لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

لیشقه

یادداشت‌های فریبرز مسعودی

پاسخی بر : مذاکرات هسته‌ای و تاثیر آن بر فرایند سیاسی ایران

این نظر را یکی از دوستان ارجمند به نام مسعود امیدی فرستاده که بنا به اهمیت و البته طولانی بودن آن تصمیم گرفتم آن را به صورت یادداشت ایشان در یک پست کار کنم. 

دوستان عزیز

یادداشت مهم، شفاف و چالش برانگیزتان را با عنوان " مذاکرات هسته ای و تاثیر آن بر آینده سیاسی ایران " در رم خواندم. از یک سو موضوع مقاله مسئله مذاکرات هسته ای در پیوند با شرایط سیاسی وامنیتی منطقه و اوضاع سیاسی و صف بندی داخلی نیروها در ایران و آمریکا ، توجهم را جلب نمود و از سوی دیگر پرسشهایی را برانگیخت که برآن شدم آنها را با شما دوستان در میان گذارم:

1-      در ابتدای مطلب در جهت جلب توجه به حساسیت مذاکرات 1+5 با ایران آمده است:

" مذاکرات ایران و کشورهای ۱+۵ وارد مرحله حساسی شده که ممکن است ایران و آمریکا را پس از ٣۵ سال دشمنی که در برهه هایی تا رویارویی نظامی نیز پیش رفته و دست کم در ایران اساس سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر آن بنا شده و بسیاری از موضع گیری های سیاسی و فرهنگی و نظامی که به نوعی در رابطه با این رویارویی تعریف شده است، را دستخوش تغییر کند."

پرسش این است که چرا فکر می کنیم که تفاهم هسته ای کلید تغییر اساسی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران خواهد بود؟ مگر همانگونه که در یکی از یادداشتهای مرتبط با مقاله آمده است، جمهوری اسلامی ایران سالها قبل در ارتباط با مسئله طالبان در افعانستان عملاً با ایالات متحده آمریکا همکاری نکرد؟ و نیز مگر جمهوری اسلامی ایران از اقدام ایالات متحده آمریکا دربراندازی دولت لیبی استقبال ننمود؟ مگر جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا مشترکاً به شکل گیری دولت مالکی در عراق توافق نکردند؟

نکته بعدی این است که آیا خواننده مقاله باید دستخوش تغییر شدنِ آمریکا ستیزی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی را به فال نیک بگیرد چرا که گویا بسیاری از موضع گیری های سیاسی و فرهنگی و... جمهوری اسلامی ایران ناشی از این آمریکایی ستیزی بوده و گویا با تفاهم هسته ای ،این موضع گیری های سیاسی،فرهنگی و نظامی نیز مآلاً دستخوش تغییرات خوشایند خواهد گردید؟ چگونه است که در کشوری مانند عربستان که متحد استراتژیک آمریکا در منطقه است، شاهد جهت گیری های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بمراتب بدتری نسبت به ایران کنونی قرار داریم؟ توجه داشته باشیم که از عربستانی صحبت می کنیم که مانند جمهوری اسلامی ایران  از سابقه 35سال تنش و دشمنی با آمریکا نیزبرخوردار نبوده است. برای حکام عربستان نیز هیچگاه آمریکا شیطان بزرگ نبوده است، اما مواضع سیاسی و فرهنگی این کشور نیز هنوز بشدت ارتجاعی، به دور از عقلانیت و ضد دموکراتیک است. چرا فکر می کنیم بهبود ارتباط با آمریکا می تواند فضای سیاسی و فرهنگی کشور را تلطیف نماید؟ چقدر به این احتمال می اندیشیم که ممکن است تفاهم هسته ای و دستخوش تغییر گردیدنِ سیاست آمریکاستیزی و غرب ستیزی در سیاست خارجی ایران ممکن است از پتانسیلِ انسداد سیاسی و فرهنگی بیشتر در داخل کشور نیز برخوردار باشد؟  در شرایطی که در نتیجه بهبود مناسبات ایران و آمریکا برخی فشارهای حقوق بشری ای که هم اکنون از سوی غرب بر ایران وارد می شود، از سوی غرب کاهش یافته ومسکوت گذاشته شود، چرا مسئولان حکومتی نباید در جهت گیری ها و اقدامات سیاسی و فرهنگی لجام گسیخته تر در داخل کشور احساس راحتی بیشتری کنند؟

طرح این مسائل از آن رو نیست که مخالفت با تفاهم هسته ای را درست بدانم. بلکه به نظر می رسد قدری ساده کردن موضوع به نظر می رسد چنانچه تفاهم هسته ای را همچون شاه کلیدی ببینیم که گویا مانند کلید آقای روحانی قرار است هر دری باز کند.

از یک موضع تحلیلی به نظر می رسد واقعیت این است که چه تفاهم هسته ای امضا بشود یانه، دلیلی بر شکل گیری چشم اندازهای تغییر(تغییردموکراتیک)در فضای سیاست داخلی نخواهد بود. و این نکته ای است که نه تنها در مقاله به آن اشاره ای نشده است، بلکه فضای کلی مقاله چنین توهمی را در خواننده ایجاد نیز می کند.

2-      در بخش دیگری از مقاله آمده است:

" ...و در چارچوب نظامی – امنیتی به خصوص پس از ظهور دولت اسلامی "داعش" این دشمن مشترک، نظامیان آمریکایی را در میادین جنگ همدوش پاسداران و مستشاران نظامی ایران قرار داده است. این همسویی دوسویه که اسراییل را به وحشت انداخته و موجب واکنش های غضب آلود ترکیه و عربستان، بازیگران بزرگ منطقه در قبال این تحولات گردیده و صف بندی های نوینی را در کشورهای منطقه پدید آورده یا آبستن یک تغییرات اساسی در موازنه قدرت منطقه یی است. "

تعجب آور این است که در این مقاله هیچ اشاره ای به آنچه بارها در نوشته های مختلف تحت عنوان طرح "خاورمیانه نوین" ایالات متحده آمریکا از آن صحبت می شود، نشده است . و بدون هر گونه اشاره ای به شکل گیری داعش و جریانات اولترا ارتجاعی مشابه توسط ایالات متحده آمریکا(بنا به گفته هیلاری کلینتون)در منطقه در راستای تحقق این طرح، به مبارزه دوشادوش نظامیان آمریکایی و پاسداران و مستشاران نظامی ایران با دولت اسلامی اشاره می شود که مایه وحشت دولت اسرائیل گردیده است.

آنچه که در این سطور و به دنبال آن با اشاره به ترکیه و عربستان و تحولات بزرگ منطقه ای دارای ابهام است،این است که به نظر می رسد در اینجا به نوعی موضع گیری های سیاسی دولت ها از ریشه طبقاتی و منافع اقتصادی آنها منفک گردیده و با نوعی روش شناسی لیبرالی، موجود موهومی به نام منافع ملی کشورها مبنای تحلیل قرارگرفته است. ریشه های طبقاتی و اقتصادی و همبستگی تاریخی-سیاسی بین ایالات متحده آمریکا و اسرائیل و نیز نقش مهم ترکیه در ناتو و کیفیت ارتباط عربستان با آمریکا به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است.

موضوع آن نیست که تغییر و تحولات منطقه ای تاثیری در موازنه قدرت های سیاسی منطقه بر جا نمی گذارد. موضوع آن است که به نظر می رسد در میزان این تاثیر گذاری نوعی بزرگنمایی در مقاله احساس می شود.

3-      در بخشی از مقاله در باره نگرانی برخی از دوستان چپ در ارتباط با تفاهم هسته ای آمده است :

" اصولا در ایران هم اکنون اقتصاد کشور هیچ عنصری از مدل مترقی توسعه و رفاه اجتماعی را درون خود نداشته و تقریبا می توان مبارزه را در هرم قدرت سیاسی – اقتصادی بیشتر بین الیگارشی به شدت فاسد، رانت خوار و قاچاقچی با تکنوکرات های سیاسی و بخش خصوصی خواهان همگرایی با اقتصاد نئولیبرال جهانی دانست که "نه" در نظم گذشته و "نه" در نظم احتمالی آتی نسبت به از دست دادن دستاوردهای مثبت قبلی جای چندانی برای نگرانی (نسبت به از دست دادن امتیازهای رفاهی گذشته) ترقیخواهان و چپگرایان وجود ندارد."

آیا می توان گفت که چون ساختار اقتصادی،مدیریتی و سیاسی فعلی فاسد،رانت خوار و... است و اقتصاد کشور ما دربردارنده هیچگونه آثاری از مدل مترقی و مردمیِ توسعه و دربردارنده رفاه اجتماعی توده های مردم نیست، اشکالی ندارد که تفاهم هسته ای بسترهمگرایی با اقتصاد نئولیبرال جهانی را هموارنموده و اقتصاد کشور را در تقسیم کار بین المللی به زائده سرمایه داری جهانی تبدیل نماید؟ آیا اندیشیده ایم که در چشم انداز دورتر فردای لغو احتمالی تحریم ها و شاید پیوستن به سازمان تجارت جهانی، درهمین اقتصاد دچار تورم رکودی ما در خوشبینانه ترین حالت ممکن است بیش از 40 درصد صنایع در نتیجه ورود کالاهای خارجی تعطیل تعطیل شوند؟

به نقل قول زیر از مقاله توجه کنید:

" حاملان اندیشه چپ به جای ترس از آینده اقتصاد کشور در فردای تفاهم هسته یی می بایست بیشتر بر وضعیت فلاکتبار اقتصاد کنونی تمرکز کنند که از یک طرف به جهت تشدید تحریم های اقتصادی ده ها میلیارد دلار سرمایه ملی هر ساله به هدر می رود، هیولای یک جنگ احتمالی همیشه بر فضای کشور حاکم است، به بهانه مبارزه با استکبار هرگونه فضای حرکتی از احزاب مترقی و نهادهای مدنی سلب می شود، در شرایط انزوای کنونی قطب بندی های منطقه یی موجب تنزل جایگاه ژئوپلتیک کشور می شود و مهم تر از همه با نظامی گری جدیدی که در منطقه راه افتاده است شانس صلح به همان اندازه کاهش می یابد که هر روزه باید شاهد همای شانس بر سرکلاهخود گروهبندی های نظامی داخلی و نئوکان های خارجی بود. "

مقاله، حاملان اندیشه چپ را بر سر این دوراهی قرار می دهد که یا باید به دلیل ترس از همپیوندی اقتصاد کشور با اقتصاد نئولیبرال جهانی، با تفاهم هسته ای مخالفت کنند و یا باید به دلیل وجود فساد شدید و رانت و قاچاق و... در اقتصاد کنونی، و نیز مشکلات ناشی از تحریم، شبح جنگ، انسداد سیاسی و...از تفاهم هسته ای استقبال نمایند.

چرا فکر می کنیم که تنها دو رویکرد وجود دارد که فقط یکی از آنها درست است و باید آن را به جای دیگری برگزید؟ آیا نمی شود هم نسبت به ترویج آگاهی طبقاتی در صورت تبدیل شدن کشور به زائده سیستم جهانی سرمایه داری نئولیبرال هشدار داد و هم با نقد ماجراجویی های هسته ای و سیاست خارجی تنش زا از یک سو و مداخلات نظامی امپریالیستی در امور کشورها از سوی دیگر که صلح را در منطقه و جهان با تهدید مواجه می کند، به اتخاذ موضع مستقلی پرداخت؟

در مقاله آمده است:

"چپگرایان پراگماتیست بیش از هر زمان دیگری می بایست جبهه مبارزه خود را از میادین جنگ دشمنان تاریخی، طبقاتی و ژئوپلتیک خود جدا کنند. استقبال از سیاست تنش زدایی و توافق احتمالی حول پرونده هسته یی کشور نه تنها هیچ منافاتی با مبارزه در چارچوب منافع طبقاتی کارگران و اقشار متوسط جامعه ندارد که حتی می تواند موجب بسترسازی بهتر جهت تعمیق و تشدید این مبارزه در یک فضای نرمال سیاسی – اجتماعی شود."

واقعیت آن است که چپ ها در "زمین سیاست" از آنچنان وزنی برخوردار نیستند که موضع گیری و استقبال یا عدم استقبال آنها بتواند درشکل گیری توافق احتمالی هسته ای یا عدم شکل گیری آن تاثیرگذار باشد. گرچه به لحاظ نظری و تحلیلی چپ ها نمی توانند مخالف فضای صلح و طرفدار فضای تنش زا و دربردارنده تهدید جنگ باشند، اما فراموش نکنیم که چپ هویت خود را بیش از هرچیز از تعلقش به نیروی کار و زحمت  و تلاش جهت افزایش آگاهی طبقاتی و سازماندهی آنها در مبارزه علیه سیستم سرمایه داری در جلوه های مختلف آن( اعم از مدرن وپست مدرن و نئولیبرالی یا الیگارشی های مبتنی بررانت،فساد و...) می گیرند و "دشمنان تاریخی ، طبقاتی" خود را قبل از هر چیز در مناسبات کار و زندگی واقعی خود (ونه منحصراً در مناسبات ژئوپولیتیک کشور" جستجو می کنند. و همین "وضعیت فلاکتبار اقتصاد کنونی" که به آن اشاره شده است، شاید واقعی ترین"زمین سیاست" برای بازی و نقش آفرینی و تاثیرگذاری چپ بر روندهای سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ... باشد.

من نتوانستم چشم انداز و تصوری روشن از "فضای نرمال سیاسی-اجتماعی" که در مقاله از آن صحبت می شود و گویا قرار است بعد از توافق هسته ای درکشور شکل بگیرد، پیدا کنم. هیچ دلیلی هم برای آن نمی توانم تصور کنم. حتی احتمال بدتر شدن آن را نیز دور از ذهن نمی دانم. 

به نظر می رسد که مقاله چنان فضا و چشم اندازی را در صورت توافق هسته ای ترسیم می کند که گویا چپ ها با امضای تفاهم نامه باید به خیابان ها بریزند و مانند صعود تیم ملی به جام جهانی شادی کنند؟!

واقع بینی حکم می کند که بپذیریم که تفاهم هسته ای ممکن است فضای تنش در فضای سیاست خارجی و تهدید جنگ را کاهش دهد،اما دلیلی ندارد که بتواند"موجب بسترسازی بهتر جهت تعمیق و تشدید" مبارزه دموکراتیک و طبقاتی در کشور گردد. دلیلی ندارد که منجر به تغییر نگرش حاکمیت به دموکراسی، فرهنگ و حقوق دموکراتیک مردم وحقوق بشر گردد.

مشکل اساسی من با این تحلیل آن است که :

1-   بدون اینکه تعریف روشنی از منافع ملی ارائه دهد، توافق هسته ای را در راستای منافع ملی و مآلاً منافع مردم معرفی می کند و از این رهگذر این توهم را ایجاد می کند که گویا لزوماً تفاهم هسته ای می تواند فضای سیاسی و فرهنگی کشور را تلطیف نماید.

2-   با تمرکز بر همین مفهوم مبهم به نام منافع ملی، به موضع گیری های سیاسی و نظامی دولتهای منطقه پرداخته و از تبیین طبقاتی آنها سرباز می زند.

3-   به دلیل وجود فضای شدید فساد و رانت و قاچاق و ...در ساختار اقتصادی و حوزه های مدیریتی و تصمیم گیری در کشور، به این نتیجه می رسد که تبدیل شدن به زائده سرمایه داری جهانی و اقتصاد نئولیبرالی در نتیجه تفاهم هسته ای گویا می تواند به شکل گیری بسترهای بهتری جهت تعمیق و تشدید مبارزه طبقاتی بیانجامد.

4-   برابر سنت رایج دهه های اخیر در بسیاری از تحلیل های سیاسی که بویژه در مقاطع انتخابات به دنبال پاسخ فازی به مسائل و گزینه ای کردن تصمیم گیری بین صفر و یک هستند، با محوری کردن توافق هسته ای در مبارزه دموکراتیک و طبقاتی، خواننده را در موقعیت موافقت یا مخالفت با توافق هسته ای قرار می دهد. در حالی که ارتباط موضوع با مبارزه طبقاتی بسیار پیچیده تر به نظر می رسد و چپ می تواند با تحلیل دیالکتیک این ارتباط رویکرد سومی را مطرح کند که لزوماً از منشور دوقطبی استقبال و یا عدم استقبال از توافق نمی گذرد.

5-      ارتباط بین طرح"خاورمیانه نوین" ایالات متحده آمریکا با مذاکرات هسته ای و انتظارش از نقش ایران در این ارتباط را مسکوت می گذارد.

6-   چپ را به دست کشیدن از کار سیاسی و آگاهگرانه در نقد تبدیل کشوربه زائده سیستم جهانی سرمایه داری در تقسیم کار بین المللی فراخوانده و ترجیح می دهد تنها به نقد فضای فساد، رانتی و وضعیت فلاکتبار کنونی متمرکز کند.

7-   علی رغم آنکه بر واقع بینی تاکید دارد، در مورد پیامدهای تفاهم هسته ای، نه واقع بین بلکه بشدت خوشبینانه است که به دور از واقع بینی به نظر می رسد.

8-      بیش از حد متاثر از ریل پولیتیک بوده و با پرهیز از نقد انقلابی به نوعی دارای روح سوسیال دموکراتیک به نظر می رسد.

9-      به لحاظ روش شناسی و محتوی به تحلیل های لیبرالی بیشتر شباهت دارد.

 


07/01/94

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد