برشمرده و از آن به عنوان تهدیدی جدی برای رفاه و دموکراسی در جهان نام می برند زیرا جهانی سازی، طرف بازنده و برنده دارد. کشورهای ثروتمند که حدود 86 درصد تولید ناخالص ملی کل جهان را در اختیار دارند و دارایی چند نفر از ثروتمندانشان، برابر با مجموع داراییهای 40 کشور فقیر است، طرف برنده هستند و مردم عادی و حاشیهنشینان، طرف بازنده هستند. نوام چامسکی و جوزف استیگلیتز برنده جایزه اقتصادی نوبل،اعتقاد دارند جهانی شدن باعث گسترش فقر ، ریشه کنی سنتها و فرهنگ ها، از بین رفتن اقتصاد کشورهای کمتر توسعه یافته و نابودی محیط زیست از طریق گسترش و تحکیم سلطه کشورهای استعماری بر کشورهای توسعه نیافته میگردد. زیرا شرکت های فراملی در زیر لوای جهانی شدن تثبیت نظام سرمایهداری، نئو لیبرالیسم و فرهنگ مصرف گرایی را در سراسر جهان اشاعه می دهند. از این دیدگاه فناوری های نوین همچون اینترنت و ماهواره به نابرابری های موجود در جهان دامن زده و ابزار بیشتری به کشورهای سلطه گر برای افزایش نفوذ خود میبخشد. البته در میان مخالفان به جز دو گروه مارکسیست ها و ملیگرایان، نیروهای مذهبی نیز هستند که معتقدند با گسترش پدیده جهانی سازی ممکن است در بعد فرهنگی به ایمان و اعتقادات نیروهای مومن خلل وارد شود. طرفدران محیط زیست به دلیل فعالیت های ضد زیست بوم توسط شرکت های فراملی در کشورهای پیرامونی در جنوب شرقی آسیا، آفریقا و خاورمیانه یکی از تندترین مخالفان این پدیده به شمار می آیند.
اما برخلاف برخی تبلیغات و ادعاها تاثیرات جهانی شدن نه فقط در بخش دولتی بلکه به شدت بیشتری بخش خصوصی را تحت تاثیر قرار می دهد. امروز این شرکت های فراملی هستند که حتی به کشاورزی که عمدتا برای مصرف محلی تولید می کند دیکته می کنند که چه چیزی را و چگونه تولید کند.منابع آب و خاک این کشورها رابرای کشت محصولات صادارتی به تاراج می برندو بازارهای ملی را کنترل دولت های ملی خارج می کنند. کنت بوت، از متفکران منتقد جهانیشدن میگوید: در فضای جهانیشدن، حاکمیت ملی متلاشی میشود و بازیگران جهانی به صورت چشمگیری، تأثیر فوقالعادهای بر تصمیمات حکومتها میگذارند. در این میان، قدرتمندان جهانی برای کشورهای جهان سوم، دست به پیچیدن نسخه های حکومتی میزنند. جهانی سازی در بعد سیاسی و ساختاری به علت قدرت تاثیر گذاری نهادهای فراملی و سازمانهای بینالمللی و منطقهای بر تصمیمگیری و سیاستگذاریها از طریق دهها سازمان و نهاد بین المللی و منطقه ای بدون مرز نقش حاکمیت ملی و دولتها را بسیار کم رنگ ساخته. امانوئل کاستنر می گوید: دولتهای ملی در عصر جهانیشدن با تقویت جهانیسازی و افزایش لوکالیسم یا منطقهگرایی از دو سو تضعیف میشوند. در فرایند جهانی شدن، عرفها و هنجارهای بینالمللی، چندان قوام و دوام یافته که گاه مشروعیت نظامهای سیاسی را در هم میشکند.
همان گونه که به اجمال اشاره شد جهانیسازی حامل وجوهی از پیام ها و پیامدهای بسیار جدی و گاه قهرآمیز است که ممکن است باعث پیامدهای بسیار ناگوار و چالش برانگیز در کشورهای در حال توسعه گردد. اگرچه نمی توان جلو رشد و پیشرفت فناوری را گرفت و این فناوری سرانجام مانند بخار از هر روزنی میگذرد و چهار گوشه جهان را در مینوردد، و یک امپراتوری نامریی متشکل از سرمایه های سیال، بی دولت، بی ملت و بی مکان تعیین خواهد کرد که رشد و توسعه کشورها چه سمت و سویی باید بیابد.(کتاب امپراتوری- نوشته مایکل هارت و آنتونیو نگری) اما آیا این پایان جهان است؟