هر دقیقه چشم به راهت مینشینم.
تا کی میتونی به پای من بنشینی؟
تا قیامت.
پس دیدار به قیامت!
آنا خودش را عقب میکشد و دستهای عرقآلودش از میان دستهایم سر میخورد.
داستان نان و عشق در سایت نبشت: http://nebesht.com/naan-wa-eshgh-f-massoudi/